نگاهی به اصلاحات و اصلاح طلبان در ایران- دکتر کلاسنگیانی




علی کلاسنگیانی

 

 

 

 

 

 

 

 

جریانهای سیاسی بمانند همه ارکان دیگر یک جامعه ، نیاز به بازنگری و بروزرسانی دارند. لازمه داشتن سیاست پویا ، داشتن جبهه های سیاسی پویاست که اولا نظریات مشخصی داشته باشند ، دوما همواره درحال بروزرسانی بر اساس شرایط درونی و بین الملل باشند ، و همچنین به بازتعریف مفاهیم و بنیانهای خویش پرداخته باشند.در مجالی که داریم به بررسی جبهه اصلاحات در این بُعد خواهیم پرداخت. ابتدا به بررسی تاریخی و واکاوی و تعاریف ابتدایی اصلاحات خواهم پرداخت و سپس به بررسی نقاط ضعف و چالشهای اصلاح طلبی و در نهایت به مسایلی که در اصلاحات نیاز به بازنگری و بازتعریف دارد اشاره خواهم کرد.

اصلاحات چیست؟اصلاح طلب کیست؟

 اصلاحات داراى دو معناست: 1) معناى عامیانه که عبارت است از بهبود اوضاع، به سامان کردن امور و رفع مشکلات و نارسایى ها که طبعاً از این جنبه، اصلاح در مقابل افساد قرار مى گیرد; 2) معناى تخصصى که همان تغییرات در سطح است. اصلاحات در این معنا در مقابل انقلاب مى نشیند که خواهان تغییر جهتهاى اساسى و بنیادى در جامعه است. همچنین اصلاحات از ابزار قانونى و ظرفیتهای قانونی موجود استفاده مى کند; در حالى که انقلاب همراه با حرکتهاى غیرقانونى توأم با خشونت است. این مفهوم از اصلاحات، خواست همه گرایشات یک جامعه نیست و دسته اى به سمت رویکردهاى انقلابى تمایل پیدا مى کنند.با این تعاریف ، ابتدا باید مشخص کنیم که اصلاحات و اصلاح طلبان به دنبال چه چیزی هستند و پدیده معیوب چیست ؟ جامعه ، حکومت ، دولت ، قوانین ، یا نظام؟ چه نوع عیوبی در کار است؟ وضع مطلوب کدام است؟روشن شدن پاسخ این پرسشها مایه آگاهى جامعه و همراهى جریان عمومى جامعه است. حرکتهاى اصلاحى به شدت نیازمند پشتیبانى مردمى اند، برخلاف گذشته که برخى اصلاحات توسط نخبگان جامعه بدون مشارکت مردم امکان پذیر بود.

آیا جامعه ما نیازمند اصلاحات است؟ شکى نیست جامعه ما با انقلاب اسلامى در سال 57 اصلاحات عمیق و گسترده اى را آغاز کرد. طرح اصلاحات جدید دو معنا را به ذهن متبادر مى سازد: 1) جامعه در اهداف و مسیر اصلاحى گذشته خود دچار تجدیدنظر شده است; 2) جامعه از اهداف و مسیر اصلاحى گذشته اش منحرف شده است و قصد دارد این دورافتادگى را جبران کند.در هر حال شکى نیست جامعه ما نیازمند اصلاحات است; زیرا اگر دو اصل «حرکت» و «کمال» را براى جامعه فرض کنیم، طبیعى است هر جامعه اى براى حفظ پویایى خودش و دستیابى به تکامل بیشتر، نیازمند تغییرات اصلاحى در هر مقطع و شرایطى است و در صورت ایجاد خدشه اى در این روند، اصلاحات به طور جدى مطرح مى شود.

با این اوصاف میتوان گفت اصلاحات یک امر ضروری برای هر جامعه ای و علی الخصوص ایران ماست ، هم از نگاه «اصلاح» به معنی ضد فساد و مبارزه با فساد ، هم از نظر « اصلاح» به معنی «تغییر» در نگرشها و عملکردها. در موضوع فساد که هیچ نیازی به بیان واضحات نیست ، روزی نیست که در خبرها صحبت از اختلاس و دزدی و انواع خیانتها نباشد. در موضوع تغییر نگرشها ، به تصریح نسل اول انقلابیون ، از اهداف و مسیر اصلی انقلاب 57 کاملا فاصله گرفته ایم و نیاز به تعریف مسیری صحیح و  جدید یا بازگشت به ان مسیر اصلی  است . با این توضیحات ، باید از تئوریسین های اصلاح طلب پرسید آیا منظورشون از « اصلاح » بازگشت به اصول انقلاب است و یا اصول و اهداف انقلاب را نیز نیازمند اصلاح میبینند ؟ اگر هدف از اصلاح بازگشت به اصول انقلاب باشد ، چالش بزرگ و تلخی ذهن مارا درگیر خواهد کرد ، « چقدر از انقلاب فاصله گرفته ایم که امروزه اصولگرایان و مخالفان جبهه اصلاح طلبی ،  بازگشت به آن اصول را ، براندازانه ، غربگرایانه ، مخالف نظام و ... میدانند؟!! » و  یا شاید هم بازگشت به اصول اولیه مورد پسند عده ای که از وضع موجود ممنافع بسیاری میبرند نباشد !؟ و اما اگر حالت دوم را درنظر بگیریم ، یعنی اصول اولیه انقلاب را نیازمند اصلاح بدانیم ، باید از نسل اولی ها و بزرگان اصلاحات که خود از حلقه اول بزرگان و طراحان این انقلاب بودند ، پرسید بر وه مبنایی این انقلاب را طراحی کردید و امروز با چه متر و معیاری به اشتباه  خود پی بردید ؟!

اما سوال اصلی اینجاست  آیا «جبهه» اصلاح طلبی ، یک «جریان» اصلاح طلبانه است ؟ آیا اصلاح طلبان در مبانی و تعاریف خود ، اصل و هدف و برنامه ای در راستای « اصلاح» طبق تعاریف بیان شده در فوق ، دارند ؟

اصلاح طلبان باید پاسخ دهند که به تعبیر سید مصطفی تاجزاده ، بدنبال چه هستند ، «اصلاح برای حکومت بر مردم »  یا «اصلاح حکومت برای مردم» ، و پاسخ به این سوال و سوالات مشابه ، عیار اصلاح طلبان را هویدا خواهد کرد.

اصلاح‌طلبی سیاسی جدید از دهه‌ی هفتاد با انجام اصلاحات اقتصادی در دولت آقای هاشمی‌رفسنجانی، اصلاحات فرهنگی در جریان روشنفکری متدین و اصلاحات سیاسی و اجتماعی در انتخابات مجلس پنجم شروع شد و در واقع دوم خردادماه ۱۳۷۶ نه آغاز اصلاحات که اوج اصلاحات سیاسی و عصاره‌ی اجتماعی همه تلاش‌هایی بود که روشنفکران ، اقتصاددانان و سیاستمداران قبل از دوم خرداد انجام داده بودند . در واقع اصلاح طلبی و اصلاحات از بدو انقلاب آغاز شد و در تمام این ایام هیچ تعریف و تعبیر خاصی برای اهداف اصلاح طلبانه بصورت شفاف برای جامعه ارائه نشد ، و اگر هم گرایش مردم به این تفکر را شاهد بودیم دلیل را میتوان در شرایط جامعه و فاصله گرفتن حاکمیت از معیارهای انقلاب جستجو کرد.

در دهه 70 نیروهای انقلابی متمایل به چپ ، به اندیشه های اصلاح طلبانه گرایش پیدا کردند.اینها معتقد بودند یکسری روندها و اتفاقات نامیمونی در مسیر انقلاب دیده شد و انقلاب از اهداف اولیه خود منحرف شد. پس به نوعی تعریف مبنایی اصلاح طلبی در دهه 70 را بازگشت به انقلاب میتوان توصیف کرد اما برخی تغییر مسیرها هم لازم بود. فاصله ای که بین حاکمیت و مردم وجود داشت ، با انقلاب کمی کمتر شد ، اما بمرور زمان این فاصله به نوعی مجددا افزایش یافت و  فاصله دولت - ملت پس از جنگ بیشتر به چشم می آمد ، از آنجایی که یک نسل دوبار انقلاب نمیکند ، تنها راه چاره اصلاحات بود و جوهره اصلاح طلبی اصلاح طلبان در ایران کاهش شکاف دولت - ملت بود ( به گفته سعید حجاریان تئوریسین اصلاح طلبان ).

مشارکت مردم در امور در زمان جنگ بوضوح مشاهده میشد ، اما پس از جنگ به نوعی به مردم گفته شد بروید در خانه هایتان و حاکمیت با ما.حداقل آزادی ها و جمهوریت مطرح شده در شعارهای انقلاب ، دیده نمیشد ، مانند آزادی مطبوعات ، آزادی تجمعات ، نهادهای مدنی ، احزاب و.... . اصلاح طلبان در گفتمان نسبتا موفق بودند و همین موجب گرایش مردم به این طیف شد ، اما در عمل و پراتیگ نسبتا ضعیف عمل کردند.اصلاح طلبی در بُعد سیاسی را اگر بخواهیم عمیق تر بررسی کنیم ، باید به بررسی راهکارهای مدنظر این تفکر برای این اصلاح بپردازیم ، اصلاح نهادها و ساختارها یا اصلاح پروسه ها و روندها دو مسیر موجود برای رسیدن به هدف اصلاح طلبانه است. اصلاح ساختارها و نهادها نسبتا پرهزینه و زمانبر است ولی تغییر پروسه ها به نسبت کم هزینه تر است و در ضمن راه را برای تحولات ساختاری هموار میکند.میتوان پروسه های تصمیم گیری ، تقنین ، تعلیم و تربیت را تغییر داد و آثار ان را بمرور در اصلاح ساختارها مشاهده کرد.

اصلاح طلبان در سال 76 با شعار اصلاحات سیاسی ، پیروز انتخابات شدند ولی در عمل با نا آمادگی فکری جامعه ، کشور عملا دچار بحرانهای سیاسی متعددی شد.بدلیل نفوذ سنت ، محافظه کاری ها و همین ناآمادگی فکری جامعه ، اصلاح طلبان در اصلاح ساختارها عملا ناکام ماندند و صرفا تغییرات مختصری در حوزه های فرهنگی  و جامعه مدنی شکل گرفت . با این وصف میتوان به پرسشی که چند خط بالاتر مطرح کردیم عمیقتر فکر کنیم که « اصلاح برای حکومت بر مردم یا اصلاح حکومت برای مردم» ؛ آیا بدون در دست داشتن قدرت و حکومت و بدون همراهی جامعه میتوان اصلاحات مدنظر را پیاده کرد یا خیر...؟ پاسخ به این پرسشها ، مرزهای درون ساختاری اصلاح طلبان را تعریف میکند ، نبود یک تعریف مشخص و یکسان از اصلاح و واضح نبودن نگاه این جبهه به تعریف اصلاحات موجب تضارب آرا و از هم گسیختگی اصلاح طلبان شد که در دو دهه اخیر بزرگترین معضل این جبهه بوده است.

جبهه اصلاح طلبان ، به نوعی پس از اصلاحات اقتصادی و مختصر اصلاحات سیاسی و فرهنگی ، در دودهه اخیر دچار رخوت و تشتط شده است. به تعبیری این جبهه ، امروز دچار سردرگمی بین تعاریف شده است . نسلها عوض شده اند و نسلی که انقلاب کرد امروز هنوز در راس حکومت قرار دارد و نسل جدید خود را سرخورده میبیند ، این نسل که انقلاب را از نزدیک لمس نکرده ، اثار آن را در جامعه نامطلوب میبیند و به دنبال اصلاح آن میگردد اما در صورت عدم مدیریت این اصلاح میتواند انقلاب گونه باشد. اصلاح طلبان نتوانسته اند این شکاف بین نسلی را پر کنند ، امروز بین بازگشت به اصول و مسیر اولیه انقلاب و تعریف مسیرهای جدید در دل نسل اولی ها ، و بین  نسل اولی ها و نسل جدید ، اختلافات گسترده ای وجود دارد.  لازمه ادامه حیات اصلاح طلبان و به نوعی دوام تفکر اصلاح طلبانه ، نکاتیست که اینگونه تعریف و تعبیر میشود:

1 : اصلاح و توسعه امری اجتناب‏ناپذیر در عصر حاضر برای همه جوامع است و برای

ایران انقلابی اهمیتی مضاعف دارد؛ چرا که انقلاب ایران خود اوج حرکت اصلاح‏طلبانه به دست اصلاح طلبان ایرانی بود و لذا اصلاح برای انقلاب مسئله مرگ و زندگی است. با اصلاحات پی در پی است که انقلاب می‏تواند جامعه آرمانی وعده داده شده را محقق سازد. از سوی دیگر، رقابت و درگیری و چالش با جوامع توسعه یافته، اهمیت اصلاح را دوچندان می‏کند؛ چون عدم توانایی انقلاب در تحقق وعده‏ های خویش در کنار جلوه‏ های پر رزق و برق تبلیغ شده رفاه در جوامع پیشرفته، عرصه را در عصر ارتباطات بر انقلاب‏ها تنگ‏تر می‏کند. اگر انقلابیون توان برآوردن آرمان‏ها را نداشته باشند ، طبیعی است که در این چالش موقعیت خویش را از دست می‏دهند. بنابراین، راهی جز اصلاحات مداوم و شتابدار به سوی اهداف نیست ، و این نیاز به ترکیب تفکر و نگاه انقلابی با تفکرات و نگاه نوین دارد و میدان دادن به نسل جدید برای تبیین نگاههای خویش.

2 : اصلاحات درست مانند خود انقلاب اسلامی باید چهار هدف عمده را تعقیب کند. استقلال، آزادی، عدالت و معنویت چهار خواسته دیرین ملت ایران‏ند و هیچ برنامه اصلاحی نمی‏تواند یکی از آنها را نادیده بگیرد. کم‏رنگ شدن یا نبودن هر یک از آنها در برنامه‏ های اصلاحی ، قطعا بخشی از جامعه را ناراضی نگه داشته و شکست اصلاحات را در پی خواهد داشت

3 : توسعه باید همه‏جانبه باشد و توسعه یک‏جانبه بحران‏زا و ضد اصلاح است. در جوامع در حال توسعه، که از توسعه اقتصادی شروع می‏کنند، اگر پس از مدتی نتوانند تحولات سریع و شتابان را با برنامه اصلاحات همه‏ جانبه مهار کنند، به بحران و بی‏ ثباتی دچار می‏شوند. توسعه همه‏ جانبه ایران با محدودیت توسعه اجتماعی، که پس از توسعه اقتصادی و قبل از توسعه سیاسی قرار می‏گیرد ، باید صورت گیرد. اصلاح و توسعه اجتماعی در زنجیره اصلاح و توسعه در جوامع در حال توسعه، نقش کلیدی و تعیین کننده دارد و تعادل بخش و تضمین کننده تداوم و سلامت توسعه است.ایران پس از گذراندن توسعه اقتصادی و تقویت زیرساخت‏های اقتصادی و تحولات گسترده داخلی، که اثرپذیری زیادی به واسطه گسترش ارتباطات از جهان پیرامون دارد، در شرایطی قرار گرفته است که نیازمند یک اصلاح و توسعه اجتماعی است تا در سامان دادن به امور و در شرایط غریب و پیچیده به خوبی هدایت شود. مهم‏ترین انتظارات اجتماعی یک ایرانی که باید در برنامه اصلاحی مد نظر قرار گیرد می‏توان چنین برشمرد: حفظ حرمت و کرامت او توسط نهادهای عمومی و حکومتی؛ تأمین و حفظ امنیت روانی و سلامت جسمانی‏ اش؛تأمین و حفظ امنیت شغلی و اقتصادی‏ اش و تأمین و حفظ حقوق اجتماعی و سیاسی‏اش که جز با اصلاح و توسعه اجتماعی محقق نمی‏شود.

از مهم‏ترین محورهای توسعه اجتماعی می‏توان به آموزش اجتماعی و همگانی اشاره کرد به گونه‏ای که بتواند فرهنگ عمومی ایرانیان، مثل فرهنگ اداری، فرهنگ مصرف، فرهنگ ترافیک، فرهنگ تفریح و...، را متناسب با شرایط جدید تغییر دهد و آنان را در بازیافت خویش و حرکتی معقول و منطقی به سوی آینده یاری رساند

4 : مسئله و مورد بعدی که اصلاحات برای زنده ماندن نیاز به ترمیم آن دارد ، محفلی بودن است . این جبهه که مدعی مطالبه اصلاح امور کشور و حاکمیت است ، ابتدا باید ساختار خود را اصلاح کند . اصلاح‏طلبان هنوز نتوانسته‏اند ساز و کارى مدنى و دموکراتیک داشته باشند و به همین دلیل در هنگام روبه‏ رویى با مشکلات حادث‏ شده ،  به جاى سازمان‏دهى یک مقاومت مدنى ، به نوعى پوپولیسم شعارى روى می آورند و چون این پوپولیسم از ساز و کارهاى مناسبى برخوردار نیست، به راحتى مضمحل و کنار زده مى‏شود و یا خیلی زود تب و تاب آن فروکش میکند .

5 : تبیین دقیق و شفاف مبانی نظری اصلاح طلبی ؛  مثلا مقولاتی مانند دموکراسی ، آزادی ، توسعه ، حقوق بشر ، جامعه مدنی ، تدین ، مدرنیته و .... باید به درستی و واضح تعریف و تبیین شوند تا هم جامعه ، هم پیروان این طیف و هم عوامل آن ، به درستی چارچوبهای این تفکر را بشناسند.

6 : اصلاح طلبان در روابط اجتماعی ، روابط عمومی و بحث رسانه و اطلاع رسانی و جنگ رسانه ای ، بسیار ضعیف عمل کرده و همواره دچار مشکل بوده اند . برای ادامه حیات ، اصلاح طلبان نیاز مبرم به تقویت پتانسیلهای رسانه ای خود دارند و مهمترین چالش پیش رو  در این زمینه برایشان جامعه پسندی و حسن اعتماد عمومی است که به سختی حاصل میشود.

7 : جریان اصلاحی همواره متاثر از جریاناتی بوده که برخلاف اصلاح‌طلبان، با اصل نظام مخالفند اما از آنجا که جایگاهی برای عرضه مخالفت‌های سیاسی خود نمی‌یابند در زیر بیرق اصلاحات، به اعلام نظرات و مواضع خود می‌پردازند، در حالی که در بسیاری موارد مرزبندی تفکر اصلاح طلبی با این افراد و جریان‌ها کاملا روشن است، در این میان جریان رقیب نیز تلاش دارد هزینه فعالیت جریان‌های افراطی مخالف نظام را بردوش اصلاحات بیندازد، لذا رهبران و لیدرهای اصلاح طلبان ایران و استراتژیست‌های اصلاح‌طلبی بایستی چاره‌ای بیاندیشند و مانع هزینه‌تراشی افراطیون برای اصلاحات شوند . این معضل که گاها نیز از سوی نواصلاح طلبانی که صرفا به جهت حضور در یک کمپین انتخاباتی یا یکی دو عکس یادگاری در ستادهای انتخاباتی ، خود را اصلاح طلب معرفی کرده و بدنبال کسب شهرت و منافع شخصی از این فضا هستند ، ایجاد میشود ، ضربات مهلکی به جنبش های اصلاح طلبانه در کشور زده است.در این میان عدم وجود ساز و کارهای آموزش در احزاب، نبود چارچوب‌های تشکیلاتی و به هم ریختگی فضای سیاسی، موجب گسترش این دست معضلات برای اصلاحات گشته است.در مجموع میتوان گفت اصلاحات برای خروج از این تنگنا ، نیاز به یک بازنگری کلی ، ارائه چارچوبهای نظری قوی ، ایجاد وحدت بین اصلاح طلبان ، گسترش اموزشهای حزبی و سیاسی درون ساختاری ، کادرسازی و تقویت نیروهای جوان و شناسنامه دار و توانمند است تا ادامه راه اصلاح طلبی را ممکن سازند ، بدین ترتیب کسی جز خود اصلاح طلبان توان زخم زدن بر پیکره اصلاحات نخواهد بود و در غیر اینصورت دور نیست روزی که شاهد زوال اصلاح طلبی در ایران باشیم.

 

 مدیر عامل نهاد مدنی گل بانگ روستایی