تلک شقشه هدرت 1
یاددداشت اول |
■ با مسووليت سردبير
بايد امروز به مناسبت هفدهم آبان سالروز درگذشت محمد علي جمال زاده پدر داستان نويسي معاصر مي نوشتيم اما قلم چرخيد و تاب نياورد و گفت از فرهنگ مي نويسي؟ از اجتماع ؟ از باور؟ از چه؟ نمي بيني زندگي سخت شده است و شهروندان زمين گير شده اند. تصور کن يکي از شغل هاي عمومي را داشته باشيد، کارمند معمولي باشيد، راننده تاکسي، مغازه داري که اجاره مغازه هم دارد، و يا شغل هايي از اين دست، و يا يک گام تلخ تر کارگر سر خيابان باشيد و به دنبال درآمد روزانه هر روز سحر خيزان کله سحر برخيزيد و شال و کلاه کنيد و گرماي تابستان و سرماي زمستان گرفتار يک لقمه نان باشيد تازه اگر کاري باشد والا هر روز تعدادي از اين کارگران بي نوا تا عصر مي ايستند و روي بازگشت به خانه را ندارند. آخر به شکم گرسنه و دهان باز که نمي توان وعده فردا داد، مگر مغز از شکم گرسنه فرمان مي برد؟ مگر ... اينها بخشي از اشتغالات ذهني ما انسان هاي معمولي است حالا به اين اضافه کنيد فراز و نشيب هاي سياسي و جنگ و حمله نظامي و بالا و پايين رفتن دلار و تاثير آن بر جيب شهروندان سر بزير، آنگاه بايد قضاوت کنيد و ببينيد که مردمان امروز ايران زمين چقدر نجيب و چقدر بزرگوارند و بسياري از مديران و مسوولان ما چقدر با اين مردم بيگانه اند ،براي کسي که نتوانسته است دخل و خرج مغازه اش را سامان دهد و منتظر برگشت خوردن چک هايش است ،براي آنکه در آغاز سال تحصيلي در خريدهاي فرزندش درمانده است، براي زني که شويش به هر دليل دنيا را وداع کرده است و اينک با کودکانش مجبور به کار سخت در اين خانه و آن خانه است، نمي توان از فرهنگ و اخلاق و ايمان سخن گفت. فرهنگ و ايمان را بايد در دست هاي پينه بسته مادري جستجو کرد که توان تمشيت فرزندان خود را ندارد و براي روزي حلال مي جنگد. آن مرد و زن سالخورده اي که کنار خيابان مي نشينند و به سوي من و توي جوان دست دراز مي کنند، پدر و مادر مايند و آن کارگر کنار خيابان، برادر ماست. کاش بيشتر مي انديشيديم که ديگر با روش هاي سوخته نمي توان به دهي رسيد. کاش عاقلتر بوديم و خردمندانه تدبير ملک و ملت مي کرديم تا ثمره آن فقر و تنگدستي شهروندانمان نبود کاش ...
1-(آهي بود که بر آمد) جمله اي است از مولا علي (ع) در پايان خطبه شقشقيه