فرزندان ایران


شعر و ادب |

هانیه یزدانی. کلاس یازدهم

 

ما همگی از فرزندان نوپا و کوچک ایرانیم که زیر سایه دماوند قد میکشیم و میروییم. زبان میگشاییم و با لهجهشیرین شروع میکنیم؛ و کلمه ها را به زبان می آوریمهر آنچه را که از اجداد و نیاکان ما در گوشمان نجوا میکنند. به ما می آموزند که به جای فریاد زدن ترانه های غریب و بیگانه بیایید از دل و جان دیار خودمان حرفی برای گفتن داشته باشیم.از همان ابتدا که کتاب فارسی در دستمان میگذارند؛ فرا میگیریم که حافظ کیست؟خوب به یاد دارم کلاس ششم که بودم روزی سروده ای از حافظ را میخواندم، آموزگارم گفت: «این گونه نه! چرا اشعار به این زیبایی را در خلوت و سکوت نجوا میکنی»؟تو باید سروده های حافظ را با تمام وجود و سراسر بالندگی در گوش جهان فریاد کنی .

سپس رو به دانش آموزان گفت: همگی گوش کنید تا همکلاسیتانبرایتان شعریبخواند و سپس رو کرد به من و‌گفت: «جایگاه این اشعار در بلندای دماوند است، ببینم میتوانی فتحش کنییا نه»!صدایم را صاف کردم و شروع کردم به خوانش غزلی از حافظ، وقتی که به پایان رسید تازهمتوجه شور و شوق همکلاسی هایم شدم، و تحسین معلمی که انتهای کلاس نظاره گر من بود. فردای آن روز بعداز ورودش به کلاس گفت: «تصمیم گرفته ام تا شمارا بیشتر با شاعران بزرگ آشنا کنم و از امروز من یک روز در میان برایتان چند بیت از حافظ و سعدی میخوانم :

«هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوستکه آشنا سـخن آشنا نگه دارد»

پس از آن روز کم و‌بیش بیتی، مصرعی زیر لب زمزمه میکردم و هیچگاه آن روزها و آن اشعار از خاطرم نرفت. من قد کشیدم و قد کشیدم، هر روز به خواندن شعر و ترانه علاقه مند تر شدم،دیگر کم و‌بیش آن روزهارا به یاد می آوردم، هر شعری که میخواندم نظرم را جلب نمیکرد و همیشهیک جمله استادم جواب رد به آن اشعار میزد: «امیدوارم زین پس هم ذهن تو حافظ بخواند و‌آن روز نرسد که تسلیمبرخی سروده هایبی محتوای خارجی ها شود»!دستانم بی اختیار به‌سمت کتاب اشعار حافظ رفت و زمانی به خود آمدم که مشغول خواندن غزل هایش بودم؛درست است! همین چیزی بود که میخواستم.آن کتاب یا بهتر بگویم غزلهای گوارا و جان نشین حافظ مرا دوباره به سوی فتح قله های استوار ادبیات جهان فرستاد و‌هربار موفق تر از دیروز بازگشتم.من بعد از آن شدم حافظ خوان پایه ثابت انجمن ادبی و هر روز مشتاق تر دل و جانم را با اشعار بی نظیر او‌ وصلت دادم. این گونه است که ما هیچگاه بیراهه نمی رویم، غرق کار اشتباهی‌نمیشویم، جنایت کار نمیشویم، آدمی سنگدل نمی شویم. چون ما به گونه ای متفاوت تعلیم میبینیم و رشد میکنیم، ما از همان ابتدا در اشعار شاعران بلند قامت ایرانی می آموزیم که ما انسانیم و دارای انسانیت!ما عشق و مرام و معرفت می آموزیم و روحمان را تنها با سروده های لطیف تغذیه می کنیم.مادرانمان در کوله بار زندگی برایمان دیوان حافظ میگذارند تا مبادا دلمان بگیرد و احساس تنهایی کنیم.