عطر هرجايي


شعر و ادب |

مريم ميراحمدي

هرگاه  در تن دستوپا ميزد تمنايي

پيراهنم ميخورد جانم را بهتنهايي

انگار راه افتادهاي اي عطر هرجايي

ميريزد از جانت به جانم زَهرِ زيبايي

حيف است اين لبخند زيبا دور باشد يا ...

در لحظهي بوسيدنش مغرور باشد يا...

با اين که مينوشم تو را در حسرتت هستم

مثل نسيم صبح در پيراهنت مستم

فرقي ندارد از تو جان لبريز يا خاليست

بر من نميخشکد همين اميدها  عاليست

دردي که روييدهست از درد تو دلخواه است

تکرار نامت در دهانم آه تا آه است