شعر


شعر و ادب |

 

در این شب بارانی

با اینهمه تنهایی

در کوچه چراغی نیست

دلتنگم و بر آسفالت

رد قدمم مانده

من می روم و اشکم

در ابر جا مانده

 

■ کوثرسادات کاظمی 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هیچ شاعری

شعرهایش را

بی دلیل نمی نویسد

خود را می بیند

آسمان

زمین

پیرامونش 

و آنگاه شعری می نویسد از جنس واقعیت 

از دلی تنگ

و سکوتی که جایش را به نوشتن داده

هر کلمه بی خبر از دنیا

قدم می زند در کوچه های شمال در معنا.

 

■ نازنین طیبی .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تو که رفتی

هوا بویِ تعفن میداد

شیشه ی عمر من

از سیلیِ 

این عشق شکست

غنچه ها گل نشده،پژمردند؛

ابر از غصه گریست

منویک عاطفه ی سرد،

منو افسوسِ دلم

قلبی اندازه ییک درد،

که پس پرده تورا باخته است

منو این قهوه ی سرد

که شکر میخواهد:شوق لبخند تورا

منو سازِ نرسیدن،

رقص در حوض گل آلود جنون

در سرم فکر وصالت همه شب

زندگی،طعم جهنم میداد.

■ الهام متکی کلاس دهم