غبار ترکمن صحرا پژوهشي --- در غائله گنبد کاووس
تیتر اول |
مهران موذني- عصر شنبه، 27 بهمنماه هفتمين نشست از سلسلهنشستهاي گلستان هنر با موضوع «روايت غائله گنبد با نگاهي به کتاب غبار صحرا» در حوزه هنري گلستان برگزار شد. اين نشست که با حضور احمد خواجهنژاد، نويسنده کتاب «غبار صحرا»، ستار بردي فجوري، نويسنده و فعال فرهنگي ترکمن، رحمتاله رجايي، نويسنده و پژوهشگر و جمعي از اهالي فرهنگ و هنر استان همراه بود، به بررسي اثر مذکور، واکاوي ريشههاي تاريخي جنگهاي اول و دوم گنبد کاووس و روايت فضاي ملتهب اين شهر در ماههاي ابتدايي بعد از انقلاب پرداخته شد. در ابتداي جلسه احمد خواجهنژاد، نويسنده اثر «غبار صحرا»، درگيريهاي سال 1358 در گنبدکاووس را داراي ريشههايي تاريخي از دوران صفوي تا به امروز دانست و عنوان کرد: براي پرداختن به جنگهاي اول و دوم گنبدکاووس در سال 1358 نياز است که به ريشههاي آنها توجه داشت. از نظر من اين مسئله در چندين دهه و حتي صده اخير ريشه دارد. اگر درباره نحوه تعاملات بين قوم ترکمن و حاکميت مرکزي تأملي داشته باشيم، متوجه خواهيم شد که متأسفانه در طول تاريخ تقابلي بين آنها وجود داشته که موجب بياعتمادي ترکمنها به حاکميت مرکزي بوده است. در زمان صفوي برخوردهاي خشني با اين قوم صورت گرفت. حتي نادرشاه که در برخي از منابع ترکمن معرفي شده و شاهان قاجار که بخش بزرگي از به قدرت رسيدنشان را مديون ترکمنها بودند نيز دست به چنين اقداماتي ميزدند. اوج اين بدرفتاريها در زمان پهلوي است. در زمان رضاشاه سياست تختهقاپو براي يکجانشيني ايلات پيش گرفته شد و سرکوب بسيار وحشتناکي عليه ترکمنها صورت گرفت. در زمان پهلوي دوم نيز مسئله بسيار مهم اراضي پيش آمد و تعدادي از وابستگان دربار در همين راستا به مالکين چراگاههاي قوم ترکمن تبديل شدند. مجموع اين اتفاقات فضايي را فراهم کرد تا موجب بدبيني آنها نسبت به حاکميت مرکزي ايران شود. البته قصد من اين نيست که بگويم رفتارهاي اشتباهي از سوي قوم ترکمن هم صورت نگرفته است.
از سويي ديگر، هنگامي که جوانان ترکمن که به دنبال رسيدن به آمال و آرزوهايشان بودند و پايشان به دانشگاهها باز شد، با گروههايي از جريان چپ روبهرو شدند که شعارهاي عدالتمحورانه در جهت رفع تبعيض و دفاع از حقوق کارگران و دهقانان ميدادند. همين موضوع باعث شد تا برخي از جوانان ترکمن به جرياناتي مثل حزب توده، سازمان چريکهاي فدايي خلق و... بپيوندند. همه اينها بستري را فراهم کرد تا پس از انقلاب چنين وقايعي اتفاق بيفتد. بخشي از اين وقايع به ناگزير در کشوري تازهانقلابکرده که هنوز از يک قانون براي اداره جامعه برخوردار نيست و دستگاههاي حاکميتياش بر سر کار نيستند، اتفاق افتاد. در برخي موارد هم بيتدبيريهايي که صورت گرفت، سبب شد تا گروهي که پس از پيروزي انقلاب به دنبال يک جاي پا و ايجاد فرصت براي برقراري يک پايگاه اجتماعي بود، در منطقه حاضر شود و تحرکاتي داشته باشد. هرچند که پيش از انقلاب هم سازمان چريکهايي فدايي خلق در اين منطقه حضور داشت. اما پس از انقلاب به صورت کاملاً رسمي و برنامهريزيشده در منطقه حاضر شد. ظاهراً فعاليتهايشان در ابتدا به صورت فرهنگي و هنري بود. تأسيس «کانون فرهنگي-سياسي ترکمن» که جهت احيا و ترويج فرهنگ و رسوم اين قوم فعاليت ميکرد، از جمله اين اقدامات بود. اما رفتهرفته بخش سياسي کار پررنگ شد و تشکيل شوراهاي دهقاني و روستايي صورت گرفت. به طوري که پس از چند ماه، يک حاکميت دوگانه در منطقه ايجاد شد. وي درباره نقش کانون فرهنگي-سياسي ترکمن در وقايع گنبد کاووس گفت: اين کانون فرهنگي نيز بعدها به «ستاد خلق ترکمن» تغيير نام داد و علاوه بر مصادره و تقسيم زمينها بين دهقانان، دست به اقداماتي چون محاکمه افراد و صدور احکام قضايي نيز زد. اين اقدامات بدون در نظر گرفتن نهادهاي حکومتي حاکميت مرکزي انجام ميشد. ميتينگها و برنامههاي مختلفي نيز از سوي اين نهاد در روستاهاي مختلف برگزار ميشد...
قانوني نيز وضع کرده بودند که تمام کشاورزان بايد 20 درصد از گندم برداشتيشان را به ستاد ترکمن بدهند. شواهدي نيز وجود دارد که سازمان چريکهاي فدايي از همان بدو ورودشان به دنبال مسلح کردن مردم و گردآوري سلاح بودند. هرچند که آن را انکار ميکردند. البته اشکالاتي جدي نيز در سوي ديگر ماجرا وجود داشت. شايد تعمدي در کار نبوده باشد. اما قطعاً کجسليقگيهايي صورت گرفت.
به طور مثال، در کميته انقلاب گنبد هيچ ترکمني حضور نداشت. خود اين مسئله نوعي بدبيني براي اين قوم به ارمغان آورد. البته شايد توجيهاتي براي کارشان داشتند. اما اکنون که به ماجرا مينگريم، ميتوانيم بگوييم که اگر از قوم ترکمن نيز در آن کميته حضور ميداشتند، اتفاق بهتري رقم ميخورد. يکي ديگر از مسائل اين بود که اولين فرماندار گنبد متهم به اين بود که از زمينداران و ملاکين بزرگ منطقه است. فضاي دوقطبي حاصل از اين مسائل، باعث بروز درگيريها شد.
خواجهنژاد در ادامه آغاز درگيريها را زير ذرهبين برد و افزود: در 14 اسفند 1357 پيش از جنگ اول گنبد اولين درگيري در بندرترکمن ايجاد شد که در نهايت با پذيرش نام «بندرترکمن» به جاي «بندر امام» ماجرا فيصله يافت. در روزهاي آغازين سال 1358 که برپايي سيگارفروشي ممنوع بود، مأمورهاي کميته انقلاب اقدام به دستگيري فردي کردند که سبب درگيري و تيراندازي و در نهايت کشته شدن يک جوان شد. پس از اينکه از تحويل جنازه آن جوان ممانعت شد، مردم جمع شدند و هسته اوليه جنگ اول ايجاد شد. در ادامه نيز چريکهاي فدايي و سپاه پاسداران وارد ماجرا شدند و يک جنگ 8 يا 9 روزه اتفاق افتاد. تا اينکه در 15 يا 16 فروردينماه با مذاکراتي که با نمايندگان دولت موقت صورت گرفت، درگيريها فروکش کرد. اما اتفاقاتي که در ادامه افتاد، موجب نفوذ بيشتر سازمان چريکهاي فدايي خلق شد. اين سازمان با پرسشنامهاي که تهيه کرده بود، اين موضوع را به قوم ترکمن القا ميکرد که بايد استقلال پيدا کنند و حتي ارتش و نيروهاي اداري خودشان را داشته باشند. اين اتفاقات با بياطلاعي نيروهاي درجه يک ترکمن انجام ميشد. بعدها نيروهاي ترکمن و خود چريکهاي فدايي عنوان کردند که در برخي جلسات تصميمگيري از هيچ ترکمني دعوت نميکردند. اوج اين موضوع در جنگ دوم گنبد بود. پيش از اين جنگ نيز برخي از اين نيروها مانند آخوند ارزانش، آقايان جرجاني و واحدي احساس کرده بودند که از سوي چريکهاي فدايي بازي خوردهاند. پيش از وقوع جنگ دوم، سازمان چريکهاي فدايي در بهمن 1358 که اولين سالگرد پيروزي انقلاب بود، براي برگزاري يک ميتينگ در 19 بهمن که سالروز واقعه سياهکل بود، اقدام کرد. از آنجا که ستاد خلق ترکمن هنوز رسماً و قانوناً ثبت نشده بود، مجوزي دريافت نکرد. تا اينکه با نام آقاي واحدي که از اعضاي اصلي اين ستاد بود، مجوز گرفتند. آقاي ارزانش اينچنين گفته است که در آن ايام شهر گنبد پر از براکتهاي تبليغاتي سازمان چريکهاي فدايي براي اطلاعرساني آن ميتينگ بود. ايشان همان زمان ابراز نگراني کردند و گفتند با وجود اينکه از سردمداران منطقه ترکمن هستند، اما فضاي شهر طوري است که کنترل اوضاع از دستشان در رفته است و ديگران تصميمگيرنده هستند. در نهايت با دستگيري عدهاي، ميتينگ برگزار نشد. البته ناگفته نماند که در 19 بهمن سال 1357 هم شهرباني براي دفاع از رژيم شاه، عدهاي چماقدار را اجير کرده بود و اين ذهنيت ايجاد شده بود که اين چماقداران ترکمن هستند و همين سبب ايجاد يک دوقطبي فارس-ترکمن گشته بود. همچنين در 19 بهمن 1358 عدهاي از زمينداران که زمينهايشان توسط ستاد خلق ترکمن مصادره و بين مردم تقسيم شده بود نيز با اجير کردن فردي، يک راهپيمايي را عليه راهپيمايي ستاد خلق ترکمن راه انداختند. اين همزماني عليرغم تلاشهاي سپاه پاسداران و کميته انقلاب، موجب شد تا اين دو جمعيت به يکديگر برخورد کنند و جنگ دوم آغاز شود. در نهايت ماجرا به آتشبس ختم شد و ارتش کنترل شهر را در دست گرفت. پس از جنگ دوم، رفتهرفته همراهي مردم با چريکهاي فدايي خلق کمتر شد. نظر من اين است که قوم ترکمن در خلال اين درگيريها که در افکار عمومي، جنگ بين فارس و ترکمن تلقي ميشد، مظلوم واقع شد. در حالي که اين جنگ اصلاً جنگ بين فارس و ترکمن نبود. يک نقد جدي نيز به مسئولين آن زمان وارد است و آن اعدام 4 نفر از سران ترکمن است. در آن مقطع آقاي خلخالي به صراحت گفته بود که مرگ آن 4 نفر کار ايشان نيست. همچنين در روزنامهاي اعلام کرد که اگر سندي مبني بر دخالتش در اين امر منتشر شود، ايشان حکم اعدام خودش را صادر ميکند. اين در حالي است که چندين سال بعد آقاي خلخالي در خاطرات خودش به صورت مکتوب گفت که در اعدام آنها نقش داشت. در نظر بگيريد که مجازات بايد تأثيري در پيشگيري از بروز باقي جرايم شود. چه فايدهاي خواهد داشت اگر اين کار در خفا انجام شود؟ اگر اين کار رسماً و قانوناً صورت ميگرفت، اين باور که جنگ گنبد بين فارس و ترکمن بود نيز کمرنگتر ميشد.
ستار بردي فجوري، نويسنده و فعال فرهنگي ترکمن ضمن تبريک به احمد خواجهنژاد بابت انتشار غبار صحرا، اظهار داشت: من فکر ميکنم اين اولين کتابي باشد که درباره جنگ گنبد نوشته شده است. توجه به تاريخ معاصر از ضرورتهاي امروز است که بايد به آن توجه شود. اما متأسفانه بسياري از افراد از مشارکت در پروژههاي تاريخ شفاهي نگراناند. با وجود تمام اين مشکلات، آقاي خواجهنژاد به خوبي از پس نگارش اين کتاب برآمدند. به طوري که اثر ايشان شايستگي استفاده به عنوان کتاب مرجع را دارد. دوستان ترکمن من نيز از بيطرفي آقاي خواجهنژاد رضايت داشتند که بسيار قابل تقدير است. ايشان به خوبي از اسناد و مدارک استفاده کردند. هرچند که هنوز هم جاي داشت اين مورد بيشتر صورت بگيرد. ايشان از مصاحبههايي نيز براي نگارش کتاب استفاده کردند. اين امر لازمه کار در حوزه تاريخ شفاهي است. همچنين به خوبي به پيشينه ماجرا و دقت در ارائه گزارشات پرداختند. من فکر ميکنم اين امکان وجود داشت که افراد بيشتري نيز در نگارش اين کتاب مشارکت کنند. اما برخي ملاحظات سبب شد تا اين امر انجام نشود و دقت کار کاهش يابد. اميد ميرود که در آينده کتابهاي بيشتري در اين باره نوشته شود. تاکنون نيز مصاحبههايي در اين باره انجام شده و يادداشتهاي زيادي نوشته شده است. اما اغلب ترجيحشان بر اين بوده که فعلاً آنها را منتشر نکنند.وي درباره نفوذ جريانات چپ در گنبدکاووس افزود: متأسفانه نخستين دانشجويان ترکمن در دانشگاه تهران جذب حزب توده شدند. اين افراد از يک جامعه کوچک وارد يک جامعه بزرگ شده و با انديشههاي بزرگي مواجه شده بودند. در دوره رضاخان اين افراد دستگير و زنداني شدند و با پايان دوره پهلوي اول، دوباره به ترکمن صحرا بازگشتند و پايههاي انديشه چپ را بين قوم ترکمن گذاشتند. هر چند که خيلي زود ايران را ترک کردند. از بين اين افراد، تنها صفر انصاري در سال 1360 به ايران بازگشت که دستگير هم شد. اشخاص ديگري نيز تحت تأثير آنها براي تحصيل به تهران رفتند. گفتني است که تا سال 1312 که رضاشاه در قدرت بود، زمينهاي منطقه اصلاً صاحب نداشتند. يعني همگاني و مشاع بودند. ترکمنها با يورتهايي داشتند، مرزهاي نانوشتهاي را تعيين کرده و به آن پايبند بودند. اما وقتي رضاشاه زمينها را از قوم ترکمن گرفت، مشکلات زيادي برايشان به وجود آمد. در دوره پهلوي دوم، 23 سرهنگ و تيمسار زمينهاي ترکمنها را اشغال کرده بودند. هنگام جنگ گنبد يکي از مسائل مطرح همين مالکيت زمينها بود. مسئله ديگري که مورد توجه قرار گرفت، فرهنگ ترکمن بود. چرا که خط، زبان و آداب و رسومشان را گرفته بودند و اجازه نميدادند که اين قوم لباس محلياش را بر تن کند. اينگونه شد که اين شعار به وجود آمد:«تحصيلات ميخواهيم، خط ميخواهيم، مدرسه ترکمني ميخواهيم، زمينهاي گرفته شده را ميخواهيم.» البته در مواردي نيز تندرويهايي صورت گرفت و تا حدي باعث بدنامي قوم ترکمن شد. به ياد دارم سال 1368 که به خدمت سربازي اعزام شده بودم، از من ميپرسيدند که در جنگ گنبد چه نقشي داشتم. در حالي که من آن زمان 7 سال بيشتر نداشتم.
رحمتاله رجايي، نويسنده و پژوهشگر به عنوان واپسين سخنران نشست از برخي ممانعتها براي کارهاي پژوهشي انتقاد کرد و گفت: جنگ، حادثه، غائله يا واقعه گنبد رويدادي مهم در تاريخ معاصر ماست که شناخت آن مستلزم کار پژوهشي است. متأسفانه امروز آن را به يک حريم ممنوعه تبديل کردهاند. حتي با وجود اينکه 40 سال از اين واقعه ميگذرد، اطلاعاتي هنوز سندي در اين باره منتشر نشده است. بسياري از دوستاني که در صحنه حضور داشتند، از صحبت کردن هراس دارند. از اين رو، تاکنون پژوهشي در اين حوزه انجام نشده و تنها لابهلاي برخي کتابها درباره تاريخ انقلاب، برخي رسالههاي کارشناسي ارشد و برخي خاطرات منتشرشده از افرادي در خارج از کشور به اين موضوع پرداخته شده است. پرداختن به واقعه گنبد به سود منافع ملي ماست. انتشار کتاب «غبار صحرا» قدمي مثبت در اين مسير است. آقاي خواجهنژاد در فضايي که هيچ يک از دو طرف مايل به کار در اين حوزه نيستند، پژوهشي در اين باره انجام دادند که اقدامي بسيار شجاعانه بود. ايشان در نگارش اين کتاب از اسناد و مدارکي که خارجنشينها در آرشيوهايشان گردآوري ميکنند نيز استفاده کردند. متاسفانه نهادهاي داخلي ما در اين امر با ما همکاري نميکنند. متأسفانه در فضاي ملتهب اوايل انقلاب، مسائلي پيش آمد که نبايد ميآمد و هنوز افرادي چوب آن را ميخورند. مزيت اين کتاب اين است که آن نگاه کليشهاي رايج را ندارد و عنوان ميکند که خودمان مسئول مصيبتهاي پيشآمده بوديم. نکته قابل توجه کتاب «غبار صحرا» اين است که نويسنده محترم بيطرفي را رعايت کرده است. روي هم رفته، من اين کتاب را سرآغاز خوبي براي اين دسته از پژوهشها ميدانم. اگر بناست که در چارچوب گفتمان انقلاب کار شود، شايسته است که از برخورد امنيتي فاصله بگيريم. وي با ريشهيابي اختلافات تاريخي بين قوم ترکمن و حاکميت مرکزي عنوان کرد: بسياري از ترکمنها زندگي ايلاتي داشتند. در مقابل گروهي يکجانشين بود که بين زندگي آنها با ترکمنها تعارضاتي بود. در تمام دنيا اين تعارضات وجود داشته است. ديوار بزرگ چين نيز به همين علت ساخته شد. اين موضوع و برخوردهاي تندي که با قوم ترکمن در طول تاريخ صورت گرفت، در روابط بين حاکميت مرکزي با آنها تأثيرگذار بود. مسئله دوم نيز درباره زمينها بود. جنگ گنبد اساساً به همين خاطر انجام شد. بعد از جنگ گنبد مسئولين ما با هدف عقب نيفتادن از جريانات چپ، دچار اشتباهاتي شدند. آقاي خلخالي که پس از جنگ دوم به اين منطقه آمدند، طبق اعلام روزنامه اطلاعات، 187 قطعه زمين را بدون صحبتي با زمينداران مصادره کردند. اين موضوع روي مسائل بعدي جامعه ما تأثير گذاشت و حتي موجب کاهش کشت پنبه شد. امروز نيز در نتيجه همين تصميم، کار به جايي رسيده که کشت در زمينهاي هزار يا 2 هزارمتري مقرون به صرفه نيست. شروع اين مشکلات نيز از آنجا بود که شاه براي عقب نيفتادن از جريان چپ که شعار مصادره زمينها را ميداد، اصلاحات ارضي انجام داد. در همان اوايل انقلاب نيز سازمان چريکهاي فدايي خلق تمام توجهش را روي تصاحب زمينها توسط دهقانان گذاشت. از ديگر سو، نيروهاي حاکميتي براي عقب نيفتادن از اين مسائل، به تقسيم زمينها روي آوردند. همين امروز در دادگستري گرگان پروندههاي زيادي در اين مورد وجود دارد. اکنون جاي دارد از خودمان بپرسيم که آيا واقعاً اين مصادرهها سبب شکوفايي اقتصادي شد؟
رجايي ضمن بررسي حضور جريانهاي چپ بين قوم ترکمن گفت: موضوع ديگري که آقاي خواجهنژاد به آن پرداختند، جريان چپ بود. اين جريان علاقه زيادي به استفاده ابزاري از اقوام داشت. به طور مثال در پي قيام افسران خراسان، نيروهاي حزب توده در همان ابتدا به مراوهتپه و سپس به گنبد رفتند. در حالي که کشاورزان اصلاً آنها را نميشناختند. در روزنامههاي پايتخت نيز اينگونه گفتند که هزاران ترکمن با افسران خراسان همراهي کردند. در حالي که تاريخ به ما نشان ميدهد که ترکمنها با آنها همکاري نداشتند. جالب است که در گروه 53 نفر نيز يک ترکمن حضور داشت. هرچند که اصلاً نسبتي با جريانهاي روشنفکري و ايدئولوگهايي مثل دکتر تقي اراني نداشت. بين سالهاي 1348 تا 1351 نيز برخي از دانشجوها جذب جريانهاي چپ شده بودند، جلسات و کنسرتهاي موسيقي برگزار ميکردند که توسط ساواک دستگير شدند. پس از اين ماجراها بود که چريکهاي فدايي خلق با مهيا شدن زمينه، وارد منطقه شدند. رابطشان نيز شخصي به نام يوسف کر بود. به دور از تصور هم نبود که جواناني که سالها تحت ستم بودند، جذب جرياناتي شوند که شعارهايي در راستاي حمايت از حقوق خلقها و تقسيم اراضي ميدهد. بسياري از اين جوانان اصلاً شناختي از اين جريانها نداشتند. به طور مثال روي ديواري در گنبد شعار «مرگ بر کمونيست، درود بر فدايي» نوشته بودند. در حالي که چريکهاي فداييان خلق خودشان کمونيست بودند. خود سازمان چريکهاي فدايي يک سازمان جوانان تحت عنوان «سازمان پيشگام» را سازماندهي کرده بود و از اين طريق توانسته بود که در کل کشور نفوذ کند. بسياري از جوانان در مواجهه با چريکهاي فدايي، دچار شيفتگي شده بودند، روحانيون ترکمن نيز توسط جوانان سنتي قلمداد ميشدند و مورد قبول نبودند. روي هم رفته، عوامل مختلف دست به دست هم داده و شرايط را براي شروع جنگ آماده کردند.