فرهنگ در رگ و پي جامعه ایرانی جريان دارد


فرهنگی |

محمد رضا ارشاد نویسنده ، پژوهشگر و روزنامه نگار گرگانی است از او کتابهای  متعددی در حوزه فرهنگ  و اجتماع منتشر شده است، گفتگوهایی با استادان برجسته کشور مانند دکتر  شایگان ، دکتر ضیمران و دکتر کزازی از آن جمله است . هویت ایرانی و جهانی شدن موضوع گفت و شنود ما بود بخوانید .

 

کشور ما کشور اقوام مختلف و متفاوت است بنابر این جهانی شدن می تواند تاثیرات متفاوتی بر روی ما  داشته باشد از سویی دیگر   درباره جهانی شدن و تاثیر آن بر هویت ملی شهروندان سخنان بسیاری گفته شده است ارزیابی شما چیست ؟

 موضوع جهاني‌شدن و پيوند آن با فرهنگ‌هاي ملي از جمله فرهنگ ايراني  موضوع پر اهمیتی است .امروزه به ميانجي سپهر اطلاعاتي مجازي يا همان اينترنت و ابزارهاي پيام‌رسان موبايلي مانند تلگرام و واتساپ و نيز ماهواره بُعدی از فرهنگ مطرح شده كه به آن فرهنگ جهانی مي‌گويند. به اين معنا همه جهاني هستيم و هر رخداد كوچكي در گوشه‌اي از جهان بسرعت بعدي جهاني پيدا مي‌كند.به تعبيري همه ساكن يك دهكده جهاني هستيم.اين دهكده فرهنگ ويژه‌اي دارد كه فراتر از مرزهاي فرهنگ ملي كشورها‌ست.پرسش بنيادين اين است كه چگونه همزمان مي‌توان ايراني و جهاني بود.به نظر مي‌رسد كه امروزه اين دو از هم جدايي‌ناپذيرند؛يعني نمي‌توان درهاي فرهنگ را به گستره فرهنگ جهاني بست.بنابراين هر پرسماني كه در سطح جهاني پديد مي‌آيد،مي‌تواند در درون فرهنگ‌هاي ملي بازتاب پيدا كند و برعكس؛ هر پرسمان بومي مي‌تواند بعدي جهاني بيابد.جهاني شدن از يك سو فرهنگ‌هاي بومي را از زهدان مادري‌شان جدا كرده و از ديگر سو آن‌ها را در پيوندي تنگاتنگ با يكديگر قرار داده‌است.در اين وضعيت خواه‌ناخواه فرهنگ‌ها در همكنشي و گفت‌گو با يكديگر قرار دارند. در‌واقع جهاني‌شدن چتري است كه همه فرهنگ‌ها را در زير خود جاي داده‌است.اين پيوندها و گفت‌و‌گوهاي بين فرهنگي، به پيدايي گونه‌اي خرد كه مي‌توان به آن خرد ارتباطي گفت دامن زده‌است. به اين معنا حقیقت درون یک فرهنگ و يا نزد يك قوم و يا ملت خاصي نیست؛ حقیقت را باید در پيوندها و  ارتباطات ميان‌فرهنگي جست‌و‌جو کرد.در چنين فضايي بايد مسايل و پرسمان هاي خودمان را مطرح كنيم تا بتوانیم دريافت و درك بهتر و ژرفتري از ایرانی بودن داشته‌باشيم.از اين رو جهاني بودن و ايراني بودن ، دو روي يك سكه هستند. بنابراين هر تعريفي از ايراني‌بودن نمي‌تواند بيرون از اين فرهنگ جهاني باشد. البته جهاني‌شدن پیامدهای گوناگوني دارد . سويه(بعد) فرهنگی آن، همان همکنشی و گفت‌و‌گوی فرهنگ هاست. فرهنگ جهاني از يك سو به تقويت خودآگاهي‌هاي ملي و فرهنگي و از ديگر سو  به يك خودآگاهي جهاني دامن زده‌است. پیامد این خودآگاهی جهانی یک خوداگاهی سیاسی همزمان در مرزهای ملی و جهانی است .بنابراين دمکراسی امروزه به يك ضرورت جهاني بدل شده‌است. دمکراسی تنها بعد سیاسی ندارد، مفهوم و گستره ی فرهنگی هم دارد . خوشبختانه امروزه یک زندگی همراه با ارجگزاري متقابل و دگرپذیری در ميان مردم جهان در حال افزایش است. با اين كه فرهنگ و آگاهي جهاني در حال گسترش است، اما متاسفانه امروزه برخي از نقاط جهان درگير جنگ‌ها و ستيزهاي فرقه‌اي و ايدئولوژيك هستند. با اين همه اما عموم مردم جهان از اين سياست‌هاي جنگ‌افروزانه و خشونت‌ورزانه ناخرسند و به دنبال راهي براي جايگزيني آشتي و همزيستي ميان خود هستند.بنابراين مهم ترین مساله ای که ما زمينيان هم‌اكنون درگیر آن هستیم ، با هم بودن و همزیستی است؛ یعنی این که بتوانیم جدا از نژاد جنسیت ، قومیت ، ملیت با يكديگر در صلح و آشتي زندگی کنیم. این موضوع نیازمند گسترش همان آگاهی جهانی و فراتر از  آن؛ یک آگاهی زمینی، سياره‌اي و حتي کیهانی است؛ يعني بدانیم كه در این زمين و کیهان ما تنها موجوداتی نیستیم که حق زندگی داریم؛ بلکه تک تک موجودات شناخته و ناشناخته ديگر هم این حق را دارند . از محمد رضا ارشاد می پرسیم آيا به دريافت و پاسخ جامعي از  بنیان هویت ایرانی رسيده اید ؟ او می گوید :پرسش دشواری است و در چند خط نمی توان پاسخ‌ آن را داد.از سوي ديگر؛ وقتی از بنیان صحبت می شود این خطر هست كه به دام ايدئولوژي بيافتيم.آنگاه ‌ست كه از فرهنگ دور مي‌شويم و به سياسي‌كاري در‌مي‌غلتيم.بنابراين نمي‌توان از بنیان هاي متافيزيكي ، ثابت و مشخصي در فرهنگ ايراني سخن گفت.به دنبال اين مساله،كيستي(هويت) ايراني هم امري ايستا و ثابت نيست.درست است كه مي‌توانيم از انباره‌اي فرهنگي كه از گذشته‌هاي بسيار كهن تا به امروز رسيده در ايران سخن به ميان بياوريم، اما فراموش نكنيم كه اين انباره در همكنشي(تعامل) و پيوند با جهت‌گيري‌ها، نيازها و پرسمان‌هاي امروز ما قرار دارد.به بيان ديگر؛كيستي(هويت) ايراني، امري چند لايه ،نو به نو‌شونده و پوياست، نه امري خطي،ايستا و ثابت.  ببينيد! ما  پيوستاري داریم به نام فرهنگ ایرانی . اين پيوستار، انباره‌اي را رقم زده كه  فرآورده ی کوشش‌‌هاي خستگي‌ناپذير ملت‌ها و اقوام گوناگوني است كه پهنه اين سرزمين زيسته‌اند.در اين پيوستار همه سهم دارند، نه يك قوم يا فرهنگ ويژه. اگر اين گونه به فرهنگ ايراني نگاه كنيم،مي‌توانيم دو محور‌  عمده را در فرهنگ ايراني – نيز در هر فرهنگ ديگري- بازشناسيم؛ محور درزماني؛ يعني همان  ميراث گذشته و ديگري، محور همزماني؛ يعني پرسمان‌ها و مسايل امروز ما. اين دو محور در هم تنيده‌اند. از این پژوهشگر می پرسیم:منظور شما این است که ما یک اساس چند فرهنگی متفاوت داریم؟

بله ، البته كمابيش در همه فرهنگ ها اين گونه است. براي نمونه وقتي به تمدن‌‌هاي سومر بابلي، آشوري و آزتك، هندي و... نگاه مي‌كنيد،پي مي بريد كه همه اين  تمدن‌ها، ميراث‌بر تمدن‌هاي پيشين خود بوده‌اندهيچ فرهنگ و تمدني به يكباره و به گونه‌اي آني و بدون پيوند با فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي پيش يا همزمان خود پديد نيامده‌است. از همين جا به نظريه چند‌خاستگاهي فرهنگ مي رسيم.اين موضوع در حوزه تمدن ايراني شكل پيچيده‌تري پيدا مي‌كند؛ چرا كه اين تمدن حاصل همكنشي تمدن و فرهنگ‌‌هاي گوناگون در راستاي تاريخ اين سرزمين است. ارشاد در پاسخ به این سوال که محصول این منظومه ی فکری چه بوده است، ارشاد می گوید :

محصول‌ و برآيندش پيچيدگي ، درهم‌تنيدگي و فشردگي ويژه‌اي است كه در نمودهاي گوناگون فرهنگ ايراني از اسطوره گرفته تا فرهنگ مردم، فلسفه، عرفان، هنر و ادبيات اين مرز و بوم بازتافته‌است.به نظرم هر تبييني از فرهنگ ايراني بهتر است با  نگاه به اين گستردگي و پيچيدگي همراه شود. از او می پرسیم :

پرسشي که پیش می آید این است که سه هزار سال پيش در همين فرهنگ فردي مانند زرتشت ظهور کرده که از او متني چون گاتاها به يادگار مانده‌است. اين كتاب و ديگر آثاري كه از پيش از اسلام مانده‌ نشانگر تمدن بزرگی است كه از نظر فکری و فلسفی برجسته بوده‌. صحبت‌هاي شما هم مويد همين نكته است؛ يعني پشت این آثار  تمدن بزرگي پنهان شده‌‌است؟

درست است.آموزه‌هاي زرتشت، ماني،مزدك و آيين‌هاي زرواني، ميترايي و... برآيند کنش و واکنش لايه‌هاي گوناگون فرهنگي و تمدني در پهنه ايران‌زمين است. در اينجا شما را ارجاع می دهم به مقاله ای که شادروان دکتر بهار درباره تحول باورهاي ديني در آسياي غربي ترجمه كرده‌اند. اين مقاله بلند نشان مي‌دهد كه چگونه اسطوره ها و باورهای چند‌خدايي در پهنه آسياي غربي در حدود سه هزار سال پیش از میلاد تحول پیدا كردند و بعدها به انديشه‌هاي يگانه‌پرستي زرتشت انجاميدند. البته اين تحول باور‌شناختي همگام با دگرگوني‌هاي اجتماعي؛ يعني تحول از جامعه‌هاي كوچ‌نشين به جامعه‌هاي يكجا‌نشين بود. وقتي گاتاها را مي‌خوانيد بخوبي متوجه مي‌شويد كه متني است اسطوره‌زدوده. همان گونه كه شما هم اشاره كرديد، در اين متن با فرزانه‌ و حكيمي روبرو هستيم كه با ما  به زبان حكمت و فلسفه سخن مي‌گويد تا زبان نماد و اسطوره. هم‌چنان كه به گفته شما، غير منطقي است اگر بگوييم پشت اين فرزانگي و حكمت، تمدن و فرهنگي نبوده نيز غير منطقي به نظر مي‌آيد اگر بپنداريم، اين انديشه‌ها به حال خود رها شدند و در رگ‌هاي فرهنگ ايراني جريان نيافتند.حال آن كه اين گونه نيست.اين انديشه‌ها و بهتر است بگوييم، هر آنچه در گستره فرهنگ ايراني باليده، تا به امروز در همكنشي(تعامل) بوده‌اند. بنابراين شما مي‌توانيد اين خط سير را تا فردوسي ، سهروردي ، عين القضات ، حافظ ، ملاصدرا ،حاج ملا هادي سبزواري و حتي تا گفتمان‌هاي فكري و سياسي امروز پي بگيريد.برخي مي‌گويند كه بسياري از كتاب‌ها و آثار فرهنگي و فكري ما در طول تاريخ از ميان رفته‌اند. به اين افراد بايد  گفت كه گيريم كه سخن شما درست باشد و اين آثار نابود شده باشند، اما جامعه ايراني كه هميشه بوده. همين پايداري جامعه ايراني در طول تاريخ ضامن ماندگاري فرهنگ ايراني بوده‌است. فرهنگ در رگ و پي جامعه جريان دارد