جامعه و اقتصاد دانش محور
یادداشت |
دکتر علي قزلسفلو
اگرچه، سياستگذاران و تصميم گيران عرصه هاي ملي کشورهاي در حال توسعه، از جمله ايران، به اهميت و نقش دانشگاه در شتاب بخشيدن به فرايند توسعه، اعتراف دارند، اما در عمل، به ويژه آنگاه که سخن از مشاوره دادن به دولت ها، بخش صنعت و حيات فکري جوامع و در نتيجه، سرمايه گذاري در آموزش عالي است، اين باورها کمرنگ ميشوند. توسعه در معناي وسيع و کلي آن که اقتصاد، فرهنگ، سياست و ساير شئون يك جامعه را در بر مي گيرد، به معناي بروز تغيير و تحول مثبت در يك معيار است که براي آن نحوي از ثبات و استمرار در نظر گرفته مي شود. بديهي است که هر گونه بحث در مورد توسعه و معناي آن بدون در نظر گرفتن بحث محوري تغيير و تحول ناقص خواهد بود. اصلي ترين عامل تعيين کننده پيشرفت و توسعه جامعه در شرايط متحول کنوني جهان، ميزان برخورداري از نيروي انساني کارا و خلاق است که اين خود به ميزان برخورداري جوامع، از دانش، آموزش و پژوهش بستگي دارد. برتري يك کشور بيش از آن که به منابع طبيعي يا ظرفيت هاي موجود صنعتي متكي باشد، به ميزان بهره مندي آن کشور از علوم و فنون که حاصل توسعه علمي است و نيز به پويايي نظام آموزش عالي آن کشور وابسته است نظام آموزش عالي نقش اساسي و محوري در فرايند توسعه ملي و ايجاد موازنه بين ابعاد مختلف توسعه يافتگي کشور دارد. سرمايه گذاري اصولي در اين بخش نقش مهمي در ايجاد امكانات و تسهيلات براي نسل هاي آينده و اقدام صحيح در جهت توسعه علمي کشور ايفا ميكند. بررسي هاي بي شماري که در زمينه دستاوردهاي کشورهاي توسعه يافته و تازه توسعه يافته صورت گرفته است، براي ما آشكار مي سازد که چگونه اين کشورها با تبيين اهداف و مشخص کردن مقاصد خود در زمينه هاي علم و فناوري در جهت دستيابي به سطوح بالاي پيشرفت و توسعه حرکت کرده اند. هر عامل مشترکي که در توسعه يافتگي موفقيت آميز آن ها وجود داشته باشد، بدون ترديد يكي از آن ها ، کسب توانائي ها و مهارت در علم و فناوري است. بنابراين براي دست يابي به چنين موقعيتي بايد آگاهي هاي لازم درباره نقش تعيين کننده دانشگاه ها در برنامه هاي توسعه افزايش يابد؛ به عبارت ديگر، ما بايد به سمت جامعه اي خواهان توسعه، حمايت کننده و آگاه به نقش علم درتوليد دانش و فناوري حرکت کنيم. واژه توسعه اگرچه مفهومي عام و قديمي است و سابقه آن به شروع زندگي انسان باز مي گردد، اما شكل و محتواي آن در دهه هاي اخير از شدت، سرعت و کيفيت روزافزوني برخوردار گرديده و به صورت مخرج مشترك تمامي مسائل علمي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فني درآمده و متضمن تغييرات اساسي در ساخت هاي نهادي، اجتماعي، اداري و حتي آداب و رسوم است. با اين برداشت، توسعه چيزي بيش از نوسازي و رشد اقتصادي خواهد بود. اگرچه توسعه اقتصادي به مفهوم مادي و ابزاري آن به سبب شاخص هاي عيني تر بر توسعه سياسي، اجتماعي و فرهنگي غلبه پيدا کرده است، اما بايد اذعان داشت که پيشرفت هر ملت تنها وابسته به افزايش درآمد ملي نيست بلكه اين امر مستلزم توسعه در همه ابعاد از جمله افزايش سطح آگاهي، بلوغ فكري، فرهنگي و سياسي، و تحول و دگرگوني در همه ابعاد زندگي است. با اين رهيافت، توسعه به مثابه ساير پديده ها، متغير وابسته اي است که علل و عوامل مختلفي در آن نقش آفرين اند؛ يكي از مهم ترين اين متغيرها، مسئله آموزش است. حال بايد پرسيد چه رابطه اي بين آموزش و توسعه وجود دارد. پاسخ يا فرضيه اوليه اين است که آموزش به عنوان يك متغير مستقل، لازمه توسعه و مخرج مشترك تمامي جوامع توسعه يافته است. ( نوابخش، ارجمند سياه-پوش1388، 80) . از اين رو توسعه کليه عوامل مؤثر در بهبود شرايط زيستي؛ يعني عوامل اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي جامعه را در بر مي گيرد. علم زيربناي هر حرکت و تحول بنيادي به شمار مي آيد. شولتز در اهميت علم و پژوهش هاي علمي بيان مي دارد که از سال 1951تاکنون هزينه¬هاي پژوهشي در جهان 5 برابر شده است. مي توان گفت تفکر علمي و رشد علمي موجب تحولات و پيشرفتهاي وسيعي در زمينه هاي اقتصادي، صنعتي، اجتماعي و فرهنگي شده است که فقدان يا کمبود آن از موانع توسعه ملي به شمار مي آيد. اگر جامعه اي از تفکر علمي و اختراعات صنعتي باز ايستد و يا حتي قدرت توليد آن را نداشته باشد، نمي تواند به مرحله اي از توسعه نايل آيد. بنابراين ما ناگزيريم که خود را براي اتخاذ يك رهيافت بلند مدت در توسعه علم و فناوري آماده کنيم.اين کار بايد براساس ارزيابي موقعيت فعلي فناوري کشور، قابليت ها و استعدادها،گرايش ها و تمايلات آينده، فرصتهاي اقتصادي مناسب صورت گيرد. بنابراين علم به عنوان محور توسعه جوامع بشري است و برنامه ريزي براي رسيدن به توسعه بدون اتخاذ شيوه هاي علمي نميتواند تدوين شود.
پژوهشگر