امام حسین(ع) و بازگشت به سنت


یادداشت |

  سخنرانی دکترداود فیرحی

  استاد دانشگاه تهران بمناسبت ماه محرم

طرح بحث بحث کوتاهی را آماده کرده ام و می کوشم فرضیه ای را در این مبحث طرح نمایم ، وصیت نامه ی  امام حسین (ع) وصیت نا مه ی مشهوری است ، بخشی از آن  را برجسته می کنم و بر اساس آن سخن را دنبال می کنیم ، همه میدانیم که در اواخر سال 60 هجرت اتفاق مهمی در جامعه اسلامی رخ می دهد ، معاویه از دنیا رفته است وخلافت در حال تبدیل به نظام وراثتی   است و بسیاری از اتفاقات  رخ داده که این تنها نتیجه انهاست ؛ اباعبداله الحسین (ع) اعتراضی را علنی کرده است که قبلا  نیز این  اعتراض وجود داشت و در آن اعتراض این جمله را اشاره می کند و می فرماید : «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أُُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَةِ جَدّی و أبی ؛ این جمله ای کلیدی و مهم است ، امام دوواژه را مطرح می کنند ،واژه اول آن است که من بدنبال اصلاحم، و واژه دوم  آن است که منظورم از اصلاح بازگشت به سنت پدرم و جدم است ،سوالی که کلیدی و قابل طرح است و به نظر دارای اهمیت است آن است که چرا امام( ع) اصرار به بازگشت به سنت دارد و اصولا سنت چیست؟ وچه اتفاقی رخ داده که چنین پرسشی مطرح شده است . در این باره امیدوارم توضیحاتم چشم اندازی را در فهم قیام عاشورا فراهم کند .

 

■  سنت حسینی چیست؟

مساله سنت چیست . تاریخ نشان می دهد منظور از سنت هیچکدام ار واجبات شرعیه نیست ،یعنی نه منظور حج است نه زکات ، نه جهاد و نه هیچ چیز دیگر. کسانی که تاریخ حکومت معاویه بن ابوسفیان را می خوانند، میدانند که حج در این دوره پرشورترین حج ها  از صدر اسلام است و نماز جماعت به ویژه در شام رونق فراوان دارد . روزه کاملا رعایت می شود و خود خلیفه از این الزامات محافظت می کند  و همه احکام شرعی مو به مو رعایت می شوند. حتی خود معاویه ملتزم به بسیاری از احکام شریعت است ،برخی از مورخین زندگی یک روزه معاویه را گزارش داده اند  که نشان گر آن است که چگونه معاویه مستحبات را انجام می داده است ، مساله شراب خواری یزید هم نیست ، زیرا شراب خواری یک مساله شخصی است ،بعبارت دیگر مساله اصلی اصولا این مسایل نیست ، آنچه که رخ داده و بسیار مهم است و مساله  شیوه ی حکمرانی  است که اساس تحولات در این دوره است  و باید در باره آن صحبت کنیم .    وقتی درباره اصلاح صحبت می کنیم یعنی از چند مطلب سخن می گوییم ، در وهله ی نخست یعنی اصلی بوده است که دچار انحراف شده است  سوالی که پیش می آید این است آن اصل چیست  و بعد اینکه چگونه می توان به آن اصل بازگشت وآن را احیا کرد و سوم آنکه معیار اصلاح چیست و با کدام چارچوب و قالب می توان اصلاح را دنبال کرد و یا اینکه موضوع اصلاح چیست و باز پرسش های دیگر نیز وجود دارد که باید پاسخ داد.

 

تحولات دولت اسلامی  از قرارداد به سلطنت

در واقع وقتی ما شاهد تحولات شصت ساله ی دولت هستیم می دانیم ده سال اولیه از آن پیامبر( ص) است ، دو سال آن از ابوبکر خلیفه ی اول ،ده سال  یعنی سیزده تا بیست و سه سال مربوط به خلیفه ی دوم است از 23 تا 35 هجری خلیفه ی سوم و از 35 تا 40 امام علی (ع) و چند ماهی که زیاد هم نیست مربوط به امام حسن مجتبی (ع) است و از 41 تا 60 که دوران بسیار مهمی نیز هست دوران معاویه بن ابو سفیان است، کالبد شکافی این دوران بسیار مهم  و دارای اهمیت است و در سیر تطور دولت شاهد آن هستیم که بعد از  دوران پیامبر(ص)  حکمرانی دچار شیب شد و این را صاحب نظران میگویند که  حکومت بنیانگزار بعد از بنیانگزار همواره در شیب قرار می گیرد ،دولت پیامبر(ص) دولتی مبتنی بر قرارداد و رضایت است ، پیامبر از هیچکس نخواست که ایمان بیاورند در حالی که بعد از ایشان  جنگ های ابتدایی راه انداختند تا دیگران را مسلمان کنند ، چنین چیزی در دوران پیامبر وجود ندارد حتی با مشرکان  هم که سخن می گویند، می فرمایند :قرارداد را تمدید نخواهیم کرد ،نزدیک به 130 قرارداد پیامبر در حکومت خود بسته است و حکمرانی خود را مبتنی بر قرارداد بنا کرده است. اما این دولت به تدریج به دولتی تهاجمی تبدیل شد و به  نظام غنیمت مبدل شد و به دولت رانت و امتیازات خاص تبدیل شد که بخشی از جامعه از آن سود بردند و بخش دیگری محروم شدند  و دردوران خلیفه ی دوم خلیفه ی اسلامی به تنها امپرا طوری بزرگ جهان مبدل شد که روی میراث دو امپرا طوری روم شرقی و ایران ایستاده بود و دارایی اینها به مدینه وارد شد ، این غنایم بر اساس سهم هر فرد بر اساس نزدیکی قبیلگی به قریش و پیامبر ضربدر سابقه در اسلام محاسبه می کردند ، یعنی هر کس به قریش نزدیکتربود و زودتر اسلام آورده است سهمش از بیت المال بیشتر بود ، این اتفاق زمان خلیفه ی دوم رخ داد ، در روزگار خلیفه ی سوم ثروت انباشته شد و ثروتمندان شروع به خریدن زمین های حکومت و  زمینهای دولتی را خریدند ، یعنی خصوصی سازی رایج شد و از جمله ی اینها خرید سواد کوفه است در واقع قریش در مسیر خصوصی سازی توانست چرخه ای را بسازند که در عین حالی که انفال را به اشخاص منتقل کردند وجه آن را دوباره در میان قریشیان تحت عنوان در آمد دولت و بر اساس نسبت با پیامبر (ص) تقسیم کردند، کم کم شورش های اجتماعی به همراه فاصله طبقاتی شکل گرفت و سپس حکومت حضرت امیر شکل گرفت و این الیگارشی با شرایطی که  داشت حکومت امام را به شکست کشانید . به این جهت می بینیم  حکومت امام علی (ع) از حیث کار کرد اجتماعی ناموفق ترین دولتی بود که شکل گرفت ،علت آن نیز این بود که پایگاه اجتماعی با دولت همکاری نکردند پایگاهی که می توانست جوامع را قانع کند ، این کار را نکرد و اشراف برای آنکه برای هم گرایی تلاش بکنند ،رفتاری داشتند که به تعبیر امروز ی ها بی قراری یا از جا کندگی درست می کرد و سر انجام هم اثبات کردند که چنین حکومتی کارآیی ندارد ، سال 41 هجری را سال عام الجماعه یعنی سال وحدت ملی اعلام کردند و محور آن  را هم رهبری معاویه قرار دادند ، بعد از سه جنگ بین مسلمین  ،دولت معاویه بازگشتی به امنیت بود و باز گشتی به میراث خلیفه ی سوم و تثبیت وضعیت موجود  و  سیاست اصلاح ناکام ماند.

 

  شرع در پیوند با الیگارشی

 تا اینجا بحث اصلی ما نیست بلکه از این وارد بحث اصلی می شویم ،در دوره ی عثمان الیگارشی شکل گرفته بود اما این الیگارشی هنوز نظریه ی مذهبی پشتیبانش نبود ، دولت معاویه هم زمان سه کار مهم را انجام داد یکی اقتباس میراث ساسانی بود  یعنی مسلمانها دولت ساسانی را به تصرف در آوردند و میراث آن را انفال حساب کردند  و در آمد آن هم در اختیار  مسلمانها قرار گرفت و در زمان معاویه بر اساس ساختار سلطان ساسانی انفال و غنایم تفسیم شد یعنی بر این اساس سهمی برای سلطان در نظر گرفته شد و آنها که دوره ساسانی را خوانده اند میدانند دربار سلطان،  صاحب بالاترین ثروتها بود و از این نظر خلیفه صاحب ثروت کلانی شد که به لحاظ فقهی هم در آن اشکالی نبود و از سوی دیگران هم قابل نظارت نبود و از این پس مانند دربار ساسانی ، زمینه ی ثروتی بنام عطایای خلیفه فراهم شد تا بتواند به دیگران ببخشد و  عطایای معاویه شکل گرفت و او  به هر که خواست بخشید و از هر که خواست دریغ کرد و آنگاه  مهمترین کار دیگر  معاویه این بود که از این طریق صحابه پیامبر را به شام دعوت کرد . اندک اندک همه صحابه به شام کوچ کردند و این  بعنوان  یک ارزش برای خلیفه مبدل شد .میراث دیگری که معاویه از روم اقتباس کرده است عبارت است از اینکه در دستگاه روم و عیسوی یک دستگاه روحانی بود که مفسر دولت تلقی می شد یعنی در واقع دین را در دستگاه روم بارنمایی می کرد.کار معاویه این بود که با اجتماع صحابه در شام ،،دستگاهی شرعی و فقهی درست کرد که از دولت بنی امیه پشتیبانی کند یعنی از این پس صحابه به جای آنکه میزان مستقلی برای داوری اشخاص یا حاکم در مسیر دین باشند به ابزار مشروعیت بخشی به دولت شام تبدیل شدند .

 

■  گفتمان سنت در برابر گفتمان صحابه

از این پس دو گفتمان شکل گرفت ، به این جهت می توان گفت نظریه عدالت و اجتهاد صحابه  دقیقا در مقابل سنت پیامبر طراحی شدند تا در مقابل سنت پیامبر قرار بگیرند و از این تاریخ می بینیم که اهل بیت و خاندان پیامبر اصرار به شیوه ی پیامبر می کنند و و از سوی شام ،اصرار به مصلحت زمان و ضرورتهای مکانی دارند، از جانبی صحابه عادل هستند.  بنابر این  اجتهاد شان هم درست است و از این به بعد نیازی نیست که پیامبر و سنت او را مدل قرار گیرند، صحابه نیز می توانند مدل باشند و کم کم احادیث را طوری طرح و بیان کردند که شبیه احادیثی باشند که زمان پیامبر (ص)بیان شده اند ،سبک و سیاق سنتی کردن احادیث اتفاق افتاد ،  در نهایت دو گفتمان شکل می گیرد یکی برگشت به سنت پیامبر (ص) است و دیگری اجماع صحابه است . شام حامی عدالت صحابه است اما مدینه و یا حداقل پیروان اهل بیت حامی بازگشت به سنت هستند و این دو قابل جمع نیستند زیرا در سنت پیامبر وراثت وجود ندارد اما وقتی از ولایت عهدی صحبت می کنید باید این توجیه را داشته باشید که زمان پیامبر ، زمان پیامبر بود و اکنون زمان دیگری است و صحابه مجتهدان عادلند و خطا نمی کنند و نظریه فقهی و شرعی شکل گرفت که هر چه صحابه می گویند درست است هر چند مخالف سنت پیامبر باشد و اینکه آیا چنین مطلبی درست یا خطاست آن بحث دیگری است .بنابر این دو گفتمان در حال شکل گیری است یکی گقتمان صحابه است که با اقتباس از آموزه های ایران و روم شکل می گیرد و  به نهاد روحانیت رسمی و به ماشین تولید احادیث  مبدل  می شود .از جانب دیگر نظریه ای وجود دارد و آن ضرورت حفظ وحدت جامعه است و بر این تاکید دارد که وحدت جامعه جز با وراثتی کردن خلافت حفظ نمی شود زیرا در شورایی بودن جنگهایی مثل خوارج شکل  گرفت ، از یک سو نظر صحابه بر این است و از سویی وحدت جامعه باید حفظ شود و حال که صحابه ی عادل نظرشان این است بنابر این معاویه در نظرش صائب است و هر کس اجماع امت را بشکند او مقصر است ، و به همین دلیل است که امام حسین( ع) منظورش از اصلاح را بازگشت به سیره ی پیامبر(ص) و علی( ع) میداند .در نهج البلاغه نیز  دیده ایم امام علی(ع) به سیره ی پیامبر(ص) بر می گردد و به ایشان ارجاع می دهد . بنابر این اصلاح یعنی  بازگشت  به آرمانهای بنیانگزار ، آرمانهایی که به مصلحت خلافت از یاد رفته است .امام  حسین (ع) در مواجهه با حر باز هم به  بازگشت به سنت پیامبر و امام علی را تکرار می کند و  می فرماید :این حکومت مخالف سنت پیامبر(ص) است .

 

■  تحریف اسلام

محقق معتبری مانند مرتضی عسگری می گوید که :   مسلمانها در دو پایتخت مکه و مدینه و بعدها در کوفه و شام به این نتیجه رسیده بودند که اسلام  واقعی در پرستش خلیفه است و خلیفه را در حد پرستش بالا برده بودند وتمسک به دین را در اطاعت از خلیفه بازنمایی می کردند و خلیفه معیار می شود ، این  اتفاق درزمان معاویه شکل می گیرد ، در چنین فضایی، نقد خلیفه را شکست وحدت جامعه اسلامی میدانند ، بنابر این مساله حکومت یزید نبود بلکه  آن چنان که  این محقق ارجمند می گوید :تفکر جامعه اسلامی در حال تغییر بود ، هر کس به خلیفه وابسته بود مومن تر بود ، خلیفه در مرکز ایمان مسلمین قرار گرفته بود ، بنابر این امام  حسین (ع)می دانست امکان این تغییر نیست زیرا امام از کودکی در کانون حوادث بزرگ شده است و نبض جزیره العرب را می شناسد .در واقع شیب انحطاط ضریب تصاعدی پیدا کرده است بر خلاف زمان امام علی (ع) زیرا در آن زمام امام علی (ع) خود صاحب قدرت بود .اما  اما م حسین (ع) این را نیز میداند که  ایشان آخرین بازمانده مستقیم نسل پیامبر است پس باید تا آنجا که می تواند تلاش خود را انجام دهد.هر چند ممکن است  اصلاح  موفق نباشد اما باید ایده ی آن باقی بماند.پیشتر گفتیم که یک الیگارشی شکل گرفته بود که صحابه گمان می کردند نمایندگان متحرک خداوند بر روی زمین هستند و اگر حکمی کنند هیچکس یارای تغییر آن را ندارد ، این الیگارشی وقتی با مذهب جمع می شود جایگاه متفاوتی پیدا می شود . این اتفاقات کم کم رخ می دهد و دو گفتمان بازگشت به سنت پیامبر است یعنی صحابه باید به پیامبر سنجیده بشوند و دیگری هم گفتمان صحابه است یعنی پیامبر باید با گفتمان صحابه سنجیده شود وامام حسین بن علی معیار و محور گفتمان اصلاح یعنی گفتمان بازگشت به سنت  رسول اله است . مکانیزم دعوت امام حسین امر به معروف و نهی از منکر است ، یعنی ماهیت آن غیر مسلحانه است  اصولا  ادبیات امام ادبیاتی نظامی نیست و فرزند رسول اله بدنبال جنگ نیست و نمی خواهد به  کمند جنگ  بیفتد ، حتی دعوت مردم کوفه نیز دعوتی نظامی نیست .و یک دعوت حمایتی است .اما شرایط به گونه ای رقم خورد که راهی جز انتخاب شهادت باقی نماند .