جریان شعردر گرگان رو به انحطاط است


شعر و ادب |

شعر نیز مانند همه ی زندگی بشرامروز دچار دگرگونی شده است و متاثر از پدیده های اجتماعی است، امروز دیگر برخلاف گذشته شاعر جهان بینی وشاعر یک مکتب نداریم، امروز با شاعرانی سر و کار داریم که دیگر عموما با جهان بینی به مسایل نگاه نمی کنند، شاعران امروز شعرشان دغدغه های  شخصی خودشان است.به وضوح روشن است که شعر امروز از نظر درون مایه و اندیشه خیلی ضعیف تر از شعر در دهه های پیشین  است. البته این بحران فقط مربوط به شعر نیست ما در اغلب حوزه های فرهنگی ادبی و هنری دچار نوعی عقب گرد شده ایم.سوال این است که  آیا در سال های اخیر  شعر گرگان رو به تعالی بوده یا اضمحلال؟ آیا  جریان شعردر گرگان رو به  انحطاط است یا نه؟استان گلستان و به طور خاص شعر در گرگان به خصوص در دهه های  هفتاد و هشتاد بسیارپخته بود و رونق داشت وگرگان  از شهرهای معروف ایران در عرصه شعر و به خصوص در غزل پیشرو و نوآور  بود.بازار شعر در این دیار گرم بود  و بسیاری از شاعران خوب  استان در این دهه ها ظهور کردند و توانستند بخشی از صفحات مجلات و جریده‌های ادبی کشور را از شعر خود پر کنند.البته صحبت از مفهومی مثل انحطاط در شعر گرگان  نیازمند دقت و تحلیل بیشتری است که باید در میزگردها و با حضور اساتید مربوط و به درستی بررسی شود اما با نگاهی گذرا می توانیم بگوییم که در شعر امروز گرگان چه از منظر فرم و قالب تا واژگان و ترکیبات و صور خیال و... ما شاهد نوآوری نبوده‌ایم.

بنابراین به صراحت و براساس شواهد و آثار موجود می توان گفت با وجود ظهور و بروز و تشکیل انجمن‌های متعدد شعری، شعر امروز گرگان با رخوت و انحطاط روبرو است. گرچه در حال حاضر، حال و روز شعر در کل کشور نیز ناخوش، سطحی و به قول ظریفی فست فودی است. و این نتیجه ی غفلت و کم کاری  و نا آگاهی نهادهای متولی است.اما آنچه باعث این نوشتار شد اشعاری از جناب فرازجو شاعر خوب سال های گذشته ی گرگان است که در روزنامه گلشن مهر منتشر شد. ممکن است شاعران جوان  و نوآمدگان شاعر از طبع آزمایی هایی این چنین  به وجد آیند و این سبک شعری را بپسندند یا حتی تحسین کنند اما برای من که شعرهای خوبی از نسل فرازجوها شنیده ام و خوانده ام خواندن این اشعار تنها و تنها افسوس داشت تلختر اینکه در غزل "این شکل شراب ثواب دارد"  در تمام غزل "ب" حرف قافیه وزن را شکسته است و این برای شاعری در این طراز بسیار دردناک است .و وزن شعر را از مفعول مفاعلن فعولن به مفعول مفاعل فاعلاتن تغییر داده است ، ساختی که نه موسیقایی درستی دارد و نه در زحافات عروضی وجود خارج دارد .در پایان یادآوری این نکته را ضروری می دانم که نهادهای متولی باید  پیش از آنکه  شعر امروز گرگان به حال احتضار رود آن را دریابند زیرا بیم دارم که بمیرد. چرا که:

مرگ برای ضعیف امر طبیعی است

هر قوی اول ضعیف گشت و سپس مرد 

بهاره نادران

 

 

 

 

 

زین سر سفر کرده 

به نی دیوانه خون گریست 

نه دیوانه بل قدسی  چو هزاره گریست

هر دم که می گشود چشم به سر آن نگار 

می کشید با خروش آه 

که خار مغیلان گریست

گاهی سر به تشت و

 گاه تنور گهی درکلیسا   

نوک سنان هم به ندای قرآن ز سر گریست 

چهل شبانه روز چند منزل گزیدن عاشقان 

با بانگ جرس و زنجیر  صدای ناقوس راهب گریست

با سوز آفتاب تابش ماه  زمهریر شب

یاران تمرین مشق عشق

کردن عاشقی گریست 

چهل روز کوچه به کوچه 

شهر به شهر دیار به دیار  

هر که دید رقص زلف

به نی  بی گمان گریست 

در پشت ناقه شیون   زنجیر و ناله یار بلند 

هر که دید قافله سالار عاشقان  چو ابر بهاران گریست

بر روی نیزه می درخشید سری چو ماه 

تابان از کوفه تا شام دیده ها خون گریست

در شهر شام تا که    خطبه ای شد بلند 

پشت ستم زین ندا لرزید 

ظالم از ترس گریست

از خون حلق حق

و حقیقت که بر نی نشست 

از جان باید گذشت 

به حال عاشقان گریست

زین ظلم در این جهان آن پلید نمود پدید 

زنجیر و غل به پای فرزانگان نیز گریست 

اندر پی کاروان عشق  ‌‌درویش دیوانه دوید 

سوزان به سان کوره 

تفتان چو خون گریست

 علی سهرابیان