بلاغت نهج البلاغه


یادداشت |

حسین عباسی - نهج‌البلاغه یک شاهکار هنری است که از زمان تولد تاکنون حریف می طلبد. چه تعریفی رساتر از آنچه جرج جرداق مسیحی، نویسنده معروف لبنانی، در کتاب خود به نام «الامام علی صوت العدالة الانسانیة» گفته‌است: «نهج‌البلاغه در بلاغت فوق بلاغت است. قرآنی ست که از مقام خود اندکی فرود آمده‌.» این جملات نه تعریفی منحصر به قلم، که از جان اوست. آن‌جا که می‌گوید: «جاذبه‌های کلمات امام علی علیه‌السلام چنان شوری در من ایجاد کرد که دویست بار نهج‌البلاغه را مطالعه کردم.» ابن ابی الحدید معتزلی شارح معروف نهج‌البلاغه نیز در عظمت خطبه‌های آن می‌گوید: «من سوگند می‌خورم به همان کسی که تمام امت به او سوگند یاد می کنند من این خطبه الهیکم التکاثر را از پنجاه سال قبل تاکنون بیش از هزار بار خوانده‌ام و  هر بار که مطالعه نموده‌ام در قلب من اثری عمیق گذاشته است. تاريخ ادبيات عرب سرشار از نویسندگان و گویندگانی ست که با سحر کلام، جان ها را تسخیر کرده اند. گزينش الفاظ فصيح، ترکيب مناسب، آرايش های لفظی و معنوی در آثار آنان به وضوح ديده می شود. اما هیچ هنرمندی را یارای آن نیست که بتواند با زبان شیوای علی (ع) سخن بگوید. اينک به طور گذرا صنايع ادبی در نهج البلاغه را که حاکی از اين نوع اعجاز در کلام امير المومنين (علیه السلام) است، مرور می کنیم:

۱) سجع:سجع در لغت به معنای بانگ کردن قمری و کبوتر و يا ناليدن شتر است. سجع در نثر همان قافيه در شعر است.

الف) ارضکم قريبه من الما بعيده من السما خفت عقولکم و سفهت حلومکم فانتم غرض لنابل و اکله لا کل و فريسه لصائل

سرزمين شما به آب نزديک است و از آسمان دور، خردهای شما سبک و شکيباييتان نابجاست پس شما آماج تير اندازان و لقمه خورندگان و شکارچيان هستيد.

ب)اغتنم المهل ،وبادر الاجل ، و نزود من العمل 

در صفات بنده پرهيزگار می فرمايد: مهلت را غنيمت شمرد و آماده مرگ شد و از کردار نيک توشه گرفت. در اين کلام ميان کلمه مهل و عمل سجع متوازی ديده می شود.

۲) استعاره:استعاره در لغت به معنی طلب کردن چيزی به عاريت است و در اصطلاح لفظی است که استعمال شود در غير معنی اصلی خود. جملات استعاری در نهج البلاغه موج می زند، به عنوان نمونه:

الف) زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور 

بذر تباهی را افشاندند و با آب غرور آبياری کردند و نيستی و هلاکت را درويدند.

در اين جمله استعاره های نغز و شگفت انگيزی به کار رفته زيرا فجور به معنی تبهکاری و زرع بمعنی دانه افشاندن است که در اينجا لفظ زرع استعاره است برای تباهی و فسق در زمين دلها

ب) و الله لقد تقمصها فلان (ابن ابی قحافه)

در خطبه شقشقيه حضرت لفظ قميص که به معنای پيراهن است به عنوان استعاره برای پوشيدن جامه خلافت آورده است.

۳) کنايه:

در اصطلاح عبارت از آنکه لفظی را استعمال کنند به جای معنی اصلی و اما کنايه در کلام امام علی (علیه السلام)

الف) ولا يرقی الی الطير 

هيچ پرنده ای به اوج بلندی من نمی رسد که اين سخن کنايه از علو و بلندی و رفعت و مقام و مرتبت امام علی (علیه السلام) است.

ب) فسدلت دونها ثوبها 

جامه خلافت را از تن خود بيرون آوردم. در اين کلام کنايه ای بس نيکو به کار رفته چرا که بيرون آوردن جامه از تن کنايه است از اين که حضرت مقام خلافت را طلب نکرده است.

۴) تشبيه:

كَانِّي بِكِ يَا كُوفَهٌ تُمَدِّينَ مَدَّ الْاَدِيمِ الْعُكَاظِيِّ تُعْرَ كِنَ.. اي كوفيان! [خطاب به كوفه مي كند، ولي اهل كوفه را صدا مي زند] بدانيد كه چه خطري مي كنيد. بترسيد از كردارهايتان! تحذيري دارد. يعني روزي مي رسد كه شما «تمدّين» كشيده مي شويد و بي رهرو و بي سامان و بي برنامه مي مانيد و شما را از اين طرف به آن طرف و از حق به سوي باطل مي كشند و بعد يك تشبيه آورده و كشيده شدن آنها را به كشيدن سفره ها و چرمهاي بازار عكاظ مانند كرده كه مي آمدند معركه مي گرفتند و بازارهاي مردم آزاري درست مي كردند. در "تمدّين" كه يك تشبيه معقول به محسوس است، مبني بر سرگرداني امّت اسلامي است در حالتي كه بي رهبر باشد و با باد به اين طرف و آن طرف كشيده شود.کن فی الفتنه کابن اللبون لا ظهر فيرکب و لا ضرع فيحلبدر فتنه ها همچون شتر دو ساله باش نه پشتی (کوهانی) دارد که سواری دهد و نه پستانی دارد که او را بدوشند.

۵) تجاهل العارف: یعنی متکلم نسبت به مطالبی که می داند اظهار نادانی کند نمونه ای از اين صنعت ادبی در کلام مولا امير المومنين (علیه السلام):

اما بعد فانی خرجت من حيی هذا اما ظالما و اما مظلوما و اما باغيا و اما مبغيا عليه اما بعد من از جای قبيله خود بيرون آمدم در حالی که يا ستمگر هستم و يا ستمديده و يا سرکشی کردم و يا از فرمانم سر باز زده اند. اين کلام از باب تجاحل العارف است زيرا اين مسئله بر کوفيان و بر ديگران پنهان نبود و آنان نيک می دانستند که ستمگر و ستمديده چه کسی است.

۶) التفات:اين صنعت از مخاطبی به مخاطب ديگر توجه کردن است اينک نمونه ای از صنعت التفاف در کلام حضرت:

ايها الناس المجتمعه ابدانهم، المختلفه اهواوهم، کلامکم يوهی الصم الصلاب،  و فعلکم يطمع فيکم الاعدلاای آن مردمی که کالبد هايشان جمع و خواسته هايشان پراکنده است سخن شما سنگ های سخت را سست می کند در حالی که رفتارتان باعث می شود دشمنان به شما طمع ورزند. در اينجا از غائب به حاضر التفاف شده است. بديع ترين نوع التفاف در سوره مبارکه حمد در آیه ی «اياک نعبد و اياک نستعين» است که در آن يکباره از وصف غائب به خطاب التفاف فرموده است. چرا که با توجه به آیه های قبل «الحمدلله رب العالمین/ الرحمن الرحیم» بايد گفته می شد «اياه نعبد و اياه نستعين ».

۷) استغاثه

اين صفت در مورد کسی به کار می رود که ندای فرياد رسی و اعانت دارد و در کلام حضرت در عبارت:

فيالله و للشوری 

پس ای خدا از تو ياری می جويم برای شورايی که تشکيل شد.

و این تنها اشاره ای بود به بلاغت نهج البلاغه.

چرا که فرصتی نامحدود می‌خواهد غواصی کردن در دریای پر در و گوهر مفاهیمش و گل بوییدن از گلستان پر عطر و رنگ کلامش و گلچین کردن عباراتی که قابل تطبیق با اوزان عروضی ست. همانگونه که بررسی حضور و نمود نهج‌البلاغه در آثار بزرگانی چون مولانا، فردوسی، سنایی، سعدی، حافظ و.... مجال دیگری می‌طلبد.