سنت، مدرنيته و خلاقيت
تیتر اول |
مصطفي مختاباد-با ظهور جهان مدرن و بدنبال آن عصر انفجار اطلاعاتي و دنياي ديجيتالي، مباحث نوپديدي از قبيل سواد بصري، و در پي آن شکاف هاي مهارت هاي بصري ديجيتالي بخصوص در بين نسل ها و فضاهاي آموزشي، جهان خلاق ايراني پرسش برانگيز شدند که پي آمدهايي همانند عدم تعامل با فناوري هاي جديد و نابرابري هاي اجتماعي در ذائفه جامعه ايراني مطرح مي گردد، اين سپهر اطلاعاتي جديد موجب گرديد تا عرصه عمومي ما بخصوص در حوزه آفرينش گري با ناسازي هاي نسل آينده مواجه گردد. در دنياي پسا صنعتي و فضاهاي ديجيتالي، دنياي مجازي، قاره ششم يا شيشه اي، و علاوه بر آن غلبه گفتمان هاي ساختارشکنانه، مدل هاي مفهومي جديد فرهنگي و هنري، بطور طبيعي شاهد دگرديسي بزرگي در ذهنيت مخاطب امروزين هستيم، در چنين وضعيت ناپايدار سيال و شالوده شکني، هنرها و نهادهاي فرهنگي با بحران همزمان سازي و تطبيق پذيري مواجه هستند، به واقع اين عادت واره ها با همه پشتوانه غني و بي نظير سنتي- تاريخي، خلاقه، تئوريک و عملي، در حوزههاي فرهنگ، هنر، ادبيات، تاريخ، نقد، تحولات زاينده عرصه زيبايي شناسي، امروز با بحران مخاطب، عصري سازي و خلاقيت نوپديد مواجه هستند، اگرچه اين جريانات براي برون رفت از چنين گمگشتگي، راه هاي متنوعي را در نورديده اند چنانکه با گام نهادن در وادي پژوهش هاي جديد و مطالعات آزمايشگاهي بينارشته اي فرهنگي-هنري و فرا رشته اي، اهتمام بر پايداري و حيات مداري تاثيرگذار تري را دارند، چنانکه با خلق و برساخت سبک ها و پارادايم هاي رنگارنگ، از سوي نظريه پردازان به نشانه هاي دقيقي از تغيير در بيان مفاهيم روانشناسانه و زيباشناسانه از جامعه و مردم دست يازيدند که خود بيانگر توانش و قدرت نوانديشي ميداني و مخاطب پذيري در رد، عدم پذيرش کهنگي، شيفتگي و اشتياق به طرحي نو، قدرت بالاي همسازي با شرايط نو ظهور است که همان تعبير حافظ بزرگ:
بيا تا گل بر افشانيم و مي در ساغر اندازيم
فلک را سقف بشکافيم و طرحي نو در اندازيم
اما سرعت شگفت انگيز تحولات اجتماعي و ذهني، هنري و فرهنگي عصر شرطي سازي مخاطب، نه تنها در جهان توسعه يافته ديجيتالي، بلکه در کشورهاي در حال توسعه، شايد اين تلاش هاي سازنده را به ناکامي بکشاند چه بسا زنگ خطر بي رمقي هنرها و ميراث هاي تک سلول براي پايداري و حيات مداري در کنار همه کوشش ها به صدا در آمده است، دليل آن هم روشن است، زيرا اين پديده ها براي بقا و شکوفايي به بستر و بافت و باغچه عصري نياز دارند، چه بسا، پارادايم، اپستيمه يا همان ساختار دانايي هر پديده اي ابدي نيست در نتيجه براي بقا نياز به باززايي و برساخت در هر دوره اي دارند، در غير آنصورت دود خواهند شد، ناگفته پيداست در جهان ديجيتالي امروز بيشتر جوامع در زماني کوتاه به دليل پيروي از موج توسعه و نوگرايي به ساختار زدايي از پديده هاي فرهنگي هنري و نيرو هاي قديم و سنن زيبا و کهن دست زدند در نتيجه ريشه هاي اين سرمايه ها و سنن کهن با همه نوگرايي دچار سستي شديد گرديدند، در واقع بسترهاي بارور و زيباي آنها در اين جابجايي با سرعتي عجيب نحيف و شکننده گرديدند، بصورتيکه قدرت زايايي و ارتباط تاثيرگذارتر با زمانه را به رسانه ها و فضاهاي جديد واگذار نمودند، در واقع اين جوامع با تغير ذهني و عيني دچار دگرديسي شگفت انگيزي شده اند. واقعيتي انکار ناپذير که ديگر نيازي به مطالعات جامعه شناختي ميداني با رويکرد نشانه شناختي فرهنگي ندارند، در چنين وضعيتي امر ايستايي و وادادگي هنرهاي ظريفه و عادات واره هاي سنتي اجتناب ناپذير است، با چنين چشم اندازي از وضعيت جهان ديجيتالي در اين روزگار بناچار بايد ديده بر تجربه ساير ملل در چگونگي حفظ و پايداري اين دستاوردهاي معنوي خودي بدوزيم و با نگاه بر سرمايه ها و موجودي آنها در اين ديار، به نحوي بر ساخت موجودي خودي انديشه بريم..
سنت، مدرنيته و خلاقيت
در آنصورت هر يادواره ايراني در کنار بهره مندي از فرمول هاي جهاني جهت توسعه پايدار، با توجه به زمينه هاي قدرتمند سنن تاريخي و بومي زايا خواهد گشت، در واقع زنده ماني اين يادگارها و راه نجات آنها در درون خودشان موجود است، اگر هنرمند و آفرينشگر ايراني به قلمرو جادويي خلاقيت ايراتي در معماري، هنرهاي نمايشي، موسيقي، شعر، ادبيات، خرده فرهنگ ها، آئين ها، افسانه ها، اساطير، صنايع ظريفه دستي و... اينسويي و خلافيت بومي و حس زيباشناسانه ايراني وصل گردد طبيعي است همپاي تحولات عصري حتي در عصر سواد بصري، شکاف ديجيتالي و کم رنگي ذائفه ايراني راه زايايي و زيبايي آفريني خلاقيت خودي بومي بي ترديد هويدا مي گردد.
استاد دانشگاه