کوروش وایرانیان
تحلیل |
سید جمال حسینی
وطندوستی یکی از ویژگیهای برجسته ایرانیان در طول تاریخ بوده است. ایرانیان همیشه علاقه ویژه و تحسین برانگیزی نسبت به وطن و کشور خود داشته اند و در این راه جانها و سرها تقدیم کردهاند. از نمونه های معروف آن باید به دلاوری های ایرانیان در جنگهای ایران و روس و فتوای علمای شیعی در جهاد با روسها و عثمانی و مجاهدتهای رئیس علی دلواری در نبرد با انگلیسیها اشاره کرد. همچنین جانفشانیهای هشت سال جنگ تحمیلی و وحدت ملت ایران در تنگناهای تاریخی نمونه عینی و معاصر آن است. ولی ناسیونالیسم در ایران به مثابه یک ایدئولوژی باستان گرایانه نگاهی حذفی دارد و بر پایه خوانش های من عندی بنا شده است که به جای پیشرفت به نگرشهای واپسگرایانه دامن زده است. در سالهای اخیر ما شاهد رشد و گسترش پدیده باستان گرایی در میان اقشاری از جامعه هستیم که نه دستی در تاریخ دارند و نه اطلاعات چندان دقیقی از تفکرات باستانی و جزئیات آن. این دسته از افراد به یک باره در مناسبتهای مختلف به یاد کوروش کبیر، داریوش و سلسله هخامنشی می افتند و تا اندازهای در مدح و ستایش آنان میپردازند که هر فرد عاقل و باانصافی را به واکنش در برابر آنها وادار میکند. این افراد تا اندازهای حسرت آن دوران طلایی را می خورند که برخی از آن به عنوان نوستالژی تاریخی یاد کرده اند. در یک نگاه عمیق تر و جامعه شناسانه باید دید این گروه به دنبال چه هدفی در جامعه امروز هستند و اصولا باستان گرایی این افراد از چه سنخی است. آیا باستان گرایی و آرمان های آن می تواند پاسخگوی نیازهای مدنی و اجتماعی شهروندان امروزی باشد؟
چند سالی است که عده قلیلی از افراد با گرایشات سلطنتطلبانه سعی در ایجاد یک تقابل میان فرهنگ دینی و شیعی و تمدن باستان دارند. به همین خاطر برای ایجاد این تقابل شخصیتی باستانی یعنی کوروش هخامنشی را علم کرده و روز ۷ آبان را روز تولد او معرفی میکنند و سعی در جاانداختن آن در بین امت مسلمان ایرانی دارند. البته درباره این روز هم اختلاف نظرهایی وجود دارد. برخی ۷ آبان را مصادف با تولد کوروش میدانند و برخی دیگر آن را سالروز ورود او به بابل و فتح آنجا میدانند.در دنیای امروز ایران به عنوان یکی از ارکان مهم جهان اسلام شناخته میشود. اما این نکته به مذاق باستانگرایان و ناسیونالیستها خوش نمیآید و این موضوع را موجب عقبماندگی ایران معرفی میکنند(!!!). البته سابقه چنین افکار نادرستی به چندین دهه قبل باز میگردد. مثلا افرادی مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی و احمد کسروی تمام بدیها و زشتیهای جامعه ایران را به گردن اسلام و ورود اعراب میانداختند. باستانگرایان در سالهای اخیر با تکرار همین حرفها که پایه تاریخی ندارد سعی در نوعی بازگشت به باستان خیالی هستند و اسلام و فرهنگ غنی آن را موجب عقبماندگی میدانند و برای رهایی از عقب ماندگی مدنظرشان دست به احیای کوروش میزنند.برخی از محققان اسلامی معتقدند که کوروش یا همان ذوالقرنین یکی از انبیاء الهی بوده است و در سنت توحیدی جایگاه رفیعی دارد ولی کوروشی که ناسیونالیستهای تندرو و باستانگراها برای افکار عمومی ساخته اند یک برساختی دوگانه است در برابر افسانه های مصری و اساطیر بابلی تا امت اسلامی تجربه های تاریخی و زیسته خود را بیاهمیت بپندارد و گوش به سخنان کاهنان شرق شناس بدهد و هویت ناسیونالیستی خود را در قالب های اساطیری بریزد. این جاعلان باستانگرا سعی دارند تا کوروش را به جای حضرت محمد(ص) و حضرت علی (ع) بنشانند بی آنکه آگاه باشند هیچ مرزبانی در شب های سرد و برفی در کوه های کردستان و آذربایجان و روزهای گرم بلوچستان با یاد کوروش به پاسبانی از این مرز و بوم نپرداخته است.این ناسیونالیستها در ایران تلاش میکنند ایران را از نگاه تعدادی مستشرق غربی تعریف کنند و نقش هویت اسلامی را نادیده بگیرند و این در حالی است که اولا نمیتوان هویت ایرانی را بدون در نظر گرفتن اسلام و تشیع تعریف کرد و دوما راه توسعه ایران با افکار ناسیونالیستی آریایی گرایی به جایی نخواهد رسید. این توطئه و شبیخون فرهنگی نیز از طریق باستانشناسان اروپایی و آمریکایی صورت گرفت. آنها وقتی وارد ایران میشدند همه تمرکز خود را روی ایران قبل از اسلام میگذاشتند به نحوی که آرام آرام این فکر در ذهن برخی ایجاد شد که اسلام و دین عامل عقبماندگی است. این نگرش خودش را تبدیل به یک ایدئولوژی کرد تا در برابر موج بلند اسلامگرایی و اسلامخواهی ضد امپریالیسم بلند شود. کسانی هم که به این دیدگاه باور دارند اصلا به پیشرفتهای دوره اسلامی توجه نمیکنند و به طور متعصبانه و از روی تقلید همان دروغهای تاریخی را تکرار میکنند.باستانگراها با حرارت تمام می گویند ۷ آبان زادروز کوروش (یا روز ورود به بابل) است و ایرانیت ما به این بسته است که این روز باشکوه را گرامی بداریم. در مقابل بسیاری از محققان هم ماجرای ۷ آبان و هم جملات قصاری که به کوروش منتسب میشود را رد میکنند. از نقطه نظر جامعه شناسی، کسانیکه به دنبال ایدهها و آرمانهای باستانگرایی می روند فقط از نظر فکری درگیر آن نیستند بلکه برای خود یکسری شعائر و آیینهایی هم میتراشند مثل رفتن بر آرامگاه کوروش و یا احیای جشنهای قدیمی و منسوخ. یکی دیگر از خطرهای این باستانگرایی، نژادپرستی است. اسلام دین مبارکی است که همه نژادها را برادر میداند و ارزش انسان را نه به رنگ و نژاد بلکه به تقوا و پاکی او میداند. اما باستانگرایان با شعارهای آریاییگری همه نژادها بخصوص اعراب را تحقیر میکنند و با این کار نه تنها الفت و برادری بین انسانها را از بین میبرند و کمکی به پیشرفت و تعالی نمیکنند بلکه باعث جنگ و بازگشت به تعصبات کور هم میشوند.
بسیاری از این کارشناسان تذکر دادهاند که این انتسابها صحیح نیست و تنها به قصد عوامفریبی و جعل و تحریف تاریخ استفاده میشوند.اما موضوع مهمتر از زادروز واقعی کوروش این است که این روز چه کارکردی برای برخی از طبقات در جامعه ایرانی دارد و این کارکرد چه مولفههایی را در بازسازی هویت ایرانی در برخی گفتمانهای ضد اسلامی امروز به خدمت می گیرند؟
در مقابل این پرسش باید گفت که این روز و جملات قصار منتسب به شاه هخامنشی شبیه همان کاری است که سلفیها و تکفیریها با رجعت ارتجاعی خویش به سلف صالح می خواهند انجام بدهند. همانطور که سلفیها گذشته خیالی برای خود میسازند، باستان گرایان هم با رجعت به گذشته باستان می خواهند همان کار را از طریق زدودن ارزشهای اسلامی انجام دهند. اما هر دو رویکرد در آخر محکوم به فنا است زیرا تهی از عقلانیت است و با واقعیت جوامع و هویت آنها مطابقت ندارد. باستانگرایی هم نوعی از سلفیگری است که برگشت به سلف صالح مقصودش است ولی سلف صالحش در مدینه نیست بلکه در استخر و معبد ساسان است. این شیوه فهم از ایران تاریخیت ایران را گزینشی می خواهد و تمنیات خویش را ایرانیت معرفی میکند و به همین دلیل محکوم به شکست است.
نکته مهم این است که باستانگرایان از این طریق قصد دارند تا با توجه به باستان نه تنها دست به تحریف تاریخ و هویتسازی دروغی بزنند بلکه از این طریق برای نظام سیاسی مورد نظرشان مشروعیت سازی کنند. در همین رابطه آقای يوسف اباذری استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران میگوید حسرت و تفاخر به «عظمت» و «شکوه» ایران در دوران هخامنشی و ساسانی آرزوی تشکیل دولتی شاهنشاهی و «اقتدارگرا» است. بنابراین این باستانگرایی به دنبال نوعی سلطنتطلبی دیکتاتورمآبانه است که هدفش پیشرفت کشور و ترقی نیست.