گرانی


یادداشت |

 

■ محراب راهواره. هفده ساله. 

 

چه روزگار عجیبی است روزگار گرانی

که چرخ میزند این شهر بر مدار گرانی

چو حمله سوی من آورد با شتاب دویدم

بدون هیچ سلاحی به کارزار گرانی 

یکی ز گوشه بازار شهر رد شد و پرسید:

چه گوجه ایست مگر این؟!

عجب خیار گرانی!

یکی برای خرید جهاز قرض گرفته

خدا کند نشود خم به زیر بار گرانی

اگر که سرعت این رود پر خطر شود افزون

سقوط میکنم آخر از آبشار گرانی

برای مرگ کسی آرزو نکرده ام اما

خدا کند بنشینم سر مزار گرانی

 

شاعر مجموعه شعر آیینی

مناجات العشاق