ملکم خان در دستگاه چپ ایرانی


یادداشت |

■  محمد شریف دوجی

به نقل از آنچه آبراهامیان در کتاب « ایران بین دو انقلاب » آورده است ؛ « (میرزا) ملکم خان به سال 1212/1833 در یک خانواده ارمنی ...در اصفهان به دنیا آمد . پدرش فارغ التحصیل یک مدرسه انگلیسی در هند بود ...وی که شیفته تمدن غربی بود ، ملکم خان را به یک مدرسه کاتولیک فرانسوی در اصفهان فرستاد و سپس برای او بورس دولتی جهت تحصیل رشته مهندسی در فرانسه فراهم ساخت .» ملکم خان را ابتدا با روزنامه قانون میشناسیم و سپس مفاهیم مرتبط با آن که تحولات انقلاب مشروطه ، مدرنتیه ، لیبرالیسم و تجدد از جمله آن هاست . اولین کسانی که از ملکم خان و وقایع مشروطیت نوشتند همانا تاریخ نگاران عرصه  انقلاب مشروطه چون فریدون آدمیت و هماناطق بودند در دور بعدی ، ملکم خان توسط دستگاه تاریخی چپ  سنجیده و ارزیابی شد و امروزه نیزدر زوایای دیگری در آغوش  قضاوت تاریخ است . شاید ساده اندیشانه ترین قضاوت پیرامون میرزا ملکم خان را جلال آل احمد ، داستان نویس معاصر ایران ارائه داده باشد. آل احمد در کتاب مشهور غربزدگی  شیخ فضل الله نوری را مدافع کلیت تشیع اسلامی و سمبل مبارزه با غرب میدانست . وی امثال طالبوف و ملکم خان را « غرب زده های صدر مشروطیت » و « فراماسون » میدانست بطوریکه در حاشیه یکی از صفحات غربزدگی گفته بود : « به گمان من ، فراماسون ها همه شان سرو ته یک کرباسند!» جلال در فصلی تحت عنوان «نخستین گندیدگی ها» نعش شیخ فضل الله نوری را نماد مبارزه با غربزدگی میداند که امثال میرزا ملکم خان و عبدالرحیم طالبوف مسبب آن بودند ؛ «درصدر مشروطه خطر بیخ گوشمان بود . در زمانی که پیشوای روشنفکران غربزده ی ما ملکم خان مسیحی بود و طالبوف سوسیال دموکرات قفقازی ! و به هر صورت از آن روز بود که نقش غربزدگی را همچون داغی برپیشانی ما زدند و نعش آن بزرگوار ( شیخ فضل الله نوری ) را برسردار ، همچون پرچمی میدانم که علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش ، بربام سرای مملکت افراشته شد »مهرزاد بروجردی در کتاب «روشنفکران ایرانی و غرب » پیرامون نگرش آل احمد آورده است : « آل احمد به ناروا روشنفکران را مسئول رنج ها و بدبختیهای جامعه شان میدانست . گویی میان این روشنفکران و جایی که در آن پرورش یافته بودند هیچ رابطه ای وجود نداشت... باری آل احمد جای علت و معلول را با یکدیگر اشتباه گرفته بود ! ارزیابی انتقادآمیز وی روشنفکران و نه روابط اجتماعی را به محاکمه میکشد.»در اینجا سعی کردم تا به ذکر آنچه جنبش چپ و روشنفکران آن پیرامون ملکم خان ترسیم کرده بودند بپردازم تا ملکم خان را از دریچه نگاه امثال حسین بشیریه ، یرواند آبراهامیان ، احسان طبری و علی میرسپاسی ببینیم . علی میرسپاسی در کتاب «مدرنیته ایرانی » پیرامون گفتمان های متعدد مدرنیته در اوان مشروطه چنین آورده است : « متفکران مختلف ایرانی ، دیدگاه های متعددی درباره ی مدرنیته داشتند ... شاید علت در تعدد منشا جغرافیایی بوده که به پدید آمدن برداشت های ترکیبی از مدرنیته های رایج در آن دوره انجامیده است . چنان چه میتوان گفت ایده هایی که منشا از عثمانی یا روسیه داشت ، به طرح های مدرنی در ایران مدد می رساند که صبغه رادیکال تر و انتقادی تری داشت و در مقابل کسانی مثل ملکم خان و تقی زاده که تحت تاثیر مستقیم ایده های انگلیسی درباره ی مدرنیته بودند ، برای مدرنیته از روایت های خشک تر و مطلق انگارتر  دفاع میکردند .» میرسپاسی پیروزی گفتمان انگلیسی امثال ملکم خان و تقی زاده را در دوره استبداد رضا شاه پهلوی می بیند که طی آن « دولت پهلوی برای تحقق مدرنیته در ایران سبعانه این کشور را به قفسی آهنین تبدیل کرد .» طبیعی است که در دستگاه دیالکتیک چپ میرسپاسی ظهور پدیده اسلام سیاسی در دهه های بعد و غرب سیتزی حاصل از آن معلول واکنش قهری جامعه سنتی ایران به سیاست مدرنیزاسیون انگلیسی در نظر گرفته میشود. حسین بشیریه نیز نگرش مشابهی دارد . بشریه در کتاب « زمینه های اجتماعی انقلاب ایران »عدم درک جامعه ایران و نگرش از بالابه پایین روشنفکرانی همچون آخوند زاده ، تقی زاده ، کسروی و ملکم خان را این چنین نقد میکند : « روشنفکران جدید اولیه که اصلاح گران دولتی را هدایت میکردند درصدد غربی کردن جامعه بودند . ازهمین رو میرزا ملکم خان ، یکی از روشنفکران تحصیل کرده در غرب ، به منظور ترویج مشروطه خواهی نخستین انجمن فرانسوی را در ایران تاسیس کرد ... سایر روشنفکران در پیش و پس از انقلاب مشروطه نظیر آخوندزاده ، طالب زاده ، تقی زاده ، ایرج میرزا ، میرزاده ، عشقی ، عارف قزوینی ، کسروی و بهار تا آنجا پیش رفتند که علما و اسلام را به خاطر تمام بیماری ها و عقب ماندگی های کشور سرزنش می کردند ... در واقع این روشنفکران به واسطه تاثیر پذیری از مشروطه خواهی لیبرال غرب ، به فرهنگ بومی خود پشت کردند .» بشیریه نیز به مانند میرسپاسی ریشه های تجددآمرانه و شوونیسم رایج در عصر پهلوی اول را امثال ملکم خان میداند به عقیده بشیریه « با افزایش سکولاریسم و مخالفت با روحانیون در عصر دولت پهلوی ، بخشی از روشنفکران محافظه کار خودرا باآن شناسایی کردند و در واقع نقش عمده ای در تحکیم ایدئولوژی ناسیونالیستی یکپارچه ی دولت ایفا کردند » به عقیده بشیریه مشی غربی ملکم خان علت بوجود آمدن گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی بود که به نوعی متشکل از پوسته های مدرنیته ی حاصل از تجددآمرانه و نظامی گری بود .یرواند آبراهامیان در « ایران بین دو انقلاب » پیدایش تجدد آمرانه رضا شاهی را ادامه خواست همین قشر از روشنفکران مشروطه خواه میداند که ملکم خان هم از جمله آنهاست . آبراهامیان میگوید :« رضا خان بیشتر نوآوریهایی را که درسده های گذشته اصلاح گرانی مانند شاهزاده عباس میرزا ، امیرکبیر ، سپهسالار ، ملکم خان و دموکراتهای انقلاب مشروطه پیشنهاد کرده بودند ، ولی کاملا عملی نشده بودند به انجام رسانید » .احسان طبری تئوریسین حزب توده ایران بین روشنفکران سوسسیالیست و لیبرال تمایز بنیادین قائل است. وی عبدالرحیم طالبوف و آخوندوف را نمونه سوسیالیست و در طرفی ملکم خان را نمونه مدافع بورژوازی لیبرال معرفی میکند و به نوعی هردورا در انقلاب مشروطه ایران موثر میداند اما خود از طالبوف و نگرش سوسیالیستی طالبوف به عنوان مشی ضد امپریالیستی دفاع میکند . وی به جای امثال ملکم خان ، عبدالرحیم طالبوف را « از برجسته ترین روشنگران انقلاب مشروطیت ایران و از رجال درخشان تاریخ تفکر مترقی کشور »  نام میبرد و ستار خان را « مرد دلاور و ساده خلقی » معرفی میکند . طبری پیرامون این دو گرایش آورده است : « گرایش لیبرالیستی که از جهت معنوی ملکم خان الهام بخش آن بود و گرایش دموکراتیک که از جهت معنوی در ابتدا میرزا فتحعلی آخوندوف و طالبوف و در این اواخر به ویژه سازمان همت و سوسیال دموکرات های قفقاز الهام بخش آن بودند .» احسان طبری در کتاب « جامعه ایران در عصر رضا شاه پهلوی » لیبرال ها و حامیان ارتجاع دینی را سبب شکست انقلاب مشروطه میداند . وی  مشی لیبرال امثال  میرزا ملکم خان را درراستای اهداف استعماری انگلیس میداند که در نهایت سبب به توپ بستن مجلس و انعقاد قرارداد 1907 گردید . به گمان طبری « انقلاب مشروطه دو مرحله مشخص را پیموده است : در مرحله اول روحانیون و اشرافی که به علل مختلف دراپوزیسیون با حکومت استبدادی قاجار وارد شده بود با افکار لیبرالی ناشی از تعلیمات میرزا ملکم خان و سازمان « آدمیت » در آن ها تاثیر داشت ، آن را به سود مقاصد خود و هدف های دیپلماتیک امپریالیست های انگلیس علیه تزاریسم روسیه و دربار دست نشانده اش سیر دادند » طبری در ادامه از مرحله دوم انقلاب مشروطه و روی کارآمدن نیروهای دموکرات و سوسیالیست که به نفع توده های مردم بودند نام میبرد که عبدالرحیم طالبوف و ستار خان از جمله آنها هستند .آنچه که در پرتو تاریخ عیان است میرزا ملکم خان از تاثیرگذارترین افراد دو صده اخیر ایران بوده است ؛ بطوریکه نقش او در بسط ایران مدرن کنونی غیر قابل اجتناب  است و در پرتو نگاه تاریخ نگاران به تفسیر و بازبینی نیازمند .