میدان های گرگان
یادداشت |
■ مهدی شاکری
میدان از قدیم الایام به برخوردگاه چند خیابان می گفتند و لزوما هم مانند این روزها ساخته ای دایره ای شکل نبوده. محیطی فراخ و بزرگ بوده که چند راه را به مرکز شهر ختم می کرده و میان آن جشنها و مناسبتهای مختلف را برگزار میکردند. بازاریان بساطشان را به مردمی که از چهارسو به سمتشان میآمدند می فروختند و جارچیان اخبار مهم مُلک را به گوش ها می رساندند و کارهای مهم دیگر شهر. کمی جلوتر بیاییم. تا شروع رفت و آمد خودروها در خیابانها، یعنی حدوداً اوایل همین قرن و با ارفاق تا اواخر دهه چهل و پنجاه. که وظیفه میدانهای شهر، کنترل بار ترافیک وسایل نقلیه بوده و به نظم درآوردن شان. یعنی تا همان زمان که روستاها مانند امروز سیل مشتاقان شان به سمت شهرها سرازیر نمی شد و هنوز این اسب های آهنی تار و پود رفت و آمدهایمان را به هم نبافته بودند. یعنی همان وقتی که اگر کمی وقت میگذاشتی و کنار هر خیابان شلوغِ آن زمانِ شهر می ایستادی، تعداد ماشین هایی که در چند دقیقه از خیابان می گذشتند را به راحتی با انگشتان دست هم می توانستی بشماری. اما برای این سالها این کار را حتی برای کوچکترین میدان شهر هم نمیشود انجام داد! چون چوب خط ات برای شمارش تعداد ماشین های در حال عبور در کمتر از یک دقیقه سه رقمی می شود و تازه رسیدیم به اصل مطلب: این احتمالاً یعنی اینکه همین میدانی که در سالهای اول این قرن برای شهر باعث ایجاد نظم و زیبایی در عبور و مرور بوده حالا در سالهای آخر قرن خودش دلیل اصلی بی نظمی و ترافیک شهری است. غیر از نیمه شب هر ساعتی از شبانه روز که میتوانید به میدان شهرداری گرگان که اصلیترین است نگاه کنید. خودروهایی که از چهار خیابانِ یکی از یکی شلوغ تر به این میدان می ریزند، توی هم لولیدن شان چشم هایتان را میزند و بوق های مکررشان گوشهایتان را. در میدان ولیعصر گرگان که بعد از آن همه هزینه و ساخت مجدد، برای کنترل ترافیک باز هم مجبور به نصب چراغ راهنمایی شدیم. به عبارتی هرسال پول و وقت صرف زیبایی وسط میدانی میشود که شلوغیِ مدام و بوق مکرر راننده عصبانیِ پشت سر اصلا اجازه دیده شدن زیبایی اش را به شما نمی دهد. شبیه این است که در یکی از پیچ های پیست اتومبیلرانی سرعت، بنر نصب کنند برای احتیاط بیشتر رانندگان!! این زیباییِ وسط میدان های شهرمان به همان اندازه کارایی دارد که آن بنر. همه شهر های مهم دنیا که اساس رفت و آمدها را خودروها تشکیل میدهند تقاطع ها با چراغهای راهنمایی حکمفرما اند چراکه خیلی راحت تر میتوانند ترافیک را کنترل کنند و مانند میدان، دعوت به هرج و مرج نمیکنند و به همین دلیل ساده است که در هیچکدام از شهرهای بزرگ و پر رفت و آمد دنیا چیزی به اسم میدان نمی بینی. پس چرا شهر ما که تعداد خودروهایش برابر شهروندان اش شده هنوز این همه میدان به خود می بیند؟ از چه چیز این تغییر میترسیم؟ از به فراموشی سپردن معنا و اهمیت تاریخی میدان ها در شهر و کشورمان؟ به راحتی می توانیم این میدان ها را در شهرکها و محله های کوچکتر با رفت و آمد کمتر بسازیم تا هم کاملا از دستشان ندهیم و هم بتوانیم همان معنای قدیمی و کلاسیک میدان در شهر را پیاده کنیم و میانش حتی جشن و آداب و رسوم سنتی و مذهبی و فرهنگی را به نمایش بگذاریم، چرا که نه؟! جاهایی مانند میخچه گران، امامزاده نور و یا حتی میدان گرگانپارس. مجسمه های بزرگان و یادمان های شهر را هم میتوانیم از میان میدانها به پارک ها و فضای سبز ببریم که مردمِ در حال گذر، بیشتر و بهتر وقت دیدنش را داشته باشند و حوصله شنیدن داستانش را. قبل از اینکه همه میدان های شهرمان گرگان، مانند میدان ولیعصر برای کنترل ترافیک، مجبور به نصب چراغ راهنمایی نشوند و یک چیز شترگاوپلنگ خنده دار نسازند، می توانیم یکی یکی اینها را تبدیل به تقاطع های منظم با چراغهای راهنمایی کنیم تا نسل آینده مانند کودکِ ده ساله امروز از میدان فقط یک فضای اعصاب خردکن، شلوغ و غیرقابل تحمل به ذهنش نیاید. جایی که راننده تاکسی و پلیس و شهروند و مغازه دار از شلوغی و اعصاب خردی و ترافیک، حرف هایی را تحویل هم می دهند که سن همان کودک ده ساله هنوز مجاز شنیدنشان نیست. وقتش شده میدان ها کاربری شان سمبولیک شود. جایی مانند میدانگاهی سرچشمه گرگان که بشود در فراغت دست همان کودکمان را بگیریم و زیبایی اش را که دید بگوییم میدان واقعی یعنی چیزی شبیه به این عزیز دلم.
■ نویسنده