گاه سخت نوشتن


یاددداشت اول |

■  با مسووليت سردبير

 

مي گويند نوشتن سخت است، زاييدن است، به هم پيچيدن است  و دهها خيال پردازي ديگر که پرداخته اند اما همه اين تصويرسازي ها براي گاهي است که زمين و زمان اندکي همراهي کند، کمي موافق تدبير باشد و اندکي شرايط بکام، اما در روزگاري که هيچکس خوش نيست، نوشتن چيست؟ چگونه مي توان نوشت هنگامي که دلي خوش نيست، کسي لبخند نمي زند، سگرمه ها در هم و هوا سرد است و دست ها در جيب، نفس کز گرمگاه سينه مي آيد برون ابري شود تاريک  و حالي براي شادماني و طرب نيست از چه بنويسي که حال مردمت خوش شود ؟ اصلا آيا مردمت را مي توان با اين نوشته ها دلخوش کرد؟ پس اگر نمي تواني چرا مي نويسي ؟ براي که مي نويسي؟ مردمي که هزار گرفتاري در معيشت دارند آيا حوصله خواندن درباره روزها و شبهاي تاريخي را دارند ؟ آنها که گرفتار نان شب هايشان هستند و ذهنشان نگران لقمه اي براي فرزندانشان چه؟ آنها منتظر نوشته هاي شمايند؟ يا نه آنها که مريضي در منزل دارند و داروخانه به داروخانه به دنبال داروي بيمار مي گردند و نيست چطور؟ آري گفتن از نداشتن، نوشتن از فقر، سرودن از نداري يک چيز است اما زندگي در فقر، غوطه خوردن در نداري و نداشتن اجاره خانه  ماه، چيز ديگري است، آنها دانستن است و اين فهميدن که جناب سعدي نيکو گفته است:

 خفتگان را خبر از عالم بيداران نيست      تا غمت پيش نيايد غم مردم نخوري 

 باري براي ما نيز چنين است اما نمي توانيم راوي همه دردهاي مردممان باشيم و از اين بابت شرمسار آزادي، تاريخ و مردممان هستيم اما مدارا مي کنيم و تلاش مي کنيم تا آنجا که مي توانيم نمک بر زخم نپاشيم و اميدوار آمدن روزهاي شاد و آرام براي ايران عزيز باشيم. روزي که مردممان لبخند به لب داشته باشند و غصه ها را به گوشه اي از خاطرات ديروز ريخته باشند و همه دلشان خوش باشد. پس به اميد آن روز خواهيم نوشت و خواهيم ماند.