هنرمند باید تفکرش به روز باشد


فرهنگی |

گلشن مهر -استاد شاپور اسلامی از خوشنویسان و استادان صاحب سبک گلستان در پاسخ به سوال روزنامه گلشن مهر که چگونه می توان  تاثیر گذار بود می گوید :وقتی خوشنویس به دستش فکر می کند که مثلا عجب  خطی نوشتم ،این مربوط به امروز و الان نیست .خوشنویس دوره قاجار هم همین بود که حتی به مفردات  هم فکر می کردند به کشیده ها فکر می کردند و می کنند ، برای مردم این کشیده ها هیچ مفهومی ندارد.  نوشتن این" ی" مستحکم برای مردم فرقی نمی کند تنها چیزی که تفاوت ایجاد می کند  نوع اندیشه و نوع نگاه ماست .مردم روزگار ما چه می خواهند ؟من تاکید دارم که خوشنویس باید باسواد باشد. باید روزگار خودش را بفهمد من همیشه این مثال را می زنم برای همه هنرمندان چه خوشنویس، چه موسیقی و ...چون من بنیانگزار خانه هنرمندان هم بودم.یک هنرمند علاوه بر دست باید تفکراتش به روز باشد اگر ما یک گوی سفید را از داخل لوله  پولیکا  که جداره اش قرمز است می فرستیم بیرون  وقتی  بیاید بیرون باید قرمز شده باشد اگر رنگ نگیرد  یعنی واقعی نیست مثل اینکه ما هنوز هم مثل حافظ که هفتصد سال پیش شعر سروده خوشنویس دوره صفویه نوشته دوره قاجار نوشته استاد امیرخانی نوشته منم به عنوان  شاگردش و  بعد شاگردان من بنویسیم که من از بیگانگان هرگز ننالم                                           که با من هرچه کرد آن آشنا کرد.

شعر به روز هم هست ما باید چیزی را بنویسیم که تا حالا نوشته نشده و خوشنویس باید اینقدر سواد داشته باشد که  تفکراتش را بتواند روی کاغذ بیاورد وگرنه فقط دست هیچ کاری را پیش نمی برد، الان کارخانه ی آردی که قبلا چهل نفر کار می کردند ، چهار نفر کار می کنند چون همه چیز مکانیزه است ،خوشنویسی هم همین طور است نرم افزار دارد که یک کتاب برایتان می نویسد فقط کسی باید باشد که حروف را بشناسد خط کرسی را بشناسد.

 

استاد اسلامی در پاسخ به این سوال  که چگونه باید به روز بود؟ معتقد است:

 تنها و تنها راهش شادابی است نوع نوشتن را باید تغییر بدهیم ما چند نوع خط ثابت داریم چلیپا، سطرنویسی وکتابت و سیاه مشق اینها را باید تغییر بدهیم. یک بخش تفکرات است ،یعنی ما نباید خوشنویس دوره  قاجار و صفویه  باشیم ،یعنی همه یک جور باید بنویسیم؟ نقاش های ما هم همین طور یک نقاش رئالیست طبیعت را می کشد ،الان عکاسی  با دوربین اینکار را انجام می دهد .نوع لباس ما نوع ماشین ما وقتی فرق کرده  باید خوشنویسی مان هم فرق کند. کمک هم می توانیم بطلبیم ما از  شعرا مدد گرفتیم  و مضامین شان را گرفتیم، باید تغییر بدهیم دوباره سرمشق استادان رو نگذاریم جلوی خودمان و همانها را بنویسیم.  من هفتاد تابلو در نمایشگاه داشتم  با قاطعیت می گویم که شبیه کسی نبود حتی  مضامینش اصلا نبوده نشستم و  مطالعه کردم کتاب خواندم شعرای دنیا را خواندم. این  درست است که حافظ داریم و نظامی داریم فردوسی داریم اما قرار نیست همه اش حرف خودمان را بزنیم دنیا  دنیای گفتگو است .دنیای انتقال اندیشه هاست دیگران هم شعرهای قشنگ زیاد دارند مثلا  نزار قبانی شاعر سوریه شاهکار است اینها را بخوانند. یا مثلا پائولو کوئیلو و پابلو نرودا. همین طور فکر نکیم همه چیز  مال ماست ،نه ما بخش کوچکی از دنیا هستیم.از آنها هم می توانیم کمک بگیریم.الان شعر کوتاه شده هایکو شده لزومی نداره مثنوی بگویید غزل بگویید نزار قبانی  شاعر سوریه  می گوید" وقتی تو نیستی تمام خانه ی من درد می کند "یعنی اشیا هم عادت کرده اند و  نبودن تو اینقدر تاثیر می گذارد در یک مصرع کوتاه حرفش را می زند..

 

 ایشان در باره معیارهای به روز بودن  می گوید :

ما از لحاظ علم و تکنولوژی خیلی پیشرفت کرده ایم یعنی چیزهایی که ده سال پیش نبود امروز داریم و ....امروز چیزی که داردغیبتش نمود پیدا می کند عشق و مهربانی است  من در مقدمه کاتالوگم  در نمایشگاه نوشته بودم که  سیاره ما دیگر به آدمهای موفق نیاز ندارد این سیاره به شدت نیازمند افراد صلح جو و درمان گر  ناجی و قصه گو و عاشق است.عشق علی رغم این همه امکانات دارد کمرنگ می شود،  شما در گذشته به مادربزرگتان به فامیل  سر می زدید امروز تنها با موبایل مشکل حل می شود در ژاپن هنوز همان طور است یعنی هنوز دیدار حضوری نقش دارد. نه باید این را برداریم .من  برای بچه هام  که خارج از کشور بودند نامه می نوشتم، چون  حسی که از طریق دستم منتقل می شود با تایپ فرق دارد .......

باید اینها را نشر بدهیم از تمام توانایی هایم استفاده می کنم وقتی در تاکسی می نشینم برای همه می گویم  اینکه کاتالوگ دستم است و درست نوشتن چیست را می گویم ،برای من شغل طرف مقابل فرقی ندارد می خواهد پزشک باشد یا میلیاردر و کارخانه دار. چه فرقی دارد ،خودم  حسابرس تامین اجتماعی هستم برای من پست و سمتش مهم نیست فقط افکارش مهم است  شکل و مدل گویایی زبانم را عوض می کنم.مثلا برای یک کارگر ،ساده تر صحبت می کنم و برای کسی که سواد دارد عالمانه تر حرف می زنم.خط و نقاشی و همه این هنرها بهانه ای است برای زیستن، شریعتی می گوید خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز ، چگونه مردن را خودم انتخاب می کنم . نشان می دهد زندگی کردن خیلی سخت است افرادی را می شناسم که تری میلیاردر هستند  ولی به من میگویند ما حسرت می خوریم به زندگی تو . برای اینکه زندگی من برنامه است اول هفته را حسابرس تامین اجتماعی ام و همه ی شهرها میرم  کار می کنم تا ساعت چهار بعد  می آیم آشپزی می کنم. زندگی  مانند یک  پازل است و هر کسی که فکر می کند فقط یه قسمتش را باید تکمیل کند باخته  است.زندگی یک آدم،  مجموعه ای از کار کردن ،پول در آوردن ،خواندن،  نوشتن، روابط اجتماعی، شوخی و جدی و.....  اگرهر کدام جایگاهش خالی باشد  شما باخته اید. آدم بزرگی مثل شاملو که نمی شود در بزرگیش شک کرد در سه بار ازدواج ،نتوانسته بود جفتش را انتخاب کند  آخرش به کسی می رسه مثل آیدا .

یکی را می بینید که در علم بی نظیر است اما ممکن است پدر خوبی نباشد  یا شوهر خوبی نباشد ممکن است  یک کارگر ساده از خیلی از ما بهتر زندگی کند، چون  هنر زیستن را بلد است. بزرگترین هنر ،چگونه زیستن است.همه اینها بهانه ای است برای هنر عشق ورزیدن  نیاز ما این روزا مهربانی و عشق است .مارگوت بیکل (شاعر آلمانی زاده ی 1958 میلادی متخصص الهیات و گفتگو درمانی) می گوید:بیا تا جبران محبت های ناکرده کنیم. بیا آغاز کنیم فرصت گران را به دشمن خویی از کف داده ایم و کسی نمی داند چقدر فرصت باقی است تا جبران گذشته کنیم.  دستم را بگیر. دست دراز می کند دست دراز کردن یعنی من می خواهم شروع کنم.  من دعا می کنم خدایا به من یاد بده چگونه زندگی کنم.