شطحي براي: خرداد چشمهاي تو!
یادداشت |
حسين پايين محلي
دوباره ارديبهشت جاي خودش رو به خرداد داد!
ومن گم شدم تا تو رو پيدا کنم!
چلچله ها زدند زير اواز و قاصدکها گل دادند!
سنجاقکها در وزش باد بهاري تلو تلو ميخورند!
ابدوزکها روي آب اسکي ميرن!
رقص گندمها حال من رو جوري کرده!
تا دور دستها گندمزارها طلايي اند!
من دوباره به افق خيره شدم!
مورچه ها اضافه کاري ميکنند!
توت ها باز دست ودل بازشدند...برخلاف گردوها!
پرچم مقدس ما قدقامت ايستاده!
نيزارها سبز شدند.چقدر از نيزارها خاطره دارم!
يادم به سريال جنگجويان کوهستان افتاد!
امسال بهار هم داره ميگذره ولي من به تو نرسيدم!
ميترسم تابستان هم بياد وباز تنها باشم!
و تو هم در پاييز سرد تنهايي نقاشي بکشي و روزگار ما را در زمستان طبيعت خشک کنه!
اما نه!من هنوز قصد خشک شدن ندارم!يادت از بذر وجودم جوانه ميسازه!
زلفت مثل بيد مجنون پريشانه!
چشمت خرداد پراز حادثه هاست!
من وتو دو تا گنجشکيم در شاليزاري که بوي اون منو ياد اون دور دورا ميندازه!
ياد بچگيهايي که من عروسکت رو نگه ميداشتم تا تو چايي بزاري و کبوتر وجودم جلد بام نگاهت بود و زائر وار در حريم حرمت طواف ميکرد!
چقدر دوست دارم بشنومت!
چقدر دوست دارم تماشات کنم!
تو ياد آور تمام خوبيهاي عالمي!ياد آور آسمان و جنگل و کوه وصحرا و دريايي!
يادآور ساحلي!صداي موج دريا که به ساحل ميخوره وکلي گوش ماهي به ساحل هديه ميده تو گوشم پيچيده!
چه حالي!چه قالي!ميخوام تااخر دنيا در انتظارت بمونم! انتظار!
تو شاه ماهي قصه هامي!منو ياد پير مرد و درياي همينگوي انداختي!بيا باهم کتاب آندره ژيد رو بخونيم.
کتاب هرمان هسه رو پيدا نکردم اما چند جلد از کتابهاي علي صفايي حائري و نزار قباني و قاد السمان رو براي تولدت کادو کردم! من حس تير برق تنهايي که سالها در انتظار اتصال سيم برق هست رو در وجودم دارم!
من قصه گوي ياکريم کوچه تنهايي ام!
من نت بي کسيم!
تو شکوفه هلوي فيلم کروساوايي و من کودکي که معصوم وار مبهوت زيبايي توام!
وقتي اردي بهشت من به جهنم تبديل شد به خرداد رسيدم.درست مثل لحظه اي که کنستانتين از جهنم نجات يافت!
و خرداد بود که نوحه "ممد نبودي ببيني"استاد کويتي پور رو در حياط خانه کنار باغچه وقتي وضو گرفتم در خلوت تنهايي ام زمزمه ميکردم ومادرم شنيد.
مادرم گفت به آهنگ ممد نبودي خيلي علاقه دارد.به مادرم گفتم خرداد براي ما ايرانيها ماه بزرگيه.ماه فتح خرمشهر.و مگر امام نفرمود فتح خرمشهر فتح ارزشهاست!؟خرداد جنگ سبکهاي ادبي، فلسفي وهنري هست.از تراژدي تا حماسه.
از رمانتيسم تا فرماليسم!
خرداد به تنهايي خودش جمع اسطوره وتاريخ است.ماه جنگ وصلح!ماه شطرنج محبت و عشق !
و چه خون ها داديم تا خرمشهر آزاد شد!وچه جوانها سياووش گونه رفتند تا ايران ايران بماند!
ايران فقط جغرافيا نيست.تاريخ دارد.کشوري که جغرافياييش در ساحت اسطوره رستم وذاسفنديار و سهراب و آرش و سياووش به جهان عرضه کرده طبيعي است در ساحت تاريخيش چمران ها، زين الدين ها، همت ها، باکري ها،م حمد جهان آراها گل کنند و ميوه استقلال وآزادي و آزادگي وحريت براي ملتش به ارمغان بياورند!
امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد چون اراده مردمش اراده خدا بود. اشک از گوشه چشمم جاري شد...
صبح زود بود.مادرم توري در اتاق هال رو کنار زد وگفت خواب ديدم فلاني برايت کفش خريده!گفتم خيره!
مادرم گفت صدايت را از راديو شنيدم و همسايه ها زنگ زدند که در تلوزيون ديدنت که صحبت ميکردي!گفتم اي کاش مي شد فرياد کشيد! اي کاش گوشهاي همه مثل قديم حقيقت شنو بودند. اي کاش ميشد از حقيقت کلمات گفت.از حقيت خرداد.اول خرداد (روز حکمت)سالگرد ملا صدراست. او که از حرکت جوهري و تشکيک وجود گفت و ميز عشق جهاني را با ايجاد صلح بين عقلا وعشاق گرد آورد.
آخرين کتابي که اتفاقا دارم تمام مي کنم کتاب هستي شناسي تطبيقي ملاصدرا و هايدگر درباب وجود هست.اينکه اصل همين وجود و زمان هست و تاريخ تفکر مغرب زمين به جاي پرداختن به وجود به موجود پرداخته!
سوم خرداد روز مقاومت و آزاد سازي خرمشهر هست.ايراني ثابت کرده وجود دارد و وجودش را دارد که در هر زماني و مکاني تاريخ وجغرافيا را به خدمت آرمانش دربياورد! نيمه خرداد سالروز وداع غمگنانه امت با امام خود بود.امامي که فرمود انتظار فرج از نيمه خرداد کشم!اما مدل امامت و امت اگر چه توسط فرد ارائه شد اما با رفتن او تمام نشد چرا که اين بينش از يک نگرش ازلي خلق شد که در حکمت صدرايي براي عالم امام و امت را مستمر کرد! بعد از غروب وجود آفتاب امام، خداوند در سنت تاريخي خود براي نا طلوع شمس ديگري رقم زد:
پس به هر دوري، وليي قائم است
تا قيامت، آزمايش، دائم است
هر که را خوي نکو باشد بِرَست
هرکسي کاو شيشهدل باشد شِکَسْت
پس امامِ حيِّ قائم، آن وليست
خواه از نسلِ عُمَر خواه از عَليست
مهدي و هادي، ويست اي راهجو
هم نهان و هم نشسته، پيشِ رو
او چو نور است و خرد، جبريل اوست
وان وليِ کم از او، قنديلِ اوست...
واما من!واما تو!واما قصه ما!باز رسيدم به چشمهاي پر حادثه خردادي تو! و آن قدر در چشمهاي تو غرق شدم که مني نبود جز تو!پس خردادي من تولدت مبارک!