فرزاد خدنگ، داستان‌نويس: هرداستان خوب يک کلاس آموزش داستان نويسي است


گفت وگو |

سيد مهدي جليلي ـ فرزاد خدنگ، متولد 1370 در قوچان، کارشناس نرمافزار، کارمند بانک، داستاننويس و شاعر است و نزديک ده سال است، خانه ادبيات داستاني گرگان به همت او فعاليت ميکند. تاکنون دو کتاب منتشر کرده، يک کتاب شعر با عنوان «دهانهايي که در سرم حرف ميزنند» و ديگري مجموعه داستان کوتاه «يک دختر اهل کاروليناي جنوبي»، هر دو توسط نشر امرتات، به همت محسن حيدريانفرد، ناشر گنبدي در سال 1399 منتشر شده است. گفتوگوي گلشن مهر با او در مورد داستان و قدري هم انجمنداري داستان است.

 

 

چطور وارد عرصه داستاننويسي شديد؟

هميشه و همهجا گفتم که من به دروغ نويسنده شدم، ماجرا برميگردد به کلاس چهارم ابتدايي، همکلاسيام داستاني نوشته بود با طراحي و ... .  من هم از روي حسادت اولين داستانم را (بعدا شد يه مجموعه داستان  در مورد حيوانات جنگل) نوشتم، البته چون نقاشيام خوب نبود، طراحش  يکي ديگه بود.  حالا چرا دروغ؟ چندسال بعد وقتي ميخواستم کتاب داستاني براي برادر کوچکترم بخرم، ديدم که داستان خرس و ببري که همکلاسيام، آقاي ب.د نوشته بود، در واقع از روي اين کتاب کپي کرده بود.

 

اولين داستاني که منتشر کرديد کجا و چه وقت بود؟ و موضوع آن چه بود؟

اگر روزنامهديواري مدرسه هم جز منتشر کردن هست، اولين داستانم آنجا  منتشر شد، در مورد همان چند بچه آهو بود.

 

تعريف شخصي شما از داستان کوتاه؟

براي داستان تعاريف زيادي هست با سلايق و عقايد مختلف، منتها به نظر من چيزي که «آدم را از مکان و زماني که الان هست جدا کند براي لحظاتي،  حالا اين چند لحظه ميتواند پنج دقيقه باشد توي چند صفحه و چندهزار کلمه  يا پنج کلمه و خيالي يا هرچيز ديگر»

 

تجربه زيسته چقدر در داستانهاي شما حضور دارد؟

آدم مگر ميتواند بدون تجربه زيسته هم چيزي بنويسد؟ اگر براي خودم هم نباشد سعي کردهام از ديگران بپرسم و تجربهي ديگران را  به    تجربهي خودم تبديل کنم. همهي داستانها حداقل از يک جملهي حقيقي شروع ميشوند و بعد نويسنده با دروغهاي باورپذير که آن هم از جاهاي ديگر شنيده يا ديده داستانش را کامل ميکند.

 

درباره داستان بومي و محلي چه نظري داريد؟ آيا اين داستانها قابليت فراگيري يا جذب مخاطب در فراسوي بوم خود را دارند؟

 به ادبيات آمريکاي لاتين نگاه کنيم، ميبينيم که قطعا اينگونه داستانها ميتوانند در فراسوي بوم و فرهنگ خودشان خوانندگان زيادي را جذب کنند. وقتي از داستان بومي صحبت ميکنيم بايد يادمان باشد که حتما لازم نيست يک نفر روستازاده باشد و از همان روستا بنويسد يا شهرزاده و در مورد فردي در روستا، ممکن است داستان شهري بنويسد، چون شهرها هم بوم خاص خودشان را دارند. هرچند در بعضي مولفههاي زندگي نزديک به هم باشند. اقليمهاي متفاوت، خردهفرهنگهاي متفاوت، روايات مختلفي را خلق ميکند. ما بايد خودمان را به کمک داستان خودمان بيشتر بشناسيم.

 

درباره مجموعه داستاني که منتشر کرديد، بخشي از داستانهاي آن فضاي مشترکي دارند و شخصيتهاي مشترک؛ بهتر نبود اين داستانها را بهطور مستقل منتشر ميکرديد؟

چند داستان فضاي مشترکي داشتند که پيشنهاد شما را ميشد انجام داد اما خواستم که روند خودم را توي داستاننويسي از ياد نبرم. اصولاً کتاب اولي که نويسنده يا شاعر چاپ ميکند چنين شکلي پيدا ميکند که هر چه کار مناسبي که از نظر خود دارد در همان اولي قرار ميدهد. به فکر اين هستم که اين  فضا و شخصيتها را در يک مجموعه مستقل ادامه دهم.

از اين گونه مجموعهها «ناخمن» از لئونارد مايکلز، داستاننويس آمريکايي. به نظرم خيلي جذاب آمد. البته در کار مايکلز، فضاها و ديگر  شخصيتها عوض مي شوند و فقط ناخمن هست که در همه حضور دارد.  در آثار هر نويسندهاي برخي عناصر چشمگيرترند، در داستانهاي شما، کدام عنصر داستاني برجستهتر است و چرا؟ ميتواني درباره داستانهايت کمي  تقلب برساني!

اين را بايد خواننده بگويد، اما سعي کردهام طبيعت و انسان را با زباني نو در کنار هم قرار دهم تا شخصيتي تازه خلق کنم، هرچند پيش خودم همهي آنها را از قبل ميشناسم و ميدانم گم شدن شخصيتهايم برايم گران تمام خواهد شد. آن موقع ديگر فکري نيست که با زبان آنها فکر کنم.

 

از داستاننويسان ايراني و خارجي کدامها و کدام آثارشان را ميپسنديد و پيشنهاد ميدهيد بخوانيم؟

نويسندگان ايراني که پيشنهادم قطعا بهرام صادقي و «ملکوت»اش، بيژن نجدي و «يوزپلنگاني که با من دويدهاند» و صادق چوبک و «تنگسير»ش و احمد غلامي و «آدمها»ي اوست. از نويسندگان خارجي؛ کافکا را از همه بيشتر دوست دارم اما از بورخس، مدل جديدي از داستان را ياد ميگيريم.

 

کمي هم   درباره انجمنداري بگوييد. خانه داستان گرگان، کي و چگونه شکل گرفت و در حال حاضر چگونه است و در آن به چه فعاليتهايي ميپردازيد؟

 انجمنداري کار سختي هست و نيست. بايد روحيه مشارکتگيري زيادي داشته باشي، چون ما يک انجمن هستيم و کنار هم مينشينيم نه به عنوان شاگرد و استاد و ... . همين مساله باعث همافزايي ميشود و کمک ميکند با هم رشد کنيم. سعي ميکنيم داستان بخوانيم، آثار هنري (فيلم، تئاتر، موسيقي و ...) اگر خوب باشد به هم معرفي کنيم. تابستان گذشته هم يک دورهي کارگاهي برگزار کرديم که شناخت عناصر داستاني بود، البته با تکيه بر داستان ديگران. نزديک ده سال است که جلسات هفتگي خانه داستان گرگان را بيوقفه و تعطيلي برگزار ميکنيم و توانستهايم، بخشي از داستاننويسان گرگان و اطراف و تعدادي نوقلم را جذب و با خودمان همراه کنيم. منتقدان و داستانخوانان حرفهاي خوبي هم داريم که با دقيق شدن روي آثاري که اعضا ميخوانند، موجب بهبودي کار آنها ميشود. وحيد پيامنور، علي درزي، فرشيد ديلمي و ... از همراهان هميشگي اين سالها بودند و نقش خوبي در بهبود آثار اعضا داشتند.

به آموزش داستاننويسي اشاره کرديد، آيا داستاننويسي را ميتوان آموزش داد؟ چه شيوههايي را در آموزش داستاننويسي مناسب ميدانيد؟

هم آري و هم نه! آموزش داستاننويسي توي آثار نويسندگان ديگر است. يعني بهترين روش يادگيري داستان، خواندن داستان است. ما با خواندن داستان، الگوها، تبديل ايدههاي خام به داستان، نحوه بکارگيري زاويه ديد و ... را بهراحتي ياد ميگيريم و ميفهميم که عناصر داستان توي هر داستان تعريف ديگري دارند، مثل خود داستان. هر داستان خوب، خودش يک کلاس آموزش داستاننويسي است.

 

از خانه داستان حمايت دولتي و غير دولتي صورت ميگيرد؟

قبلا بنياد شعر و ادبيات داستاني ايرانيان اندک کمکهاي مالي براي برگزاري برنامهها در اختيار قرار ميداد،  اما از زمان ادغام اين بنياد با خانه کتاب و موسسه برپايي نمايشگاههاي کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و تبديل شدن به «موسسه خانه کتاب و ادبيات ايرانيان» مدتهاست نه ديگر خبري از برگزاري دورههاي آموزشي و نه حمايت و در چند سال اخير برخي جشنوارههاي روتين آنها نيست. در حالحاضر همه هزينههايي که ميشود، از مشارکت اعضاست و برخلاف شعر که مورد حمايت بيشتري در سرزمين ماست متاسفانه داستان حمايت خاصي نميشود. که البته انجمنهاي شعر هم در چندسال اخير مثل داستان غريب و بيسرپرست مانده.

 

از تجربههاي خود در انجمنداري بگوييد؟ براي جذب و حمايت داستاننويسان تازهکار و رساندن داستان آنها به سطح قابل قبول، چه کارهايي ميتوان  انجام داد؟ مشکلات پيش روي انجمنها چيست؟

سختي که زياد دارد اما براي نويسندگان تازهکار مهمترين نکته حمايت است. نقد داستان را چيزي جز باز کردن پنجرهاي براي توجيه متن نميبينيم و با همراهي همه سعي داريم استعدادي که همه ميتوانند آن را داشته باشند اما شايد تابهحال قلم به دست نگرفته باشند را پيدا و باعث رشدش بشويم. مهمترين چالش ما، فضاي نامناسب برگزاري جلسات است و اينکه انجمنهاي ادبي صاحب خانهاي به نام خودشان نيستند.

 

بله نداشتن مکان مناسب جلسات تقريبا مشکل اول همه انجمنهاي ادبي استان است. چه انجمنهاي داستاني ديگري در گلستان فعاليت ميکنند؟ 

از انجمنهاي فعال استان ميشود انجمن داستان گنبد کاووس به دبيري خانم سارا سرايلو را نام برد يا انجمن هزار و يک شب راميان که به تازگي توسط خانم ميري فعال شده. در گذشته هم انجمن شين به مديريت خانم وندا پرتوي در گرگان کارگاههايي برگزار ميکرد اما فعلا تعطيل شده است.

 

 انجمنها در گسترش داستاننويسي و داستانخواني و تربيت داستاننويس و منتقد داستان، چقدر نقش دارند؟ چه نهادهاي ديگري در اين زمينه مؤثرند؟

هرچند که خيليها فکر ميکنند ادبيات و شعر يک عنصر دروني و فردي است اما وقتي در جمعي حاضر بشويم که همه داستانخوان و نويسنده هستند، ميتوانيم از نظرات حرفهايتري برخوردار شويم. در مورد نهادها هم بحث مفصل است اما کاش مسيري که براي فرهنگسازي طي ميشود با نگاهي همهجانبه رخ بدهد و کارشناسان متفاوتي نظر بدهند. حالا ميخواهد فرهنگ و ارشاد اسلامي باشد يا شهرداري يا حوزه هنري يا ...

 

سخن پاياني شما در اين گفتگو؟

حرف خاصي نيست، دعوت ميکنم از همه علاقهمندان تا در جلسات داستان حضور داشته باشند، حتي اگر نمينويسند نظرات آنها براي ما ارزشمند است. و يک خواهش هم براي خانه انجمنهاي ادبي دارم. فضايي مناسب براي دورهميهاي ادبي، کتابخواني، نقد و بررسي کتاب. اين همه خانه فرهنگ در شهر هست يک خانه فرهنگ به انجمنهاي ادبي اختصاص داده شود.

 

از شما ممنونم که در اين گفتوگو شرکت کرديد.