هنر ايراني و ايرج بسطامي
یاددداشت اول |
■ با مسوولیت سر دبیر
بسياري از خوانندگان گرامي احتمالا برخي ترانه هاي ماندگار زنده ياد ايرج بسطامي را شنيده اند يا با خود زمزمه کرده اند، براي نمونه (اي خطه ايران مهين اي وطن من) که با آهنگسازي زنده ياد استاد مشکاتيان و شعر ملک الشعراي بهار در کوي و بازار در دسترس است يا آواز سوزناک گلپونه ها و تصنيف الا يا ايها الساقي ... پنجم دي ماه سالروز زلزله مهيب بم در سال 1382 و از دست رفتن استاد ايرج بسطامي خواننده سنتي ايراني است. او که سالها افتخار شاگردي استاد شجريان را با خود داشت و مفتخر به همکاري با پرويز مشکاتيان بود، در زلزله بم از دست رفت و آن چنان که فروغ گفته است، تنها صدايش براي ما ماند و البته تا زبان فارسي و شنونده ايراني باشد، آوازها و تصنيفهايش ماندگار خواهد بود. حقيقت آن است که در دهه هاي اخير جفاهاي بسياري بر هنر و اهل موسيقي روا داشته شده است، از تندروي هاي بعد از انقلاب هم اگر بگذريم، در تمام سالهاي صلح و ثبات مملکت هم راهبردي علمي و دقيق در برخورد با هنرمندان و موسيقي تبيين نشد و به گونه اي رفتار شد که تنها منجر به توليد محصولات سبک و بي اعتباري مانند انواع ترانه هاي متفاوت امروزي شده است. نگاهي به ترانه هاي انقلاب اسلامي در سال 57 و قياس آنها با ترانه هايي که اين روزها در ذهن و زبان مخاطب ايراني مي چرخد، نشانه آن است که به هر دليل سياستگذاري موسيقي در ايران به خطا رفته است. ترانه هاي (والا پيام دار محمد با صداي فرهاد)، يا شعر و ترانه (ايران اي سراي اميد، بر بامت سپيدي دميد) با صداي استاد شجريان و شعر سايه ( ايران ايران ايران خون و مرگ و عصيان ) و يا (ژاله خون شد، خون جنون شد) از سياوش کسرايي و حسين عليزاده را با شعرها و ترانه هاي اين روزهاي صحنه هاي مشهور و معروف ايران قياس کنيد تا ببينيد با سياستگذاري اشتباه و تنگ نظري هاي فاجعه بار چقدر دستانمان از فرهنگ و هنر تهي شده است و يا آن گونه که استاد عليزاده در گفت و گوي اخيرش با انديشه پويا گفته است: در اين سالها جز تحقير نديده ايم. به راستي هنرمندان چه مي خواهند؟ آيا هنرمندان جز آرامش و حداقلي از معيشت چيزي از دولت مي خواهند؟ ايرج بسطامي در هنگام مرگ با همه بزرگي و سرشناسي، اوضاع به ساماني در معيشت نداشت. چه بسيار هنرمنداني که گوشه نشينند و در زندگي و هنر خود درمانده اند و به نظر مي آيد اميدشان براي ترميم و اصلاح امور هم اندک اندک بي فروغ شده است. کاش اهل خرد بر صدر بودند و اهالي فرهنگ و هنر را بر مي کشيدند تا زندگي را به مردم مي آموختند. ياد ايرج بسطامي هميشه باشکوه باد.