پليس پناه مردم است؟


یادداشت |

در جهاني که امنيت يکي از اساسي‌ترين نيازهاي بشري محسوب مي‌شود، پليس به عنوان نهادي رسمي براي حفظ نظم و آرامش اجتماعي تأسيس شده است. با اين حال، پرسش از اين که آيا پليس واقعاً پناه مردم است، همچنان در ذهن بسياري مطرح است. پليس، به‌عنوان بازوي اجراييِ قانون، وظيفه‌ي پيش‌گيري از جرم و حفاظت از جان و مال شهروندان را بر عهده دارد. اما در برخي مواقع، عملکرد نامناسب يا رفتارهاي نادرست برخي از نيروهاي پليس مي‌تواند اين اعتماد را خدشه‌دار کند. برخوردهاي خشن، فساد و بي‌عدالتي از جمله مواردي هستند که ممکن است اين نهاد را از مأموريت اصليِ خود دور کنند. با اين وجود، نمي‌توان نقش حياتيِ پليس در حفظ امنيت را ناديده گرفت. بسياري از مأموران پليس با از خودگذشته‌گي و تلاش شبانه‌روزي، در شرايط سخت و خطرناک، از جان و مال مردم محافظت مي‌کنند. اعتماد به پليس، از يک سو نيازمند شفافيت و پاسخ‌گوييِ اين نهاد است و از سوي ديگر، نياز به مشارکت و حمايت مردم دارد. در نهايت، مي‌توان گفت پليس زماني به پناه مردم تبديل مي‌شود که در کنار وظيفه‌منديِ حرفه‌اي، ارزش‌هايي همچون عدالت، احترام و خدمت به جامعه را سرلوحه‌ي کار خود قرار دهد. اين امر نيازمند نظارت مستمر، آموزش مداوم و ايجاد ارتباط سازنده ميان مردم و پليس است. تنها در اين صورت است که پليس مي‌تواند به عنوان پناهي قابل‌اعتماد براي جامعه عمل کند. آن‌چه مردم به‌درستي انتظار دارند، همراهي و حمايت نيروي پليس کشور است. فلسفه‌ي وجوديِ پليس، برداشتن باري از مشکلات اجتماعي مردم و ياري‌رساني براي رفع آن‌هاست. در حقيقت، همه‌ي کساني که از دولت حقوق مي‌گيرند، وظيفه‌ي اصلي‌شان ايجاد رفاه و آسايش براي مردمي است که با پرداخت ماليات‌هاي رنگارنگ، هزينه‌هاي کشور و از جمله حقوق همين کارکنان را تأمين مي‌کنند. موارد زيادي از برخوردهاي نادرست و خشونت‌بار وجود دارد که در اينجا مجال پرداختن به همه‌ي آن‌ها نيست. اين موضوع را مي‌توان با ذکر چند نمونه روشن‌تر کرد. چند سال پيش، به مغازه دوستي در حاشيه‌ي غربيِ شهر رفته بودم. در ميان گفت‌وگويمان، پسرکي حدوداً ده‌ساله را در خيابان ديدم که سرگردان و ترسيده بود. وقتي موضوع را جويا شدم، گفت اهل روستاي نوديجه است و همراه يکي از اقوامش به شهر آمده، اما اکنون گم شده و نمي‌داند چگونه به خانه برگردد. وقتي از او پرسيدم اگر تا سر خيابان روستايش برسانم، آيا بقيه مسير را مي‌داند، با حرکت سر تأييد کرد. در همين حين، يک خودروي پليس راه متعلق به پاسگاه نوکنده براي خريد جلوي مغازه توقف کرد. ماجرا را به افسر پليس شرح دادم و خواهش کردم پسرک را تا وروديِ روستا برسانند. اما افسر، با سردي و بي‌اعتنايي، گفت: «اين وظيفه ما نيست» و رفت. ناچار شدم از راننده‌ي يک ميني‌بوس عبوري درخواست کنم تا پسرک را برساند. راننده با روي خوش پذيرفت و حتي کرايه هم نگرفت. در اين ماجرا، معرفت و وظيفه‌‌شناسيِ راننده‌ي ميني‌بوس به‌مراتب بيشتر از افسر پليسي بود که وظيفه‌ي‌ اصلي‌اش کمک به مردم است. در موردي ديگر، پس از يک تصادف، براي دريافت کروکي به پاسگاه پليس در ابتداي شهرک پيمان رفتم. گفتند افسر مربوطه ساعت 3 بعدازظهر شيفت است. رأس ساعت 3 به پاسگاه رسيدم. پاسگاه، شبيه زنداني مستحکم بود؛ نرده‌هاي آهني بلند با سيم‌هاي خاردار و درِ وروديِ بسته. از يک سرباز وضعيت را پرسيدم و او از پشت نرده‌ها گفت که منتظر بمانم. کم‌کم 8 نفر ديگر نيز آمدند که اغلب مسن بودند همراه با يک خانم و جواني با دو عصاي زير بغل. تا ساعت 4:30 در سرماي شديد منتظر مانديم. وقتي افسر رسيد، نه تنها بابت تأخير عذرخواهي نکرد، بلکه حتي جواب سلاممان را هم نداد. آيا نمي‌شد اين افراد را به داخل پاسگاه دعوت کنند تا از سرما در امان باشند؟ آيا اين برخورد، مصداق همان تکريم ارباب‌رجوع است که بارها درباره‌اش تبليغ کرده‌اند و شعار داده‌اند؟ چنين رفتارهايي باعث مي‌شود که مردم، به جاي احساس امنيت در کنار پليس، از او بترسند و دوري کنند. پليس زماني پناه مردم خواهد بود که وظايفش را با عدالت، احترام و حس مسئوليت انجام دهد. آيا وقت آن نرسيده که اين نهاد در جهت بازسازيِ اعتماد عمومي گام بردارد؟

 

 يکي از مخاطبان گلشن مهر- ديماه 1403