در وارونگی به سرمی بریم


گفت وگو |

 

با استاد دکتر سید مصطفی مختاباد درباره جایگاه هنر و فرهنگ در توسعه متوازن و چگونگی رسیدن به توسعه ی متوازن در ایران صحبت کردیم و از ایشان بهره بردیم ، این گفتگو را بخوانید .

 

■ گلشن مهر : شما صاحب نظري  کلاسیک و حرفه ای هستید در حوزه ی هنر مدرن و ارتباطات تخصص دارید کار و تجربه فراوان براي ساليان سال اندوختيد، میخواهم بدانم  تعریفی از وضعیت فعلی هنر ایران داريد، اين وضعیت ما را چگونه مي بينيد اگر یک ایرانی خالی از ذهن بخواهد تابلویی از وضعیت خلاقیت هنری ما ، کارهاي هنری و پژوهش های هنری داشته باشد قرائت شما از  موقعيت  هنر امروز ایران  چگونه و چيست؟

ایران یک جامعه ی چهل تکه است،  یک جامعه ی در حال گذار است، جامعه ای که نتوانسته نه با سنت و نه با مدرنیته تکلیف خودش را روشن کند.ما در یک مدار و در یک برزخ قرار داریم یعنی سنن و آیین هایی که داشتیم بخشی از اینها قدرت گفتگویی خودشان را از دست دادند، این ضعف خود ما بوده است که آنها را به خاموشی کشانده ايم  چون سنن و فرهنگی که از گذشته می ایند از درون روح یک جامعه فوران مي كنند رويداد و مختصاتي كه قواعد و نشانه های رمز و رازگونه خود را دارند مثل اینکه کسی خط میخی را می خواند این ما و جامع ايراني است كه بايد توان حفظ و خوانش سننن و خط خوش گذشته را حفظ نمايددر غير آنصورت آن ميراث قدرت گفتگویی خود را با ما حفظ نخواهد كرد يعني ما سواد و شناخت بهره مندي آنرا بدست نياورديم، .‎بخشی از اين قصور در رابطه با اینکه ما در یک وضعیت وارونگی قرار گرفتیم به خاطر تنبلی و کم کاری نسبت به سنن و تاریخ و فرهنگ گذشته بوده است انها را نتوانسته ایم باز احيا کنیم یعنی یک خارجی که می آمد اینجا معماری و آثارباستانی و موسیقی و شعر ما را شناسایی می کند ولی ما به هر دلیل إنكار ناپذيري ناتوان در فهم و انتقال آن به نسل خود بوديم يعني به آن قدرت نرسیدیم که در آن تندباد مدرنیته اي که ایجاد شده است انها را شناسایی کنیم روح گذشته، زبان سنت و آيين خود را به روح عصر جديد پيوند بزنيم اين غفلت بزرگ موجب گرديد تا بخش اعظم سنن و فرهنگ ما رو به خاموشي و فراموشي بياورند..‎شما همین زبان فارسی را نگاه كنيد این زبان یک سرمایه ی غیر قابل تصوری است که این کشور آن را حفظ کرده است اما در آنسوي سرمايه ها و ميراث ماندگار بشري و جهاني هنر ايراني چون موسيقي، معماري، هنرهاي نمايشي و آئيني را كه آئينه تمام نماي روح زيباشناسانه ما ايرانيان هستند را تا چه ميزان در جهان امروز تاثيرگذار و گفتگو مدار نگهباني كرده ايم، شما  همه اين سرمايه هاي  حساني و ذوقاني ایرانی را ببینید از چه حياتي برخوردارند؟ به هر حال این شاکله ای که از انجا آمده است و واقعا هم عجیبه که به اين شكل زيبا به ما رسیده اند، اینها را متاسفانه از قدرت و توان باززایی و بازتولید و باز احیايي به هر دلیل باز داشته ايم و نتوانسته ایم و آنچنان كه ديگران از ميراث هاي هنري خود بهره برده اند باززنده كنيم البته بخشي از اين نسيان بخاطر تندبادمدرنیته است، اگرچه در جاهای دیگر این تندبادها وزيدن گرفت ولي آنها از  فرهنگ نگهباني و حراست از ميراث ها را دارا بودند يعني نه تنها آنها را حفظ بلكه حتي متحول کردند ولي ما در نقطه ای قرار گرفتیم که نه تنها در انتقال آنها دچار مشکل شديم شوربختانه نتوانستيم حفظ و يا باز احیا کنیم البته در نقاطي بدليل توان بالا توانستيم امر معاصر سازي را انجام دهيم كه آن هم به سبب حضور نخبگان و روشنفكران آن حوزه بود، مثلا در كهكشان شعر فارسي، نيما  یوشیج شعر فارسی را تبدیل به شعرنو کرد، یا معماری ایرانی را ببینید ما کجا توانستیم معماری سنتی را تبدیل کنیم به معماری امروزي، و يا در نقاشی، موسيقي  و هنرهاي نمايشي ايراني اين غفلت و ناتواني مشهود است، پس ما دچار يك گسل خلاقه و زيباشناسانه مابين هنر ديروز و امروز شديم اين شكاف و توسعه نيافتگي و يا عقب ماندگی ما را در وضعیت چند تکه و پراکنده گرفتار كرده است بعبارتي هم  نتوانستیم تکلیف خودرا با انچه به ما از گذشته رسيده است روشن كنيم و بدليل نازايي در امروز قدرت گفتگويي خلاقه را با مخاطب ايراني و مهمتر جهاني از دست داده ايم، به هر حال ما برای تعامل با خود و جهان مجبوریم که زبان خودي و جهانی را بدست آوريم و در اين مسير قواعد و قراردادهای ذوق امروزي خود را باز خلق نمايم بي ترديد در نقطه ای قرار داریم كه جبران اين همه کم كاري بسيار سخت هست که به نظرم امكان پذير است و تنها کار نخبگان است ولي نبايد اجازه داد این دوره ی گذار طولاني  شود چون بايد با توجه به توان و امکاناتی که داريم خود را باز احیا کنیم و این مشکلی است که ما در آن گیر کردیم .

 

‎ ■ به نظر شما آقای دکتر ما در هجوم افکار مدرن آيا توانسته ایم در تلاقی با سنت و مدرنیته کار درستی انجام دهیم در واقع الان جامعه ایران گرفتار این است و عملا سردرگم شده حالا چشم انداز توسعه ی ما چگونه تعریف می شود .ما چگونه می توانیم جامعه ای که به قول مولانا چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد به سمت توسعه ببریم با توجه به هویت چهل تکه ای که شایگان می گوید و شمانیز تصریح کردید، جامعه ی چهل تکه با همه ی فرهنگ ها و آداب و رسوم که همه هم می خواهند ایرانی باشند و همه هم دلشان می خواهد  هویتشان حفظ شود و به سمت توسعه بروند ما چگونه می توانیم این وضعیت پیچیده را به سمت توسعه ی متوازن ساماندهی کنیم؟

‎ببینید توسعه از منظر جامعه شناسی امر جدیدي است اگر ما به تاریخ توسعه در ایران و آسیا نگاه کنیم بعد از جنگ جهانی دوم .نسخه ای بوده که از غرب امده و در مرحله ی اول توسعه ی صنعتی و تکنولوژیکی بوده مثلا راه آهنی کشیده شده مدرسه، دانشگاه،  لباس و... ما تغییر کرده است  قابی که ما در ظاهر داشتیم مثلا در زمان قاجار بوده و بعد تا امروز آن قاب يا متن تغییر اساسي کرده است  یعنی در واقع تغییر در فرم مي باشد، اما توسعه به مرور زمان در تحولات و دگرگونی هایی که داشته به توسعه همه جانبه محتوايي و فرهنگی و پایدار ارتقا پیدا کرده است . وقتی ما سخن از توسعه به ميان مياوريم از منظر  جامعه شناسی باید در همه ی ابعاد هماهنگ حرکت کنیم آموزش، زبان ، صنعت، فرهنگ، گفتگوی ما ارتباطات ما، زیبا شناسی ما همه با هم بايد هماهنگ و متوازن رشد و حرکت کنند،  یعنی شما نمی توانید در ایران هنر داشته باشید مگر انکه همه ی ساختهای مدرن آنرا فراهم کنید، یعنی اگر میخواهید موسیقی داشته باشید باید اپرا داشته باشید، اگر بخواهید تئاتر داشته باشید باید قصه نویسان، نمايشنامه نويسان و منتقدان و جامعه تئاتر آگاه پيشتاز داشته باشيم به همين نسبت رسانه، كه بايد  چرخه رسانه اي پيشرفته همه جانبه و چنان ظروف مرتبط  قوی داشته باشیم رسانه ی مستقل،  نه رسانه ی دولتی ‎اصولا در أمر توسعه آن هم پايدار، دولتها نقشی ،ندارند در توسعه ی پایدار نقش دولتها کمرنگ مي باشد چون دولت بايد در اين مدار مدنیت را تقویت کند چرا که دولتها باید تولید سرمایه کنند تولید سرمایه معنوی،  فرهنكي و اجتماعی در پارادايم توسعه امر و پديده اي  رقابتي و حتي كالايي در جهان امروز است، و ما وقتي از منظر مكتب انتقادي فرانكفورت به مقوله توسعه فرهنگي نظر اندازيم تعبير صنعت فرهنگ و يا كالا فرهنگي بكار برده مي شود، در اين انديشه تمام عناصر فرهنگی به صورت کالا در آمده اند ما توليد فرهنگي را همانند كالايي در بازار به فروش ميرسانيم هم در داخل و هم در عرصه ی جهانی، حالا ما باید چه کنیم تا این کالا را به مشتری جهانی برسانیم در نتیجه باید در این رقابتی که ایجاد میشود و رقابت کالایی است باید شهروند در این تعریف جوامع توسعه يافته جهاني كالايي باب دوق و دائقه جهاني بايد توليد كند پس در چنين معادله اي از فرهنگ و كالايي شدن آن و جهاني سازي توسعه اي ما بايد جايگاه توسعه اي، فرهنگي و هويتي خود را بازشناسي كنيم.‎پس وقتی صحبت از توسعه داريم مراد توسعه پایدار است و آن ایجاد نظم همه جانبه و ريتمي است  که همه پدیده ها از رنگ لباس گرفته تا ترافیک تا صنعت و گفتگوی یک سیاستمدار مدرن، نو، هماهنگ باشند، دیگر یک سیاستمدار نمی تواند با ادبیات قدیم صحبت کند او باید به خودش زحمت بدهد هسته های فکری مناسب شكل دهد،  ببیند ذوق جامعه، تبلیغات جامعه چگونه بايد باشد،  سیاستمدار ديگر نمی تواند برود در اتاق های در بسته بنشیند و نهایتا فکر کند در جامعه صدا و نگاهي پرسشگرانه وجود ندارد و او پاسخگو به نيازهاي نو و پرسش هاي نو نيست، ما اگر احزاب و نهادهای مدنی نداشته باشیم اگر جریان هنری نداشته باشیم زيبايي شناسايي ايراني نداشته باشیم، به تعبيري از توسعه پايدار دور افتاده ايم، در فرايند توسعه، بايد امر رسانه ها ي آزاد و آزادی بیان مهم شمرده شود، در مجموع توسعه امري فرهنگي و انساني است كه  نياز به فضاي آرام آرام دارد كه با رادیکالیسم و يا تندروی بدست نمي آيد، در جامعه  توسعه يافته؛ هنرآگاهي، سیاست آگاهی،  نقد آگاهی پیدا مي شود  جامعه ای که قدرت نقد نداشته باشد جامعه توسعه يافته نيست.