سرهنگ ثريا و محله شاهزاده قاسم گرگان !


یادداشت |

 

 حسين ميقاني

 

شايد تعجب کنيد که چه رابطه اي بين فيلم سينمايي " سرهنگ ثريا " و محله شاهزاده قاسم گرگان وجود دارد؟. در سال 1354 روزي از روزها در محله ما ( شاهزاده قاسم گرگان ) سرو صداي زيادي به پا شد و زمزمه شد که در نزديکي منزل يکي از دوستان قتلي صورت گرفته است و از درگيري پليس با تروريستها سخن به ميان آمد. در بازديد از مقتول که هنوز جسدش بر روي زمين افتاده بود و همچنين بازديد از منزل مورد استفاده مهاجمين ( در نهايت مشخص نشد که تروريستها به کدام گروه وابسته بودند و ما هم با ديدن وسايل پخش شده در منزل و به دليل عدم آشنايي با آرمها و ... گروههاي فعال در آن زمان به نام و يا ماموريت آن گروه پي نبرديم) چيزي دستگيرمان نشد و در حوالي همان سالها بود که شاه از همدستي مخالفين سرخ و سياه دم ميزد ( منظور ازمخالفين سرخ همانا کمونيستها و منظور از مخالفين سياه همانا امام و دار و دسته اش بودند !). اين ماجرا گذشت و ما گهگاهي در تلويزيون از مصاحبه هاي چهره هايي که دم از مخالفت با رژيم ميزدند و از محاکمه اين افراد فيلمهايي پخش ميشد که معروفترين آن محاکمه خسرو گلسرخي بود. تا اينکه در سال 1354 که ما در محله ميرکريم گرگان و در ماه مبارک رمضان مشغول بازي فوتبال بوديم و در پايان بازي و نزديک افطار که من به طرف منزل در چوب بري در حال رفتن بودم چند برگه پلي کپي پيدا کردم که در آن در مورد سازمان مجاهدين خلق ايران توضيحات زيادي داده بود و بعدها در سال 1356 که کتاب حسن و محبوبه شهيد شريعتي به بازار آمده بود و ...ديگر کاملا با سازمان مجاهدين خلق ايران و البته با برخي ديگر از اين نوع سازمانها منجمله حزب توده و سازمان چريکهاي فدايي خلق ايران آشنا شده بودم. زمان سپري شد و در مهرماه سال 57 من دانشجوي داروسازي دانشگاه تهران شدم و بطور همزمان هم با اوج گرفتن انقلاب عظيم اسلامي زندانيان سياسي آزاد شدند. با توجه به روابطي که يکي از همکلاسيهاي ما داشت خانم اشرف ربيعي ( خانم اول مسعود رجوي ) را براي يکسري جلسات عقيدتي دعوت کرد که هر هفته برگزار ميشد (نامگذاري پادگان اشرف در عراق به خاطر تجليل از نام همسر اول رجوي بود) و من به خوبي به ياد دارم که در جلسات و زماني که از ايشانم سوال ميشد ايشان مقنعه اش را کنار ميزد تا خوب بشنود و زماني که با سوال بنده روبرو شد که اين کار اسلامي نيست ايشان کر شدن گوشش را بر اثر شکنجه ساواک دانست. موضوع ديگري که باعث شد اطلاعات بنده از سازمان مجاهدين افزايش پيدا کند اين بود که من و يکي از خانمهاي کلاس به عنوان نمايندگان انتخاب شديم. اين خانم عضو سازمان بود و به خوبي به ياد دارم که در يکي از تظاهرات برگزار شده ميليشيا در اطراف دانشگاه تهران به جرات ميتوان گفت که حدود 100 هزار نفر شرکت کرده بودند و سازمان، محل وزارت بازرگاني را در نزديکي ميدان ولي عصر محل پايگاه اصلي خود قرار داده بود. مطلب بعد که بايد مقدار کمي درباره آن نوشت، وارد شدن سازمان به فاز نظامي و بر عليه جمهوري اسلامي است که خيلي خلاصه ميتوان گفت :

بررسي تحليلهاي درونگروهي سازمان مجاهدين خلق براي ورود به فاز نظامي در 30 خرداد 1360 ميتواند ابعاد تازهاي از تفکرالتقاطي و تروريستي را نشان دهد. تظاهرات 30 خرداد ـ که از قضا مصادف با روزهاي برکناري بنيصدر از فرماندهي کل قوا و به دنبال آن عدم کفايت سياسي وي بود ـ نقطه عطفي براي سازمان در مقابله با جمهوري اسلامي به حساب مي‌‍ آمد. به همين بهانه برخي از تحليلهاي اعضاي ارشد و کادرهاي اصلي سازمان را در رسيدن به فاز نظامي مرور ميکنيم. قاسم باقرزاده در خردادماه 1360 براي هواداران نهادهاي محلات و دانشآموزي تحليلي ارائه داد تا تمام بازوان سازمان در تظاهرات مسلحانه 30 خرداد با هم هماهنگ باشند.

با حذف بنيصدر از فرماندهي كل قوا سيستم قصد حذف وي را از رياستجمهوري دارد و اين امر حتماً به وقوع خواهد پيوست. ما نبايد اين اجازه را تا آنجا كه در توانمان هست به سيستم بدهيم، بهخصوص كه بنيصدر بين مردم پايگاه دارد و نيروهاي بسياري پشت سر او هستند كه از او حمايت خواهند كرد.

اين مطالب براي آن گفته ميشود تا جريان براي اشخاص و مخصوصا جواناني که آشنايي آنچناني با سازمان مجاهدين ندارند يک پيش زمينه ذهني پيدا کنند تا آنگاه بتوان در مورد پادگان اشرف در عراق حرف زد و فيلم ساخت و باعث تشويش اذهان نشد و ذهنها را مشوش ننمود و فيلم بايد انقدر واضح و روشن باشد تا براي بيننده اي که هيچ زمينه اي  از سازمان ندارد مورد عنايت قرار گيرد.

 

و اما عمليات فروغ جاودان:

عمليات فروغ جاويدان در ساعت 15:30 روز 3 مرداد ماه سال 67 آغاز شد. با حمايت کامل ارتش عراق در روز حمله و آغاز عمليات نيروهاي نظامي وابسته به سازمان مجاهدين خلق که با نام ارتش آزادي بخش نامگذاري شده بودند، فاصله مرز قصر شيرين تا منطقه تنگه چهارزبر در 34 کيلومتري غرب کرمانشاه را با سرعت خيلي زياد طي کردند. ساعت سه نيمه شب منافقين به نزديکي خاکريز نيمه کاره چهارزبر رسيدند و جنگ در چهارزبر شديدتر شد. منافقين مرتب ارتفاعات و خاکريز را ميکوبند: تويوتاهاي منافقين با سرعت به سمت خاکريز ما حرکت کرده و از ميان آتش آرپيجيهايي که سوي آنها شليک ميشد، عبور کردند تا اينکه يکي از خودروها با سرعت به خاکريز زد و از آن عبور کرد و رفت. در عين حال که نيروهاي مستقر در اطراف جاده و پشت خاکريز نتوانسته بودند مانع حرکت اين خودروي منافقين شوند، دو گلوله از يک دولول ضد هوايي که در ارتفاعات مستقر بود، به اين خودرو اصابت و آن را منهدم کرد. منافقين آن شب تا صبح هر چه زدند، به در بسته چهارزبر خورد و از عبور از اين کمينگاه نااميد شدند. تا نيروهاي کمکي برسند، هوانيروز مأمور ميشود، ستون منافقين را بمباران کند. چهارم مرداد بالگردها و جنگندههاي هوانيروز چندبار تجمعهاي منافقين را بمباران کردند، اما تأثير زيادي در نابوديشان نداشتند. غروب روز چهارم، منافقين از گذشتن از چهارزبر نااميد شدند و نيروهاي کمکي از جبهههاي مختلف به کرمانشاه رسيدند؛ از جبهههاي جنوب نيروهاي 27 محمدرسول الله، 41 ثارلله و 23 المهدي و لشکر تازه تأسيس ولي امر. حالا خبر حمله منافقين به تمام ايران رسيده بود و نيروهاي مردمي و کارمندان ادارات راهي کرمانشاه شده و به منطقه آمده بودند.

صبح روز پنجم مرداد محاصره منافقين کامل شد و خلبانان نيروي هوايي و هوانيروز، نيروهاي منافقين را بمباران کردند.آقاي هاشمي رفسنجاني در خاطرات خودش از اينروز نوشته است: اسراي منافقين گفتهاند که بنا داشتهاند از محور سنندج هم بيايند و از دو محور به طرف تهران حرکت کنند. خيلي تصميم احمقانهاي است. لابد متکي به تحليلهاي جاهلانه و اطلاعات ناقص چنين اشتباهي کردهاند و فرصت خوبي به وجود آمده که در اينجا آنها را منهدم کنيم و شرشان را کم کنيم. به نيروي هوايي و هوانيروز گفته شد که امروز در انهدام آنها توان کامل را به کار بگيرند و در نهايت ارتش منافقين به سختي شکست خورد.

و اما درباره فيلم " سرهنگ ثريا " که اخيرا اکران شده است

فيلم سينمايي سرهنگ ثريا که در سال 1401 ساخته و منتشر شد فيلمي خانوادگي، اجتماعي و درام به کارگرداني عاج است. فيلمنامه اين فيلم را ليلي عاج به رشته تحرير درآورده و تهيهکنندگي آن را نيز جليل شعباني بر عهده داشته‌‌ است؛ فيلم سرهنگ ثريا نخستين تجربه کارگرداني ليلي عاج است که در جشنواره چهل و يکم فيلم فجر حاضر شده است؛ فيلم سرهنگ ثريا يکي از فيلمهاي مهم جشنواره چهل و يکم است؛ ليلي عاج يکي از فيلم اوليهاي امسال جشنواره است که با دستمايه قرار دادن موضوع پادگان اشرف مقر سازمان منافقين سعي کرده است با يک پروژه بزرگ وارد عرصه فيلمسازي شود؛ جليل شعباني تهيهکننده سرهنگ ثريا پيش از اين نيز از فيلم اوليها حمايت کرده و سال 1399 فيلم منصور که به زندگي سرلشگر ستاري ميپردازد را به عنوان تهيهکننده در کارنامه دارد؛ سرهنگ ثريا تازهترين محصول سازمان هنري رسانهاي اوج است که از زاويهاي متفاوت به حضور سازمان مجاهدين خلق (منافقين) در پادگان اشرف ميپردازد؛ داستان مادري که فرزندش توسط گروه منافقين به پادگان اشرف رفته است و مادر تلاش خود را براي آزادي فرزندش از دست اين گروه تروريستي انجام ميدهد؛ اين فيلم سينمايي اولين ساخته سينمايي ليلي عاج است و در خلاصه داستان آن آمده است: «اين راه با گريه باز نميشه!»؛ ليلي عاج يکي از کارگردانان زن حاضر در جشنواره فيلم فجر است؛ ناهيد عزيزي کارگردان فيلم آه سرد ديگر کارگردان زن اين دوره از جشنواره است؛ در دهه 1390 توجه بسياري به فعاليتهاي منافقين در قالب ساخت فيلمهاي مختلف شده است؛ بهروز شعيبي و محمدحسين مهدويان فيلمسازاني هستند که به بخشي از تاريخ اين گروه تروريستي در آثارشان اشاره کردند؛ حضور ژاله صامتي در قامت يکي از مادراني که فرزندش درگير گروه منافقين شده است از جذابيتهاي فيلم سرهنگ ثريا است؛ در هنگام اکران فيلم در پرديس ملت، مادران فرزنداني که در پادگان اشرف گرفتار گروهک منافقين شدند حضور داشتند؛ ژاله صامتي نقش يکي از مادراني را ايفا کرد که سالها فرزندش گرفتار گروهک منافقين بود؛ اين مادر در زمان نمايش فيلم در سالن جشنواره فجر با حالي دگرگون به تماشاي فيلم نشست؛ بهزاد عبدي آهنگساز فيلم سرهنگ ثريا درباره کار خود اينگونه ميگويد: براي خلق اثر هنري سعي ميکنيم به روح اثر نزديک شويم و من هم آثار مختلف را ديدم و زماني که به روح اثر نزديک شدم تصميم گرفتم اين طور کار کنم؛ گرچه دو جور کار انجام دادم و با مشورت خانم عاج با همان تحليل پيش رفتم؛ سولوي کار براساس ددوک بود و صداي زني بود که افکار را متوجه فرزندش کند؛ بازي درخشان خانم ژاله صامتي در فيلم سرهنگ ثريا حرفي براي گفتن نميگذارد؛ او که در نقش سرهنگ ثريا يا خانم ثريا بختياري، يکي از مادران مجاهدين را بازي ميکند، آنقدر قدرتمند و درست بازي کرده است که شايد براي سالهاي سال، در کلاسهاي بازيگري بايد دربارهاش حرف بزنند؛ ليلي عاج هم در اين مسير ثابت کرد که ميخواهد در سينماي ايران، قله نشيني کند و صحنههايي را به تصوير کشاند که فراتر از سندگويي و نمايش اصل ماجرا بود؛ وي از آنچه در برهوت و غبار و بيرنگي ميگذشت، روايت هنرمندانهاي دارد. سرهنگ ثريا از زاويه اي متفاوت به حضور سازمان مجاهدين خلق (منافقين) در پادگان اشرف ميپردازد. در اين فيلم ژاله صامتي با همان ويژگيهاي فني هميشگياش مجاهدت هاي يک زن را در مقام يک مادر به تصوير کشيده و به درستي مخاطب خود را تحت تأثير گذاشته است. فيلم بدون آن که به درون گروهک منافقين ورود کند، شناخت و اطلاعات خوبي را به مخاطب منتقل مي کند، بار عمده اين شناخت نه از مسير ديالوگ که ساده ترين روش ممکن است منتقل نميشود بلکه خرده داستانک هاي فيلم وظيفه اين انتقال اطلاعات را به عهده دارند. فيلم يک مشخصه بزرگ دارد و آن روحيه قهرماني است که تدريجا به ثريا افزوده مي شود. شخصيتي که ابتکار عمل بالايي داشته و در چند بزنگاه، ناجي تيمش است، زيرکي خاصي در لفافه به اين کاراکتر تزريق شده که سبب ميشود تا مخاطب بپذيرد و هيچ يک از افراد گروه به اندازه ثريا شايستگي رهبري آن جريان را ندارد.

 

عضو هيات علمي دانشگاه گلستان