به ياد استاد داوود فيرحي -- در چهارمين سال فقدانش
یاددداشت اول |
■ احسان مکتبي
استاد داوود فيرحي، پژوهشگر حوزه و انديشمند علوم سياسي بيش از چهار سال است که دنيا را واگذار کرده است. فقدان او موجي از گفتگو و بحث را در جامعه انديشه اي ايران برانگيخت، برخي در نقد او و بسياري در ستايش انديشه هاي او بسط سخن دادند، اما فيرحي چه مي گفت و چه مي خواست و بدنبال کدام غايت رهسپار بود؟ بسياري به درستي مي گويند که فيرحي بدنبال نسبت سنجي فقه و دنياي مدرن بود؛ آنگونه که در "قدرت، دانش و مشروعيت " کوشيده بود تا ريشه هاي تاثير گذاري قدرت بر نص و سنت را واکاوي نمايد و نشان دهد چگونه قدرت مي تواند برمنابع تاثير بگذارد. فيرحي در قدرت، دانش و مشروعيت بدنبال آن بود که ميزان تاثير شمشير يا به تعبير امروزي قدرت و عوامل ديگر را بر دانش واکاوي نمايد، او سپس کوشيد اين تجربه را به دنياي معاصر تسري دهد، به اين خاطر بنيان پژوهش هاي خود در انقلاب مشروطه را بر شناخت دقيق عناصر توليد دانش و قدرت گذاشت. علت آن نيز آشکار بود زيرا مشروطه از دوره هاي درس آموز تاريخي ملت ايران است که مي تواند درسهاي بسياري براي جامعه ي ايراني داشته باشد، اما با اين همه، هم چنان زواياي بسياري از آن پنهان مانده است. فيرحي کوشيد، با مطالعه دقيق تاريخ معاصر و کنکاش پيرامون اصطلاحات نو آمده راهي در اين ميانه بگشايد، به اين خاطر به شرح تنبيه الامه ميرزا حسين ناييني همت گماشت. پيش از او آيه اله محمود طالقاني نيز شرح مختصري بر اين کتاب با عنوان حکومت در اسلام نوشته بود. داوود فيرحي از پس سالها با بازگشت به ناييني کوشيد نشان دهد اسلام به مثابه آيين مي تواند با حدف و اصلاح خوانش هاي غيرحقوق بشري و با تاکيد بر خردمندي انسان، بسان درختي پر شکوه ريشه در سنت داشته باشد و در همان حال شاخ و برگ هايش در هواي مدرنيته رشد و نمو کند...
بنابراين در شناخت ريشه هاي فکري فيرحي بايد او را استمرار مراجع نجف در عصر مشروطه، ادامه محقق ارجمند ميرزا حسين ناييني و آيه اله سيد محمود طالقاني در دوران معاصرناميد. او بسان اسلاف خود مي کوشيد نسبتي از مفاهيم مدرن را با لايه هايي از فقه شيعه پيوند بزند. فيرحي مي انديشيد که تجربه هاي فقهي و ديني ما داراي اين ظرفيت هست که مفاهيم مدرن را درخود بازنمايي نمايد و بر اساس شناختي که از جامعه ايراني داشت گمان مي کرد چنانچه اين نسبت به درستي تبيين شود، ميتوان اميدوار بود که جامعه ايراني در تلاقي سنت و مدرنيسم با حفظ لايه هايي از سنت به ديدار مدرنيسم برود و باور داشت با نگهداري هويتهاي ديني و فرهنگي جامعه ايراني آينده روشنتري را در برخورد با مدرنيسم خواهد داشت. به همين خاطر مفاهيمي مانند مساوات، آزادي، استبداد و حکومت مشروطه را در ترازوي فقه سنجه مي کرد. فيرحي بسان ناييني و طالقاني مي کوشيد نشان دهد فقه شيعه توان روز آمد شدن را دارد و مي تواند پاسخگوي مشکلات جامعه باشد، به اين جهت آنگونه که ناييني در تنبيه الامه مي خواست نسبتي از فقه را با نسبتي از دنياي مدرن پيوند دهد و از اين رهگذر بين سنت و مدرنيسم آشتي بر قرار نمايد، فيرحي نيز در اين مسير گام بر ميداشت. استاد داوود فيرحي در کتابهايش( فقه و حکمراني حزبي، فقه و سياست و تاريخ تحول دولت و ... )مدام در پي راهي بود تا از تصادم سنت و مدرنيسم در ذهن جامعه ايراني بکاهد، و در پي آن بود که جامعه ايراني به گونه اي منطقي با حفظ داشته هاي خود به ديدار مهمانان نو آمده برود؛ توجه به ادبيات فيرحي نشانگر آن است که او در سالهاي پايان زندگي کوتاهش به قرارداد در زندگي اجتماعي مي انديشيد؛ ديدگاهها و انديشه هايش درباره نوع حکمراني پيامبر (ص) و ماهيت حکمراني ايشان و تاکيد بر اينکه پيامبر(ص) در طول زمامداري دهها قرارداد با قبايل مختلف منعقد کرده است، نشان مي دهد که فيرحي در طول سالها ممارست و تلاش فکري در حوزه سنت و پژوهش در دنياي جديد به حکمراني مبتني بر قراردادي که مورد توافق همه شهروندان باشد رسيده بود و معتقد بود، قرارداد مي تواند منجر به حکمراني مورد تاييد شرع و عرف شود و در نهايت قانوني که مورد توافق همگان باشد را در اين مسير راهگشا ميدانست. به اين خاطر به نظر مي آيد فيرحي در پي آن بود تا نشان دهد که قرارداد مي تواند نوعي حجت شرعي براي متدينين و در همان حال نوعي الزام اجتماعي براي شهروندان مدرن باشد و به اينگونه ضمن پاسداشت شرع، ملاکي براي التزام در دنياي مدرن را به دست دهد تا دغدغه ي صد و بيست ساله جامعه ايراني را بر طرف نمايد (براي تفضيل اين مطلب مي توانيد به کتاب پيامبري و قرارداد که به تازگي از درس گفتارهاي استاد منتشر شده است نگاه کنيد) شايد تصور کنيد اين انديشه ها را ممکن است دهها انديشمند ديگر نيز نشر کرده باشند، اما چگونه است که با فقدان استاد فيرحي موجي از گفت و گو درباره ايشان به راه افتاده است، به نظر مي آيد دليل آن را بايد در نوع سلوک، شخصيت و فضايلي دانست که در وجود فيرحي به هم آميخته بود، قدرت فيرحي علاوه بر قدرت انديشگي او در سلوک شخصي اش بود، آرام مثل عميق ترين نقاط اقيانوس، نازنين مانند نوازش نسيم بر تن شکوفه هاي بهاري، همواره متبسم و مودب، محترم، بي ريا، همراه، کمک کار، پاسخگو و افتاده و دهها خلق و خوي ديگر که در وجود او جمع شده بود باعث مي شد تا هر ملاقات شونده اي را به خود جذب کند ، مرور خاطرات ايشان در کلاسها و نشست و برخاستها نشانگر آن است که در وجود فيرحي نوعي گرمي و روشني بيتوته کرده بود که او را در زمره ي برگزيدگان خداوند قرار مي داد. همانها که خداوند بر مي گزيند تا بي ادعا و بدون چشم داشت خود را وقف انسانهاي ديگر کنند، معاشرت با او روح را سيراب مي کرد و هم نشيني با ايشان روان را آسايش ميداد، دقيقا بسان رودخانه اي که هر رهگذري مي تواند از آن سيراب شود، مانند درخت تناوري که هر گذرنده اي مي توانست در سايه سار او آسايش يايد، مهربان و بخشنده بود، مجموعه اي از خصايل نيکو که هر شهروندي در دنياي مدرن، تنها با داشتن يکي از آنها مي تواند به ديگران فخر بفروشد و مدعي فضيلت باشد. فيرحي همه ي اين فضايل را داشت اما هم چنان متواضع و افتاده بود. حيف، خوش درخشيد و دولت مستعجل بود. تصور اينکه فيرحي در هنگام رفتن تنها پنجاه و شش سال داشت وجود آدم را مي سوزاند، داغ فراق فيرحي آن چنان عميق است که تا سالها بعد از ترميم آن نيز بايد نشان آن زخم را در وجود همراهان و دوستان آن استاد فرزانه جستجو کرد، زخمي شايد کاري تر از مرگ، که نشان بخيه ي آن بر تار و پود دوستان و همراهانش تا قيامت خواهد ماند.
صاحب امتياز