يادي از شهيد صادق مکتبي
یادداشت |
خسرو قبادي
سال 62 که به جبهه (لشکر 25 کربلا) اعزام شدم، مرا به پدافند معرفي کردند. بعد از مدتي آشنايي با حال و هواي جبهه درخواست کردم که مرا به گردان هاي پياده جابهجا کنند. در اواخر سال شايد بهمن ماه به گردان علي ابن ابيطالب (ع) معرفي شدم و در يکي از گروهان هاي آن به عنوان نيروي ساده رزمي در عمليات والفجر 6 شرکت کردم. در عمليات، نمي دانستم فرمانده گردان ما کيست! بعد از عمليات وقتي در پادگان شهيد بيگلو مستقر شديم فردي لاغر اندام با قدي نسبتا بلند، شيک پوش با قيافه جدي را ديدم که فرمانده گردان بود به نام صادق مکتبي.
او يکبار کل گردان را به رزم شبانه -راهپيمايي شبانه- برد. شايد حدود 4 ساعت طول کشيد. رس ما به اصطلاح کشيده شد و خسته و ناتوان نزديک صبحگاهان به مقر گردان بازگشته بوديم. جسارت کردم و به فرماندهي جدي و بسيار سخت گير و سه رده بالاتر از يک نيروي ساده! در پايان راهپيمايي شبانه در جمع چند نفره (احتمالا ارکان گردانش) اعتراض کردم. از عکس العمل چهره متوجه شدم که ناراحت شد. پرسيد اعزامي از کدام شهر و در کدام گروهان هستي؟ پاسخ دادم از آمل و گروهان فلان و دسته فلان. فکر کردم مي خواهد فردا مرا توبيخ کند اما خبري نشد و ماجرا تمام شد. خاطره دومي که از شهيد صادق مکتبي دارم و الان براي همه ما بويژه حافظان محيط زيست بسيار مهم است، آن است که در بين تمام فرماندهان گردان و گروهاني که در مدت استقرار در اواخر سال 62 و تمام يا اکثر ماه هاي سال 63 در مقر شهيد بيگلو (کيلومتر 10 جاده اهواز سوسنگرد که منطقه جنگلي مصنوعي بود) حضور داشتيم، من به ياد ندارم کسي به اندازه ايشان به موضوع حفظ جنگل و مراقبت از درختان آن تاکيد کرده باشد. تکيه کلام شان را هنوز به ياد دارم که بارها تاکيد کرده بود که ما در شمال جنگل داري داريم در اينجا جنگل کاري! درختان اينجا با زحمت زياد کاشته شده اند و مانند استان هاي شمالي طبيعي و خودرو نيستند. بنابراين خيلي مواظب باشيد که درختان حفظ شوند و صدمه اي به آن ها نخورد.
ياد شهيد مکتبي جاويد و روحش با سيدالشهدا ع محشور باد
دکتراي علوم سياسي و استاد دانشگاه