4 غزل از محمد فرازجو1


شعر و ادب |

وقتی از "خ"یِ خوشی خالی ، از "خ"یِ خفه شو ، پُری

تابستان که کوفت از روز و ماه و سال هم ، دلخوری

هی  آب و هوا نداریّ و چرخ ، چرخِ گاریّ و چرخ...

آهن هم که باشی از سنگینیِ بارها ، می بُری

من ، دنیا ،دو روزه دور ِ گردون ، تکان نده ، لعنتی!

دارم لیز می خورم رو این سنگ و صخره یِ سُرسُری

ماندم تشنه و  زر و زالو کُلِّ آب را ، می خورند

تو فکرِ مُباح و پاک و انواعِ آب هایِ کُری

خُب ، این روزها ، چطوری آقایِ کارگردان ! بگو

تویِ اوجِ کارها ، وقتِ شام ، آب هم می خوری؟

 

 

2

دیروز رفته بودم بیرون ، پاییز ، غلیظ تر شده بود

باران نبود ، امّا اینجا آنجا ، همه چیز ، تر شده بود

از دور برق  می زد چیزی ، انگار شکوفه های سفید

نزدیک تر شدم دندان هایی بود که تیزتر شده بود

برگِ درخت ها از شمشیرِ باد ، شکاف بر می داشت

خوراکِ برّه ، زیرِ دندانِ گرگ ، لذیذتر شده بود

باز آسمان به ما پاشید از بالا ، خودِ زندگی دهنش،

بد صاف شد ولی سنگِ قبرش خوب،تمیزتر شده بود

می خواستم بفهمم که چی باعث شده ما زمین بخوریم؟

خوردم زمین و فهمیدم : موز از خربزه لیزتر شده بود

ما ، این طرف ، نشسته بودیم وُ غرقِ نگاهِ یکطرفه

چون آن طرف ،شکم های چاق وُ گود عریض تر شده بود

آنها نگاه کردند از بینِ راه ، به قرصِ نانِ سیاه

من هم نگاه کردم به قرصِ ماه  که ریزتر شده بود

 

 

3

نوروز و بهمن و دی ، سنگ و سیل و شکوفه ، در همیم

ما خیلی و زیاد و اینهمه ، نیستیم ، ما ، کمیم

تاریخ هی لگد زد ، زد به ما ، باز هم همان سوال

ما سرو بوده ایم آنروز و امروز ، اینچنین  خمیم؟

با آب و حرکتِ پُر برکتِ سیل ، غرق می شویم

بی آب و خشک هم، هی غرق، هی غرق! ما هم آدمیم

این آدمی که توی عکس لبخند می زند که نیست

این آدمی که هست اینجا ببین، ما که شکلِ ماتمیم

ما که کنارِ گل‌های سیاه ، سیاه مانده ایم

محتاجِ یک خوشی، حتّی  شده  چکّه چکّه ،نم نمیم

تا باد می وزد، هی از چپ و راست مُشت  می خوریم

باران که می زند با گِل و لای  راه ، همدمیم

شب های دلبرانه ، عاشقانه ، کنارِ نورِ ماه

پاریس نیستیم و ناز ، سرپُل ذهاب یا  بَمیم

گفتی که شاید آنی که درخشید شب، ستاره بود

امّا رفیق! ما از ترسِ دندانِ گرگ ، می رمیم

در گرد باد و توفان ، چند آهوی کوچکیم و خیس

در بینِ گلّه های گرگ ، تنهاترینِ عالمیم

نوروز و بهمن و دی ، سنگ و سیل و شکوفه ، در همیم

ما خیلی و زیاد و اینهمه نیستیم ، ما کمیم

 

 

4

این شکل شراب ثواب دارد

این حال خراب ثواب دارد

در شهرِ نقاب ، دو گونه قرمز

مستانه و ناب ، ثواب دارد

گیلاس و انار  دو پرسشِ داغ

باید که جواب ، ثواب دارد

نوشیدنِ آب به یادِ ساقی

وقتی همه خواب ، ثواب دارد

بوسیدنِ ماه میانه ی شب

ای اهلِ ثواب ، ثواب دارد

حالا که شب است چراغ هم نیست

مهتاب ! نخواب ، ثواب دارد

عشق است و حساب، کتاب ، ساده

دریا و سراب ثواب دارد

اندامِ تو ناب ، کتاب ، ای جان

ما اهلِ کتاب ، ثواب دارد

آتش که لبانِ سرخ باشد ،

بر اهلِ عذاب ثواب دارد

اعدام و گناه ؟ قسم به موهات

ماییم و طناب ، ثواب دارد

والله که تن شستنِ شیرین

در چشمه ی آب ، ثواب دارد

بی جامه و جام بیا که این شکل،

این شکل شراب ، ثواب دارد