با مردی از تبار خرد و فضیلت


گزارش |

 گزارش یک دیدار 

■ محمد رایجی 

 

در هر بار سفری که به تهران دارم، علاوه بر دیدار با فرزندان و اقوام و دوستان و همکاران فرهنگی، یکی از اهداف مهم و اصلی سفرم، توفيق دیدار با چهره ها و شخصیت های فرهنگی و علمی و نویسندگان و اصحاب قلم و نهاد های فرهنگی و کتابفروشی ها و مراکز مطبوعاتی و همچنین تهیه و خرید کتاب و نشریات و فراهم کردن خوراک و غذای متنوع روحی و فکری برای علاقه مندان به مطالعه و دانش و تهیه منابع افزونتر برای کتابخانه فرهنگ روستای زادگاهم و بعضاً دریافت هدایای فرهنگی و نوشتاری و تألیفی از خود صاحبان قلم و فکر و اندیشه و مؤلفان کتاب و ناشران و پدیدآورندگان و نویسندگان مطبوعات و مجلات و آنهم با یاداشت و امضاء خود صاحبان اثر در جهت ترویج و تشویق و رونق مطالعه و کتابخوانی در مراجعت مراجعه کنندگان به کتابخانه می باشد. یکی از چهره ها و مفاخر علمی و فرهنگی و روحانی که دارای ویژگیها و برجستگیهای اخلاقی و انسانی و نگاه خاص و ویژه به انسانها جامعه و محیط زیست و کرامت انسانها و مسائل حقوقی دارد و از مقبولیت و محبوبیت ویژه ای در این راستا بهره مند و برخوردار است جناب استاد دکتر سید مصطفی محقق داماد می باشند که اینجانب سالهاست که با چهره و قلم و بیان و سخنرانی ها و مصاحبه های ایشان از طریق مطبوعات بویژه روزنامه وزین و فرهنگی و معتدل اطلاعات آشنایم و آرزو داشتم روزی بصورت حضوری خدمت ایشان رسیده و توفیق دیدار و همکلامی با ایشان نصیبم شود که این امر به لطف حضرت حق، در اوایل دی ماه سال گذشته با استاد محقق داماد، محقق گردید. در سفری که اواخر آذر ماه سال گذشته به تهران داشتم، پس از چندین بار تماس و هماهنگی با دفتر ایشان و با لطف و مساعدات مسئول دفتر سرکار خانم رحیمی، قرار شد حدود ساعت ۱۰ صبح روز یکشنبه سوم دیماه سال 96 در مکان فرهنگستان علوم (شاخه علوم اسلامی) حاضر شوم. صبح زود از شهر ری عزیمت نموده و با قطار شهری (مترو) به سمت تهران حرکت نمودم و در ایستگاه شهید حقانی پیاده شده و مسیر بزرگراه شهید حقانی را پیموده و تا به محل فرهنگستانها (روبروی کتابخانه ملی) رسیدم و با مشاهده تابلوی راهنمای فرهنگستان علوم، به سمت درب قسمت اطلاعات و نگهبانی آن مکان رفتم و با هماهنگ و تماس با دفتر استاد، به طبقه بالا و دفتر مورد نظر هدایت شدم. بخاطر حضور مهمان دیگر و طولانی شدن دیدار لحظاتی به انتظار نشستم. پس از خروج آن شخص، استاد مشغول مکالمه تلفی شدند و چون مکالمه به درازا کشید و حقیر نیز دقایق بیشتری منتظر و معطل ماندم، مسؤل دفتر با ورود به اتاق استاد به ایشان یادآوری نمودند که فرد دیگری در انتظار ملاقات و دیدار با شما هستند.

پس از ورود به اتاق و دیدن چهره ایشان از نزدیک و برای اولین بار و با تصور قبلی که از شخصیت ایشان در قامت یک روحانی داشتم با ظاهری رسمی و کلاسیک و خشک و غیر منعطف درحالیکه پشت میز کارش نشسته بود، مواجه شدم ولی در ادامه و در مصاحبت وهمنشینی و در عمل چهره و گونه ای دیگر از شخصیت ایشان برایم مجسم و ترسیم شد و ذهنیت ها و پیش داوری های این بنده نسبت به آن جناب، باطل و عجولانه بنظر می رسید و لطف و کرم آن استاد به حقير نه تنها موجبات سرور و خوشحالی، از طرفی نیز مایه خجالت وشرمساریم از چنین پیشداوری گردید. گرچه در ابتدا پس از معرفی خویش و ذکر علل دیدار و توضیح فعالیتها، احساس می شد که چندان توجه استاد را جلب ننموده ولی در ادامه و آنهم با ارائه و نشان دادن مجموعه ای از اوراق که بیانگر و معرفی هویت و ماهیت شغلی و کاری وهمچنین فعالیتهای فرهنگی و کتابخانه ای و خدمت رایگان به همنوعان و همشهری ها بود و تأیید و امضاء و ممهور به مهر شورای اسلامی و دهیاری روستای زادگاهم را در پایان آن داشت و با مطالعه آن از جانب استاد و شرح و توضیح اینجانب در این باب، مورد لطف و توجه بیشتر ایشان واقع شدم. سپس در باب کتاب و کتابخانه تذکرات و راهنمایی های مطلوب و مفید و موجز را بیان نمودند و بر حضور فیزیکی در کتابخانه شهر خود و کمک به دانش آموزان و دانشجویان و معرفی کتاب و مسائل پیرامونی تاکید و از تجربه های سفرهای خارجی بویژه به یکی از کشورهای غربی و دیدار از یکی از نهادهای فرهنگی و کتابخانه و معرفی کتاب و منابع پژوهشی مطالبی بیان فرموده اند. هرچند اینجانب نیز در تکمیل فرمایشات آن استاد گرانقدر و تحقق خواسته و انجام توصیه ایشان به صورت عملی در معرفی و بردن کتاب و منابع مطالعاتی به مدارس، ادارات و منازل و رساندن آنها به دست دانش آموزان و دانشجویان و همکاران فرهنگی و اهل قلم و اصحاب مطبوعات و سایر مشتاقان کتاب و مطالعه و خدمت و ارائه فعالیتهای فرهنگی و کتابخانه ای در دو مکان روستا و شهر محل اقامت، مطالبی به عرض ایشان رساندم.

پس از آنکه مجموعه ای از مطالب و نوشته ها و یادداشتها و سخنرانی های ایشان را که طی سالهای طولانی و متمادی در مطبوعات و بویژه روزنامه وزین اطلاعات گرد آورده و در قالب کتاب مطبوعاتی و تحت عنوان: «استاد دکتر سید مصطفی محقق داماد، در قاب و آئینه مطبوعات» به سمع و نظرشان رسانده و عرضه داشتم، موجبات شعف و شگفتی آن جناب را برانگیخت و پس از نگاه و نظر و مطالعه به آن مجموعه، فرمودند: مطالبی را گردآوری نمودید که خودم ندارم و بعضا اطلاعاتی از آنها نداشتم و این کار برای یک فرد معلم با بنیه مالی اندک و در این وانفسای پول و سود و اقتصاد، ولی دارای انگیزه و دغدغه های فرهنگی در کمک و مساعدت به دیگران در امر کتاب و مطالعه جای تقدیر دارد.حقیر نیز از این فرصت استفاده نموده و تقاضای یادداشت تقریظی بر آن مجموعه را نمودم و ایشان نیز از سر لطف و کرامت، خواسته این بنده را اجابت و مطالبی را تقریر فرمودند و در ادامه گفتند: سعی میکنم سلسله مباحث و سخنرانی ها(تفسیری و قرآنی را که بصورت نرم افزار و سی دی CD) آماده و تهیه شده، برای شماارسال کنم و حتی می توانم با تماس با آیت ا... نورمفیدی  (امام جمعه گرگان و نماینده محترم ولی فقیه در استان گلستان) و فرزند ایشان آقای مجتبی و قائم مقام موسسه میرداماد گرگان جناب خواجه نژاد سری به کتابخانه شما در روستای زادگاهت بزنیم و مساعدت کنیم و حتی در جهت تشویق و مطرح نمودن کار و فعالیت (فرهنگی و کتابخانه ای) شما در رسانه ای ومکانی تلاش و اقدام کنیم و حقیر نیز ضمن سپاس از الطاف ایشان عرض کردم که: ملاک مطرح شدن خود و ابراز وجود شخصی نیست بلکه هدف تلاش در جهت ارتقاء سطح فرهنگ جامعه و همنوعان است و افزودن دانایی و آگاهی و خرد جمعی. اگرچه نگاه و کلام آن استاد معطوف به عمل و نشر این کار خیر بود. سپس لطف و محبت و بزرگواری را در حق این بنده کوچک خدا مضاعف نموده و با دستور و سفارش به مسئول دفتر فرمودند: «یک نسخه از تمامی آثارم را جهت استفاده در کتابخانه روستای ایشان تقدیم نمایید.» همچنین در خطاب به بنده فرمودند:«یا خودت انتخاب کن» پس از دریافت کتابها و آثار تألیفی استاد (که بالغ بر هفده مجلد می شد) به تقاضای حقیر بر دو کتاب: « الهيات محیط زیست» و«پیشگامان علم و عمل ایران» یادداشت تقدیمی مرقوم، و امضاء نمودند و در ضمن یک جلد سررسید و تقویم که بر روی میز ایشان بود لطف کردند و فرمودند: «این به درد شما می خورد، بردارید و بنده نیز ضمن سپاس، به توصیه ایشان عمل کردم. ضمنا در حین گفتگو و دیدار، جناب مهندس پزشکی از همکاران ایشان در فرهنگستان علوم برای انجام کاری (فکر می کنم تهیه مطالب ارج نامه در بزرگداشت ایشان در آینده و هماهنگی با استاد) وارد اتاق شدند و استاد محقق داماد این بنده و همچنین فعالیتها و تلاشهای فرهنگی و کتابخانه ای ام را مزید اطلاع به سمع ایشان رسانده و تمجید نمودند و در پایان از جناب مهندس پزشکی تقاضای انداختن عکسی را با استاد جهت ماندگاری و یادگاری نمودم و ایشان قبول لطف و زحمت نمودند. لازم به ذکر است که اینجانب پس از مراجعت از تهران، همچنان مورد لطف کرم و محبت ایشان قرار گرفتم و آن استاد گرانقدر ضمن زحمت تماس با این حقیر فرمودند: در خدمت جناب دکتر افشین وفایی، مسئول انتشارات بنیاد موقوفات مرحوم دکتر افشار هستم و جهت ارسال آثار بنیاد برای کتابخانه شما با ایشان صحبت و قرار شد جهت هماهنگی با شما تماس گرفته شود و ضمنا فرمودند: از آقای دهباشی مدیر مسئول بخارا می خواهم که با هزینه شخصی خودم تمام شماره های گذشته و حال را برای شما ارسال و گزارشی از کتابخانه و مصاحبه ای با شما در مجله به چاپ برسانند و اینجانب نیز از تواضع و لطف و مساعدت بی دریغشان بی نهایت تشکر و سپاس گذاری نمودم و عرض کردم: اکثر شماره های مجله را داشته و قبلا تهیه نمودم. پس از مدتی وقفه و عدم ارسال مرسولات قول داده شده، و همچنین جهت یادآوری و تشکر و سپاس مجدد از محبت و بزرگواری استاد، پیام تلگرامی به شرح زیر برای آن استاد ارسال نمودم:

«سلام و ارادت و شب بخیر، خدمت آن استاد گرانمایه، فرهیخته و آزاده، از الطاف و مراحم حضرتعالی بابت آثار مکتوب و صوتی و تصویری به کتابخانه فرهنگ روستای بالاجاده (گرگان) و این بنده کوچک بی نهایت ممنون و سپاسگزارم و شاکرم خدای خرد آفرین و فضیلت پروران را که توفیق دیدار و همکلامی با شما را نصیبم نموده و از مدد و محبت و لطف بهره مندم نمود. استاد معزز: حقیر کتاب روشنگر دینی ۱و۲ شما را تهیه نمودم ولی کتاب فاجعه جهل مقدس را ندارم، با توجه به کرم و سخاوت شما و بر اساس:

شکرانه بازوی توانا بگرفتن دست ناتوان است

جسارتا تقاضامند این اثر وزین و آنهم با یادداشت تقدیمی شما هستم. در ضمن در تماس تلفنی بابت آثار منتشره بنیاد موقوفات مرحوم افشار و ارسال آنها و تماس جناب دکتر وفایی و کمک به کتابخانه قول مساعدت فرمودید ولی تا به حال ارتباطی حاصل نشد، در صورت امکان شماره ای را برای تماس محبت فرمایید. ارادتمند: محمد رایجی. فرهنگی بازنشسته و مسئول کتابخانه فرهنگ روستای بالاجاده – گرگان»

 

پاسخ استاد محترم به مطالب و پیام تلگرام ارسالی اینجانب:

جناب آقای رایجی

سلام، کتاب جهل مقدس را از خانم رحیمی مطالبه کنید و کتاب های افشار را هم به زودی دستور می دهم»

پس از مدتی، با تماس تلفنی با دفتر ایشان و صحبت با مسئول دفتر، سرکار خانم رحیمی، ایشان فرمودند: جناب دکتر نرم افزارها و یک نسخه از روزنامه ستاره صبح (که با ایشان مصاحبه شده بود) و کتابهای مورد تقاضا را آوردند و نزد من است و فردی را برای تحویل و دریافت بفرستید که انجام این کار (با مراجعه و تقبل زحمت جناب دانشور) عملی شد.

1- به عنوان گزارش، برگرفته از نام کتابی است که به همین نام که (دربردارنده ی) مجموعه مقالات به مناسبت بزرگداشت مقام علمی دانشمند فرهیخته دکتر سید مصطفی محقق داماد در زمستان 96 به زیور طبع آراسته شد و آن جناب نیز این اثر را با یادداشت و امضاء تقدیم کتابخانه فرهنگ بالاجاده نمود و لطف بی کران ایشان مجددا شامل ما شد.

۲- در دیدار با ایشان در دیماه سال گذشته، بنده نامی از فصلنامه میرداماد و موسسه فرهنگی میرداماد و فعالیتهای آن به میان آوردم و ایشان فرمودند: این مجله توسط آقا مجتبی بدست ما می رسد. وقتی از خدمات موسس و بنیانگذارش، حضرت آیت ا... نورمفیدی در سنگ بنای یک موسسه فرهنگی از طرف امام جمعه منحصر بفرد در کشور ذکری نمودم ایشان نیز ضمن تمجید و تائید، از مقام ایشان تجلیل نمودند.

■  مسوول کتابخانه

فرهنگ روستای بالاجاده