من کيستم؟


یادداشت |

مهدي سيف حسيني

 

مطالعه علمي رفتار و فرآيندهاي ذهني را تعريف روانشناسي مي گويند. آنچه که قابل مشاهده است، رفتار است. يعني شرايط عيني و بيروني، اما آنچه که قابل مشاهده نيست فرآيندهاي ذهني است. يعني درون و غيرقابل مشاهده شناسائي من درون با اين فرآيند ذهني سر و کار دارد و در بخشي از روانشناسي که به اين مهم مي پردازد مي توان استناد کرد که کمک کند تا فرد نسبت به من درون خود بيشتر آگاهي پيدا کند. رويکردهاي روانشناسي از ابتداي ورود به حيطه علم و علوم انساني متعدد مي باشد. مکاتب 1- رفتارگرايي واتسون که بر يادگيري تاکيد دارد. 2- گشتالت گرايي که به کل معنا مي پردازد. 3- روانکاوي فرويد 4- زيست گرايي که دستگاه هاي عصبي در آن نقش دارد. 5- شناخت گرايي مطالعه فرآيند ذهني پياژه است. 6- انسان گرائي که خود شکوفايي و آگاهي از خود که در هرم مازلو قابل مشاهده است. 7- معنا درماني در مکتب ويکتور فرانگل و ... از نظر تاريخي آنچه در رويکردهاي فوق به خودشناسي کمک مي کند، مکتب روانکاوي است که آغازگر معرفي آن در قالب فلسفه وسيله کرکگار و کارل ياسپرس نيچه بود و بعدها فيلسوفاني نظير سارتر، کامو، مرلوپونتي، هايدگر و ... در نوشته هاي خود به آن پرداختند که معتقد بودند انسان مهر بازي در يک نظام نيست و گفتند که انسان را با توجه به هستي انساني و دروني اش بايد فهميد و بر روي اين پايه بنيادي فلسفي روانکاوي اگزيستانيسم بر اساس فلسفه اگزيستانسياليست بنا شد که ادامه دهندگان روانکاوي اين راه بر پايه فلسفه وجودي انسان که ارائه دهنده شيوه اي از تفکر بود وسيله روان درمانگران که شاخص آنها افرادي نظير رولومي، اروين ديالوم، ميک کوپر و ... مي باشند، اشاره کرد. يکي از روش هاي شناخت درون با نگاه روان درمانگران اگزيستانسيال درمانگري وجودي است که ارائه دهنده شيوه اي از تفکر درباره تجربه انساني است. وجود به معناي همان درون، همان چيزي که ما در جستجوي شناخت آن هستيم و به گمان اين روش مسائل هميشگي حل نشدني انسان يعني مرگ، آزادي، تنهايي و معنا يا پوچي است که دغدغه اي غائي است. دغدغه اي که درباره رنج انسان و ماهيت اضطراب هاي آدمي مي انديشد و به درمان مي پردازد از نگاه اين مکتب که درمانگراني چون رولومي، اروين ديالوم، ميک کوپر که به آن دارند مواجه با اضطراب هاي انسان مفاهيم بنيادي آن است که اين انسان راهنمايي مي شود تا ياد بگيرد چگونه زندگي کند و به همان سئوال اساسي که (من کسي هستم) آيا زندگي ارزش زيست دارد، معنائي دارد به درک درستي برسد و پاسخ گويد. از اين زاويه است که درمانگران وجودي (اگزيستانسيال) انسان را به فهم مرگ، آزادي، تنهايي، معنا هدايت مي کنند و اضطراب هاي اين انسان را کاوش و شناسايي مي کنند و براي حل معضل رنج دائمي اين انسان در اين عصر از مسئله، مسائلي را مطرح مي کنند و در جهت حل آن او را در مقابل هر انتخابي، مسئول مي داند. درست مفهومي برگرفته از فلسفه اگزيستانسياليسم سارتر که انسان انتخاب گر آگاهانه انتخاب مي کند و در اين مسير مسئول و متعهد به انتخاب خود است. تئوري ديگري که از طرف گلاسر تحت عنوان تئوري انتخاب مطرح گرديد، نظام فلسفي آن بر اصول مکتب اگزيستانت است.