دمکراسي و سبک زندگي
یاددداشت اول |
■ با مسووليت سردبير
دمکراسي يا به تعبير ديگر مردم سالاري البته يک روش براي حکمراني است، روشي که از همان آغاز هم مخالفاني سر سخت مانند افلاطون داشته است و دمکراسي را حکمراني عوام مي پنداشتند، دمکراسي و مفهوم آن بعدها با انديشه هاي متفکراني مانند جان لاک و روسو قوام پيدا کرد و در نهايت امروز دمکراسي، علاوه بر حکمراني مبتني بر صندوقهاي راي بايد مقيد به آزادي رسانه ها و احزاب و پذيرش نقد قدرت نيز باشد. اما علاوه بر همه اينها کارل پوپر فيلسوف غربي يک تبصره ديگر نيز به دمکراسي اضافه کرده است که کار را به حکمراني هاي شبه دمکراسي و يا حکومت هاي مدعي دمکراسي سخت کرده است. پوپر مي گويد نظامي را مي توان مبتني بر دمکراسي ناميد که شهروندان به همان صورت که مي توانند کسي را به قدرت برسانند به همان گونه هم بتوانند بدور از خشونت او را از قدرت خلع نمايند و صاحبان قدرت امکان تخطي از آن را نداشته باشند. بر اين اساس و با پذيرش اين بند عملا امکان حکمراني فردي و يا خودکامگي از بين مي رود و حکومت مردم بر مردم مبتني بر احزاب قدرتمند و رسانه هاي آزاد زمينه را براي رشد شهروندان فراهم مي کنند. بر اين مبنا نگاهي به اتفاقات يک دهه گذشته خاورميانه و سقوط دولت هايي که مدعي حکومت حزب يا مردمي بودن داشته اند، نشانگر آن است که هيچيک از آنها در تعاريف موجود مردم سالاري نمي گنجيدند. در آخرين نمونه بشار اسد خود را برآمده از يک حکمراني حزبي به تعبير خاص خود مي دانست اما بشار هم مانند قذافي، بن علي، حسني مبارک در يک نقطه مشترک بودند و آن اينکه حتي با فرض پذيرش دمکراسي در آن کشورها امکان برکناري آنها مبتني بر روش هاي قانوني وجود نداشت و حکمراني آنها، يک حکمراني مادام العمر بود، در نهايت بايد پذيرفت در دنياي امروز و با شگفتانه هاي فناوري دوران حکمراني هاي اين چنين به سر آمده است و شهروندان جهاني هم به لحاظ سبک زندگي، هم انتظارات از زندگي با نسل هاي پيشين تفاوت هاي بنيادين کرده اند و چنين ساختارهايي را براي حکمراني بر نمي تابند.