نگاهی به شعرهای علی جهانگیری شاعر گرگانی


شعر و ادب |

(1)

باد و علف و دریا  برهنه اند 

لب های ذاکر پوشیده در همین کلمات 

یا باد 

یا علف

یا دریا 

برهنه ام کنید

 

 

 

(2)

به کلافی در من 

به بی !

به پیچکی که خود را اعدام می کند 

و تلو تلو خوران و آویزان در اتوبوس می رود 

به پیچکی در من 

به حذف شنوایی 

در بازی بی بند و بار پیامک ها 

و به هم خوردن دندان مردگان در ما 

به صدف های سپید که رج به رج 

بی لب به صدای صخره و موج آویزانند

به آویزان ماندن پیچک ها در اتوبوس

 

 

 

 

(3)

جنگل که می دود

زن سراسیمه می گذرد

با نوسان های نجیب

و زندگی در میان درختان تاب می خورد

پرنده در هواپیما خواب می بیند

از میان چاه و آسمان های غریبه

جنگل سراسیمه می دود

دوشیزه ای می گذرد

در هفت روز بیهوده ی مقدس

در هفت تف سربالا

در دست هایم هیچ گلی نخواهد دوید

و در ابروانم

هیچ زنی،

دو کره توامان نخواهد زائید

من جنگل مدهوشم

کلاغ نخواهم داشت

(4)

پابوسش آب 

و معبدی روان 

بر رودخانه ی کف آلود 

کف به لب آورده سنگ 

از لامسه ی باران  

بارگاهش همه گنبد سبز 

جنگلی هراسان در من جیغ می کشد 

پناه می برد به  شعرهایم

 

(5)

وقتی گذشته ای

انگشت های تو را تاراج می کند 

چهره ات را به روی پنجره ها می بندی 

رودخانه از چشم های تو می گذرد 

و تو چشم هایت را می بندی

 

(6)

هر چند خیلی داغ

این تابستان هم

بدون صورتی تمام شد

یک سبد بردار

و چند قلم مو

درشت ترین میوه ی پائیز

رنگ است !

 

(7)

نیزه رها شده 

و پوست ما از نهنگ ها کلفت تر نیست 

مرگ سیگاری است گوشه ی لب همه

به جای همه پکی عمیق می زنیم 

خون نهنگ ها 

روشن تر از ماه نیست 

نیزه رها شده  

و مرگ، همیشه زنده است

 

(8)

مه می آید 

و صدای  پچ پچ جنگل  محو می شود

پاورچین پاورچین 

از طرح نیمه تمام درختان می گذرد  

با پنجه های نرم گربه ای وحشی،

تا پشت پنجره 

تشویش  را می آویزد روی پرده ها 

مسافت های کوتاه  بی پایان اند 

از دست تا پنجره 

از پنجره تا پرچین 

ترس هایم را به تمام درختان آویخته ام

رویاهایم را می بافم به ریشه ها

مه را فوت می کنم به روسری ات

به گیسوهای بلندت

به تخت خواب دو نفره ای که در سکوت 

سهم خودش را رها می کند

 

 

(9)

منی از من کمی دورتر

بال می کشد کرکس درخشان

منی از من کمی این جاتر 

تمشک وحشی گل می دهد 

طبقه هفتم هر آپارتمان 

به هر رنگی که باشد، آبی است !

نگاه می کنم به پرواز کرکس 

به شکوفه های تمشک 

و سرنوشت اتاقم کم کم آبی می شود