آينده پژوهي وآينده نگاري


یادداشت |

حيدر حسين نژاد

خيلي ساده بخواهيم بگوييم، آينده پژوهي يعني با تحليل و تجزيه کمي داده هاي موجود، مي‌شود آينده را شناخت و احتمالات وقوع آن را بيان کرد. آينده نگاري از نگار و ساخت مي‌آيد، يعني آينده را به شکل مطلوب ساخت يا نگاشت. علم روز دنيا که در عصر فناوري و نواوري بسر ميبرد وحتي از دانش هم عبور کرده بر ساخت آينده مطلوب و دلخواه خود سخن مي‌گويد و عمل مي‌کند و آن را مي‌سازد.

 

ما در کجاي اين تعاريف قرار ميگيريم؟

بحران هاي آب محيط زيست، خشکي تالاب ها، درياچه و رودها و تغييرات اقليم و اقتصاد ضعيف، ورشکستگي صندوق هاي بازنشستگي، کاهش ارزش پول ملي، آسيب هاي اجتماعي، چالش هاي حوزه سلامت مانند کمي منابع ورودي نسبت به هزينه ها، عدم استقبال پزشکان از دوره هاي دستياري، پايين بودن سطح کيفي و مهارت پزشکان، کشته هاي 20 هزار نفري تصادفات و300 هزار نفري مجروح و معلوليت ناشي از آن که مانند گودال عظيمي بسياري از منابع را مي بلعد و کساني را که مي‌توانند مولد براي جمعيت آينده کشور باشند را از دنيا مي‌گيرد، آنوقت ما دنبال بخشنامه و دستورالعمل براي منع غربال‌گري و وسايل جلوگيري از بارداري هستيم. راه‌ ها اشتباه است. سياستگذاري ها اشتباه است. ما آينده را نه پيش بيني مي‌کنيم و نه ميسازيم. در دنياي مديريت امروز دنيا را به خواست مطلوب خود مي‌سازند، اگر غير از اين عمل کنيد باختيد. اين همه بحران در حوزه هاي مختلف يک شبه بوجود نيامدند، بلکه سيگنال هاي ضعيف و شديد بسته به سال وقوع را بارها به ما طبيعت و جامعه و آمارها داده بود. ما نخواستيم ببينيم. نه دانشش را داشتيم و نه فهم و درک و خرد. بهترين کار، نديدن آن و پاک کردن صورت مساله بود و هست. اساسا ما ايراني ها اينطور بار آمديم. راحت ترين کار پذيرفتن همان هايي است که به ما مي‌گويند. ميلي براي انديشيدن و ايجاد تغيير در توسعه فردي و سازماني نداريم و نمي خواهيم از دايره امني که براي خود ساختيم، خارج شويم. زمين زير پاي مان از خشکي آبهاي زيرزميني درحال نشست کردن هست. کشاورز ما دارد مي‌بيند که آب خوردن هم ندارد اما همچنان با توجيهات عجيب، بدنبال کشت برنج و هندوانه و خربزه است، آنهم بدون کوچکترين رعايت مصرف بهينه آب. ما هندوانه وخربزه به ترکيه و کشورهاي عربي صادر مي‌کنيم، آنها آب خودشان را به بهترين نحو ذخيره مي‌کنند. کارمندان ما هدفشان فقط دريافت حقوق و مزايا و بيمه شان است. حقيقتا چند درصد کارمندان و کارکنان سازمان هاي ما خلاقيت و نوآوري دارند؟ چند درصد کارکنان ما هدفشان از کار، کسب توسعه فردي و سازماني و اساسا رسيدن سازمان به چشم انداز تعيين شده شان است؟ آيا چيزي بنام چشم انداز و استراتژي و برنامه ريزي استراتژي سازمان هاي ما دارند؟ از کودکي خلاقيت در ما نابود شده است. اين کار را بکن در اين مسير برو. به بچه هايمان فرصت اشتباه کردن نداديم. فرصت تصميم گرفتن نداديم. فرصت نوآوري و خلاقيت نداديم. آموزش درست نداشتيم. ما از بديهي ترين چيزها  در حال آسيب ديدن هستيم. همه عوامل مخرب عقب ماندگي هاي سازماني را مي‌بينيم اما اقدام نمي‌کنيم. ما قدرت تصميم گيري نداريم. قدرت و توانايي عمل به تصميمات مان را نداريم. چرا؟ چون همه ما مدل هاي ذهني داريم که فکر مي‌کنيم آن درست است. چطور انتظار بهتر شدن شرايط زيست محيطي کاري اقتصادي اجتماعي را داريم؟ چطور از اين پوسته مدل ذهني خود بيرون بياييم؟ با خواستن براي تغيير. خواستن چطور بدست مي‌آيد؟ با دانستن با دانش با علم با يادگيري با آموزش. با توسعه فردي با درک و فهم و خرد. ما نيازمند کسب مهارت تفکر و رويکرد سيستمي هستيم. توانايي ديدن دنيا از دريچه نگاه ديگران هستيم. نيازمند تعامل با ديگران هستيم و حتي از دريچه نگاه خود کافي نيست. يادمان باشد رسيدن به نتيجه 99 درصدش تلاش است. تلاش تلاش. يک درصدش الهام و خلاقيت است.

 

متخصص بيهوشي درد و مراقبتهاي ويژه

دانشجوي دکتراي مديريت دانشگاه تهران