سیری بر اندیشه های سید جمال الدین اسدآبادی


تحلیل |

■  حبیب مقدر

 

 شاید کمتر کسی در دنیای اسلام پیدا شود که جمله ی منتسب به سید جمال الدین افغانی را نشنیده و یا پیرامون آن فکر نکرده باشد . اسلامی که او در غرب یافته بود چالش معرفت شناسانه ای را پس از گذشت دو قرن در ذهن انسان شرقی زنده میکند. او در دوره ای زندگی میکرد که غرب در دو بعد به هم پیوسته متجلی میشد ؛ تجدد و استعمار!در این دوره از عباس میرزا و تقی زاده و فتحعلی آخوندوف گرفته تا طالبوف و ناظم الاسلام و میرزا ملکم خان همگی با مسئله ای واحد روبرو بودند . چگونگی برخورد آنها با این مسئله با توجه به دیدگاه ها و اندیشه های آنها آشکار میشود.با اینکه کتاب ها و مقاله هایی درباره زندگی و شرح دیدگاه های سید جمال الدین به رشته تحریر در آمده ؛ تاکنون آرای واحدی پیرامون اندیشه ها و هویت وی وجود نداشته است .  ارنست رنان ، فیلسوف و شرقشناس فرانسوی ، اورا « شیخ افغانی » نامیده ، در ایران بیشتر به « سید جمال الدین اسدآبادی» مشهور است و یا گاهی اورا به تلخیص «سید جمال » صدا زده اند . برخی اورا سنی مذهب میدانند ولی پیرامون شیعه نبودن او دلیل خاصی وجود ندارد !  برخی از چهره های نام دار شرق از جمله سید احمد خان هندی اورا مامور خاص سلطان عبدالحمید در دولت عثمانی دانسته تا جائیکه اسماعیل رائین در کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» اورا یکی از چهره های  فراماسونری معرفی کرده است .دکتر کریم مجتهدی در کتاب « سیدجمال الدین اسدآبادی و تفکر جدید » پیرامون ابهامات موجود در مورد سید جمال گفته است : «در مورد هیچ یک از رجال دوره ناصری به اندازه او تشتت افکار وجود نداشته و احکام متفاوت و متضاد صادر نشده است . عده ای اورا ماجراجو و بی دین و حتی ابلیس در لباس انسان و عده ای دیگر اورا فیلسوف واقعی و مصلح بزرگ دنیای شرق میانه و اسلام دانسته اند » ناظم الاسلام کرمانی در کتاب « تاریخ بیداری ایرانیان » به نقل از جرجی زیدان ، سید جمال را زاده خانواده محترمی در قریه اسعدآباد از توابع کابل می داند که از رجال نزدیک امیر دوست محمد خان و در زمان محمد اعظم خان وزیر بوده است که پس از شکست محمد اعظم خان از شیرعلی خان در سال ۱۲۸۰ هجری قمری در جنگ‌های داخلی ناچار به ترک افغانستان شده است ؛ همچنین ناظم الاسلام با استناد به گفته های جناب آقای طباطبایی و دیگران سیدجمال را ایرانی و از قریه اسدابادهمدان معرفی می‌کند .اندیشمندان مسلمان  اورا به عنوان یک مصلح وبیدارگر مسلمان می‌دانند که سعی در ایجاد وحدت میان مسلمین داشته تا به وسیله آن جامعه اسلامی را که گرفتار بن بست های عقلانی شده بود رها سازد . آرای وی در ایران بویژه بعد از انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفت و حتی  برخی قائل به وجود رشته مطالعاتی به نام جمال شناسی شده اند. داریوش رحمانیان در کتاب « سید جمال الدین اسدآبادی » پیرامون سید جمال آورده است :

« سید جمال معتقد است در رویارویی و برخورد جهان اسلام با مدنیت جدید غرب مسلمانان دو رویه مخرب((تجددستیزی متعصبانه)) و ((غرب‌گرایی مقلدانه))  را در پیش گرفته اند؛ تجدد ستیزان متعصبی که مسئله ترقی و پیشرفت را امری ذاتا غربی می پنداشتند که از دارالکفر آمده و می‌خواهد ایمان و اعتقادات مسلمانان را به یغما ببرد و غرب زدگان خودباخته ای که راه حل مشکلات را در تقلید بی چون و چرا از غرب می دانستند . این دو گروه به جای برخورد منطقی و عقلانی با مسئله تجدد هریک  به شیوه افراطی با آن برخورد می‌کردند . سید جمال معتقد است که سنت گرایان دچار کمبود فکر کردن هستند و نمیخواهند بپذیرند که جهان اطراف آنها در حال تغییر و پیشرفت و رشد است وجامعه اسلامی ما بسیار عقب مانده است و از طرفی مقلدان غربی را عوامل استعمار می‌داند که می‌خواهند اهداف استعماری آنان را به پیش برند اما چه شده بود که جهان اسلام در برخورد با تجدد غرب نتوانست پاسخ مناسبی به آن بدهد و به حالت استحاله دچار گردد . از دیدگاه سید جمال قبل از برخورد غرب با جهان اسلام جامعه مسلمین گرفتار بن بست تقلید و تکرار و رکود تفکر عقلانی گشته و مدت‌ها بود که از دوره شکوه و عظمت خود فرسنگها فاصله گرفته بود . به اعتقاد سید جمال علل و عوامل ترقی و پیشرفت غرب در دوری  و کنار گذاشتن نهاد دین به مانند عقیده غرب زدگان نبوده است بلکه باور به این حقیقت است که علم سلطان حقیقی عالم است و چیرگی علم بر جهل در میان غربیان باعث شده است که خود را قدرت مطلقه عالم بدانند گواه این مدعای سید جمال جامعه عقب افتاده عرب جاهلیت است که بعد از اسلام و چراغ راه قراردادن  آموزه های آن توانستند دوره طلایی خود را خلق کنند  اما چه شد که آن دوره  طلایی اسلام و مسلمین  رو به افول نهاد و چراغ علم در میان آنها رو به خاموشی رفت . به عقیده سید جمال دوری مسلمین از قرآن  به عنوان کلام وحی و انحراف آنان  از سنت سلف صالح و آموزه های اصیل اسلام و کنار نهادن عصبیت دینی قومی معتدل و عقب ماندگی بارز ما در دانش های علوم انسانی و بویژه در تاریخ و بالاخص در فن تاریخ و اندیشه نویسی به عنوان عوامل درونی و هجوم استعمار غرب به عنوان عامل خارجی باعث عقب ماندگی جامعه اسلامی شده است .  دکتر رحمانیان در ادامه آورده است : « سید جمال  نبود تفکر اصلاح و اندیشه در منظومه تفکر سنتی جامعه روحانیت را از عوامل بسیار مهم و تاثیرگذار این عقب‌ماندگی و بن بست عقلانیت معرفی می‌کند . » تفکر سنتی که در هنگام قرائت قرآن کریم علت دود کردن فیتیله چراغش را نمیداند ولی آگاه از صدها روایت در مورد نجس بودن سگ است و در هنگام برخورد با جوامع مترقی با عصبیت دینی افراطی خود آنها را مستخدمین شیاطین قلمداد می‌کند به اعتقاد سیدجمال همین عصبیت دینی افراطی سنت گرایان است که باعث عدول مسلمین از جایگاه خود گردیدند . دکتر داریوش رحمانیان به استناد مقالات جمالیه می‌گوید که سید جمال عصبیت دینی و قومی معتدل را قانون آهنین ترقی بشر میداند .عصبیت دینی و قومی معتدل است که  که باعث شکست استعمار می‌شود. سید جمال باز هم برای اثبات مدعای خود مسلمانان صدر اسلام و دوران طلایی آنان را گواه قرار میدهد و معتقد است که اگر این عصبیت معتدل نبودومسلمانان نمی‌خواستند از ملل دیگر پیشی گیرند هرگز آن دوران پرشکوه خلق نمی گشت . استعماری که خودراشبیه شیری عروسکی بزک کرده و مردم غرق در جهل  بلاد اسلامی ازآن اسطوره شکست ناپذیر ساخته بودند و در اینجاست که تاکید سید جمال در مورد پژوهش در تاریخ مشخص می‌شود که اگر عالمان مسلمان اطلاع دقیقی از تاریخ و سیر اندیشه ورزی خود و غربیان داشتند هرگز اجازه چپاول را به آنان نمی‌دادند .از این موارد می توان به دو نتیجه پیرامون آرای سید جمال رسید ؛ اولا :  سید جمال استعمار را نه تنها علت تامه عقب ماندگی مسلمانان نمیداند بلکه وی خود استعمار را معلول عوامل درونی عقب ماندگی جهان اسلام میدانست که درصورت از بین رفتن عوامل داخلی انحطاط و عقب ماندگی ، عامل خارجی (استعمار) به خودی خود از بین خواهد رفت . در مجموع به عقیده وی مسلمانان ، خود عامل عقب ماندگی خویشند ؛ همانطوریکه وی دوران اوج تمدن اسلامی در زمان خلافت عباسیان ( امثال منصور و هارون و مامون ) را نیز محصول کنش خود مسلمانان میداند.ثانیا : راه حل سید جمال برای حل مسائل مسلمانان در بازگشت به آموزه های قرآن و سلف صالح تدارک دیده شده است و نه در کنار گذاشتن دین و تضعیف آن به نحوی که در آرای امثال آخوندزاده و دیگر غربگرایان آن دوره مشاهده میشد. به همین خاطر است که برخی به مانند بشیریه اورا مبدا پان اسلامیسم  نامیدند ، آنچه که بعد ها با اسلام سیاسی دردوران انقلاب ایران نمود یافت.گواه این مدعا را شاید در جوابیه وی بر ارنست رنان مشاهده کرد ؛ زمانی که سخنرانی ارنست رنان با عنوان « اسلام و دانش » در روزنامه فرانسوی منتشر شد و رنان گفته بود : « من فکر میکنم که دوباره سازی کشور های مسلمان به وسیله اسلام تحقق نخواهد یافت بلکه با تضعیف آن صورت خواهد گرفت...اسلام علم و فلسفه را در نهاد و بطن خود نابود کرد ....شکنجه دهندگان نمیتوانند به علت ابداعات مردم شکنجه دیده امتیازی بگیرند . آثار ابن سینا و ابن زهر و ابن رشد افتخاری نصیب اسلام نمیکند و مثل این است که انسان بخواهد کشفیات گالیله را مدیون کشیش های کاتولیک بداند »در پاسخ به این متن ، سید جمال پاسخی به وی داد که بخشی از آن چنین بود : « با در نظر گرفتن این که مسیحیت چند قرن قبل از اسلام پدید آمده است ، امید میتوان داشت که جامعه محمدی نیز روزی بتواند موانع را بگسلد و با اطمینان خاطر در راه تمدن در حد جامعه غربی بیفتد ...هرکسی میداند که اعراب با اینکه در وضع ابتدایی بوده اند خود را چنان با سرعت در راه پیشرفت فکری و علمی قرار داده اند که آن را با سرعت فتح های ایشان میتوان قابل قیاس دانست . درمدت یک قرن این مردم تقریبا تمام علوم یونانی و ایرانی را جذب کردند ، علومی که در مهد کشور های خود در طی قرون بطور بطیء پیشرفت داشت ، ولی بعد از قلمرو شبه جزیره عربستان تا کوه های هیمالیا و قله های پیرنه بسط پیدا کرد . در آن هنگام روم و بیزانس مرکز علوم کلامی و فلسفی و محلی برای تمام دانش های بشری بود . »

سید جمال نیز بنابر آنچه هگل میگوید فرزند زمانه خویش است و در نقش یک انسان آرمانگرای خیرخواه توانسته است در صحنه ی تاریخ هنرنمایی کند . محصول اندیشه های وی را هنوز هم در جوامع اسلامی به اشکال مختلف میتوان مشاهده کرد بطوریکه در مجموع تاثیر او در امور سیاسی و گفتمان های دینی موجود درجوامع اسلامی غیر قابل انکار است .