نگاهي به يک شعر -- عکس گرفتن از ماه از محدثه عوض‌پور


شعر و ادب |

سيد مهدي جليلي

 

محدثه عوضپور، سن شاعري کمي دارد اما از آنهايي است که بايد شاعر ميشده و دير آن را آغاز کرده و خيلي زود هم به نيمهراه رسيده. هر بار که شعر تازهاي دارد، آمادة شگفتزده شدنم و هميشه هم به اين انتظارم، بهخوبي پاسخ ميدهد.

سوژهمحوري و داشتن روايت داستاني، ويژگي همه شعرهاي اوست.

در اين شعر، راوي («من» درون شعر) در تنهايي نشسته و گفتوگويي با مخاطب(«تو»ي درون شعر) را نقل ميکند. گفتوگويي که پيشتر اتفاق افتاده است.

گفتي که بنداز از خودت اي ماه

عکسي به تاريکي تالابم

من، نقل ميکند که تو، او را «ماه» خطاب کرده و دنياي خود (يا دل خود و ...خود) را «تالاب» دانسته است. ماه و آب، حکايت هميشگي است اما در اينجا آب، جاي خود را به «تالاب و مرداب» داده است. اين يعني دست بردن در کليشه و گامي به جلو در نو کردن. مرداب؛ که استعاره از «تو»ي درون شعر است، نماد ماندگي، غم، سکوت و ... است. ميدانيم که تفاوت استعاره با نماد در همين است که استعاره در يک متن، تنها يک معادل بيروني دارد اما نماد ميتواند جانشين گروهي از معاني و مفاهيم نا مترداف باشد. ماه، در حافظه ادبي فارسي، استعاره از يار (محبوب و معشوق) است و بسيار پرتکرار و اگر قرار بود شاعر به همين بسنده کند، در تکرار غلتيده بود اما از ماه باز هم استفاده ميکند.

تا جزر چشم و مدّ ابرويت

موجي بيندازد به مردابم

از «جزر» و «مدّ» که تأثيرات ماه بر دريا و اقيانوسهاست استفاده ميکند با دو ترکيب اضافي «جزر چشم» و «مدّ ابرو». اين دو تصوير را ميتوان به حالاتي از چشم و ابرو نيز مانند کرد: جزر چشم؛ پايين آمدن پلک بالايي به نشانه «آري» و مدّ ابرو؛ بالا رفتن ابرو به نشانة «نه»!

موج افتادن هم حاصل همين کشاکش آره و نه است و مرداب هم دل اندوهگين يا روزگار اندوهناک.

گفتم که بدعکسم ولي هرگز

مثل زن زيباي قاجاري

رخصت نخواهم داد چشمانت

نقدم کند با لنز دوزاري

باز هم شاعر از تصويري در پاره قبل استفاده ميکند و آن را پي ميگيرد. «بدعکس» بودن ديگر آن عکس توي آب نيست و به حوزه فتوگرافي مربوط است و از اينجا اصل داستان اين شعر آغاز ميشود.

چشم، لنز يا لنز دوربين چشم ميشود و اسباب نقد، چون با ثبت است که يک تصوير ميتواند مورد بررسي قرار بگيرد. شاعر با طنازي ميخواهد چشم و دوربين را از ثبت آنهمه زيبايي شخصيت «من درون شعر» ناتوان نشان دهد. حضور تصوير زن زيباي قاجاري، واژه «رخصت» را جايگزين کلمة امروزي «اجازه» ميکند. اين هوشمندي آگاهانه يا ناخودآگاه شاعر که با طنين قاجاري وارد شعر ميشود و خود بهخود اجازه را رخصت ميکند، ستودني است.

بدعکس، مثل ماه از نزديک

سرد و سياه و زشت و بينورم

بدعکسي در پارة سوم هم ادامه پيدا ميکند و بار ديگر به ماه و دريافت امروزي از اطلاعات ما از شکل ماه از نزديک پيوند ميخورد و سود جسته ميشود. چهار صفت پيدرپي براي بدعکسي، وجه شبه با ماه، قرار ميگيرد.

برعکس اين دنياي قلّابي

پيشم که باشي، ماهي از دورم

«برعکس» چقدر بهجا به کمک شاعر ميآيد و «قلّابي» با دو وجه معنايي ايهامي غير واقعي و شکارکننده. «ماهي از دور» فشرده شده و شاعرانة تمتم دو بند بالا و حتي بعد از خود است. به زيبايي ماه از دور. اين نحو جمله هنرمندانه انتخاب شده است. ارتباط ايهام تناسبي «قلّاب» با ايهام تناسبي «ماهي» در مصراع ديگر، جايگاه قلّاب را در شعر محکم ميکند.

اين دوربينها که خبرچيناند

از چال چانه، چاه ميسازند

از يک کلاغم چل کلاغ زشت

از کوه عشقت کاه ميسازند

اين دوربينها که غرضورزند

از عطر تنپوشم نميگويند

از بوي تند نرگس وحشي

در دشت آغوشم نميگويند

دو پاره بالا حاصل دقيق شدن در ويژگيها و کارکردهاي عکس و عکاسي است و بهاندازه مقالهاي فشرده شده و ادبي شده در متن استدلالهاي شاعر مورد بهرهبرداري قرار ميگيرند. اين اشارات مرا ياد بررسيهاي رولان بارت در کتاب «اتاق روشن» مياندازد. واقعيت اين است که عکس با امکانات مختلفي که دارد در واقعيت دست ميبرد. فيلترهاي مختلف و ... و نيز با بزرگنمايي(آگرانديسمان) که دارد ميتوان هر نقطه از آن را بهصورتي برجسته و دقيق ديد و اين هم زيبايي و ظرافت را نشان ميدهد و هم زشتي احتمالي را برجستهتر ميکند و خب اينها در نگاه مخاطب عکس تأثير ميگذارد. و نيز، عکس قادر به انعکاس بسياري چيزهاي ديگر نيست. عکس تنها ميتواند رنگ و نور و حالت (فيگور) و احساسها را آنهم نصفه و نيمه بازگو کند که باز هم بايد براي درک آن از روانشناسي و زبان بدن و ... کمک گرفت و قادر نيست حسهاي غير ديداري را منعکس کند. ثبت و انتقال عطر تنپوش و رايحه نرگسهاي وحشي، چيزي نيست که از عهده عکس برآيد.

پيشم که باشي بهتر از عکسيم

با خندههاي واقعا سيبي

«بهتر از عکسيم» جمع بستن در اين پاره، نشاندن عکاس در کنار سوژه است و بيخيال شدن عکاسي! «خندههاي سيبي» اين ترکيب هم در ادامة کار کشيدن از فضاي عکاسي  است و چه ترکيب خوبي!

تا صبح ميغلتيم از خنده

 سيبيم در اوج سراشيبي

«غلتيدن»، ظرفيت تنانگيـعاشقانگي (اروتيکي) خوبي به متن داده است بهويژه با «تا صبح» و خود سيب که در معناي نمادين خود بلافاصله در مصراع بعد ظاهر ميشود. «غلتيدن» ايهام دلپذيري در اينجا دارد و در شعرهاي ديگر شاعر هم ديدهايم که به اين نوع ايهام سازيها بهشدت علاقهمند است. غلتيدن سيب در سراشيبي است و غلتيدن سيب استعاري از جنسي ديگر است و خنديدنش هم با دهاني ديگر و سراشيبياش هم اوج دارد.

هرگز نخواه از من به جز من را

آهستگي ميخواهي از توفان ؟

جملات استفهامي معاني مختلفي دارند از انکار و تأکيد و تعجب و تحقير و سرزنش و تجاهل و بيان اندوه و ...، در «آهستگي ميخواهي از توفان؟» در واقع ارادة گوينده اين است که از توفان آهستگي نخواه! و از ميان گونههاي استفهام، سرزنشي است. توفان، با توجه به مصراع بالا، تشبيه پنهان (مضمر) است و مستقل از مصرع بالا، استعاره از من گوينده،

از من طلب کن جان به جاي عکس

تا بيدرنگ از خود بگيرم جان

در فعل «بگيرم»، باز هم استفاده از همان تکنيک  موردعلاقه شاعر، ايهام را ميبينيم. گرفتن فعل مشترک (عکس و جان) عکس گرفتن/ گرفتن جان.

موسيقي، با استفاده از همحروفي/واجآرايي (آليتراسيون) و تکرار واژگان، مراعات نظير شعر عوضپور حضور مناسبي دارد. بهکارگيري نحو مناسب و ساختار داستاني هم از شاخصههاي شعر اوست اما آنچه شاخصتر از همه است؛ شبکه تداعي معاني و تصويري است. او يک تصوير را گسترش ميدهد و تصاوير کوچک ديگري از آن ميسازد و با همين تصويرهاي کوچک که از دل سوژه که يک کلانتصوير است زاده ميشود، روايت و خط داستان خود را ميسازد. خود اين خردهتصويرها هم گاهي به شکل يک سياره، قمرهاي خردهتصويري خود را ميسازند و حتي واژگان را دچار تغيير ميکنند و پيشنهاد واژه جايگزين بهتر ميدهند.

 مثل وقتي که «زن زيباي قاجاري» واژه اصلي «اجازه» را تغيير ميدهد تا جاي خود را به جايگزين مناسب و متناسبش با تصوير، يعني «رخصت» دهد.