زباله هاي ذهن جغرافيا کجاست؟ جغرافياي زندگي ما کجاست؟


یادداشت |

 حسين ضميري

 

 

 هر کدام مان در محدودهاي از زمين زندگي ميکنيم. هوا، آب و خاک پيرامون ما را در بر گرفته اند. عناصر طبيعي موجود در هنگام بخشايشِ آنچه که دارند هيچگونه تعلل و خساستي به خرج نمي دهند. خورشيد بي دريغ مي تابد، باد مهربانانه مي وزد، آب زلال و پاک جاري مي شود و خاک بزرگوارانه مي روياند و مي بخشد. حتي حيوانات و گياهان نيز نقش خود را در دنياي سهيم شده با ما، هوشمندانه ادا مي کنند. اما انگار براي آدميان ساکن در پهنه اي به نام ايران، دو جغرافيا ترسيم شده است. جغرافيايي به نام خانه و جفرافيايي به نام بيرون از خانه. ساکنان خانه خود را موظف مي دانند که در نظافت محيط پيراموني خود کوشا باشند و به بهترين نحو ممکن از آن مراقبت کنند. دستمال کنند، جارو بکشند، تِي بزنند و بشورند و بسابند. اما همين افراد در بيرون از خانه رويِ ديگري از خود را به نمايش مي گذارند. آدمياني چه پياده و چه سواره، چه با وسايل نقليه شخصي و چه با وسايل نقليه عمومي، چه در کوچه و خيابان و چه در جنگل و کوه و دريا، در حال رها کردن زباله هاي مختلف هستند. نه نوع لباس و ماشين نشان دهنده ي شعور بالا و پايين است و نه حجم کم و زياد زباله اي که دور ريخته مي شود. آن ها در واقع در حال ابراز واقعي زباله هاي انباشته شده در ذهن خود هستند. زباله هايي که گويا هيچگاه، وقتي براي پالايش و زدودن آن ها گذاشته نشده است. هر چه ذهن تهي تر و آلوده تر، حجم زباله هاي باقيمانده از آن فرد در جغرافياي بيرون خانه، بيشتر. جالب آن که همين افراد، پس از بازگشت از اين جنايت زيست محيطي و خيانت اجتماعي، در گروه ها و شبکه هاي احتماعي، داد از نامديريتي و بهسازي کشور مي زنند. گاهي بد نيست که کج بشينيم به خودمان راست بگوييم. فکر نکنم در اين مورد خاص، دولتمردان، زباله ها را با اين پلشتي و انبوه در طبيعت ريخته باشند. واقعا خيلي سخته که زباله هاي خودمان را در انتهاي تفريح، جمع کنيم و به نزديک ترين ظرف حمل زباله انتقال بدهيم؟ مگر نه آن که جغرافياي بيرون خانه هم، خانه ي دوم ماست؟ مگر نه آن که بيماري هاي مسري از کانال همين آلودگي هاي عامدانه ي انساني، اپيدمي پيدا مي کنند؟

شهر ما خانه ما فقط حرف نيست، فقط شعار نيست، يک يادآوريِ دائمي براي پاکسازي روزانه ي ذهن و چشم و قلب است. ذهني که شعور دارد، چشمي که اين همه کثيفي مشهود را مي بيند و قلبي که به احترام همنوعان از اين همه نادانيِ عامدانه، به درد مي آيد. آيا اين حجم زباله و کثافت رها شده در جغرافياي وطن، شما را اذيت نمي کند؟ سهم هر کدام ما در اين مورد چقدر است؟ با نگاهي دقيق در مي يابيم که کشورهاي پيشرو و تميز بوجود نمي آيند، ساخته مي شوند، آن هم با همت و اراده ي تک تک ساکنان آن. دولت ها تا يک محدوده اي، ظرفيت و امکانات براي پاکسازي دارند. اگر مردم اراده کنند تا خانه ي دوم خود را چون خانه ي نخست، مرتب و آراسته نگهدارند، دولت نيز با جابجايي منابع تخصيص يافته براي اين موضوع، چالش ديگري از جامعه را مورد تحليل و تصحيح قرار مي دهد. مصرف گرايي افراطي در کشور ما، بيانگر بروز چند چالش فرهنگي و اجتماعي ست. نخست آن که گويا حضور در تفرج گاه هاي شهري و اسراف در منابع غذايي و تنقلات، تنها تفريح ممکنه ي مردم است. در مواجهه با همين مورد، دو موضوع بازتاب پيدا مي کند:

1- شهروندان مي بينند که شهر و پارک هاي خودشان توسط مسافران آلوده و نازيبا شده و خودشان - البته خوش بينانه عرض مي کنم - در اين ناهنجاري زيست محيطي، هيچ دخالت و مواجه اي نداشته اند.

2- در جايگاه مسافر، ناخودآگاه سعي به جبران اين جنايت در شهرهاي ديگر مي کنند.!!!

دوم آنکه در مي بابيم، شبکه هاي مجازي، صدا و سيما، نشريات و ... در تصحيح اين فاجعه ي اجتماعي، نقش بسيار ناچيزي داشته اند.

سوم اين که براي نهادينه کردن فرهنگِ در هيچ مکاني زباله نريزيم، مي بايست آموزش و پرورش سرفصل هاي ويژه اي را در کتاب ها و آموزش هاي شفاهي، منظور کند. اين مهم بايستي از دوران طفوليت نهادينه شود. انتشار کليپ ها و عکس ها از وضعيت نامطلوب و آلوده ي فضاهاي شهري و استراحت گاه ها، نه تنها دردي از ما را کم نمي کند، بلکه بر اندوه هاي موجود جامعه نيز مي افزايد. هيچ وزير و وکيلي، هيچ نيروي نظامي و انتظامي ويژه اي، نمي تواند اين درخت بي فرهنگي و زباله ساز را به راه راست هدايت کند. ما تا خودمان را به عنصر آگاهي و داناگري مجهز نکنيم و آن ها را به کار نگيريم، لايق هيچ امنيت و آزادي مطلوبي نيستيم. مايي که با دست هاي خودمان، امنيت و بهداشت را براي همنوعان و ديگر جانداران اين کره ي خاکي از بين بُرده ايم نبايد انتظار پاکي، زيبايي، امنيت و آزادي ويژه اي را داشته باشيم. بر عهده ي يکايک ماست که در جان و ذهن خويشتن، دست به خودپاکسازي بزنيم، آنگاه شاهد و لايق جغرافيايي مناسب براي زندگي خواهيم بود. .

دوباره تکرار مي کنم :

شهرهاي زيبا توسط مردم فهيم، متعهد، مطالبه گر ساخته مي شوند.

همه ما مديون نسل هاي بعد از خودمان هستيم. شايد اگر فقط مدت بازيافت زباله هايِ مصنوعيِ رها شده در شهر و طبيعت را به چرخه ي حيات و اکوسيستم زندگي مي دانستيم، با آن مهربان تر برخورد مي کرديم.

قرار شد بيقرارِ هم باشيم

ستاره اي در مدار هم باشيم

درست مثل حروفِ آ ز ا د ي

جدا جدا در کنار هم باشيم