ماه مهر


شعر و ادب |

خورشید از فراز آسمان، دامن طلایی اش را کمی به سمت خود برد و سپس از گوشه چشمش، به آخرین ماه تابستان،شهریور،چشمکی نازک کرد تا بگوید که: چه نشسته ای همچنان!وقتآن شده تا بساط کوچ را گردآوری تا سال دیگر و تابستان دیگر!شهریور با دلی غمگین، غزل کوچ و خداحافظی را  در دلش خواند و به آینده سفر کرد.بلی! شهریور رفت تا مهر آید و سفره مهر و مهربانی اش را بگشاید و دستان لطیفش را در دست مهر آسمان، خورشید، گذارد و با نفس گرمابخش مهرآفرینش، سور اسرافیل را در جانها و ارواح بدمد.مهر با شکوه عشقش مرا و دوستانم را  هر سال مهمان شادیهایش میکرد.هر سال صبح اول مهر که بر می خواستم، رنگ مهرانسانها را پر از صلح با خود و هستی کرده بود.دوستان چشم انتظار نگاههای هم در صلح با مهر در اوج بودند.براستی ، مهر!تو هم عشق و محبت بودی و هم فروغ گرمابخش خورشید که در دروازه دلهایمان مسکن می گزیدی و در سایه وجود پربرکتت، گامهایمان راسخ و اندیشه مان سبز و جوان می شد.ولی نمی دانم امسال تقدیر چگونه بود که امسال از گرمی نعمتهایت و مهر درونت که در کنار دوستان و معلمین عزیزم، وجودم را روشنی می داد؛ محروم شدیم.مهری که هر سال با قدمهای پرشور همسالانم و با اراده مصمم معلمانم جهت رشد و پرورشم تجربه اش می کردم.ولی و امانه! تو همان مهری ، مهر من!تو همان شوری که گرمایت به سردی نمی گراید وقتی که در رگهایم جاری شدی! من باید برای ورود دوباره ات، از خود مراقبت کنم و هر کاری کنم تا ویروس را که جدایی افکن بوده، امکان ورودش را سد کنم.

ای مهر!شور و عشقت دفاع و نابودی ویروس را در من بیشتر کرده تا راه را دوباره هموار کنم که با ورود پرمیمنتت، مجدد در خانه دلم را در کنار دوستان و معلمین کوشایم بگشایم تا وجود عشق آفرینت، دوباره جوانه های نارسته در اندیشه و احساسم را به درخت تنومند رشد دهد.باز هم می گویمت ای مهر!

تو همیشه مهری و مهرآفرین بودی و هستی و خواهی بود.