یلدای بی کرسی


گزارش |

گلشن مهر - مرضیه قاسمعلی_سالهای خیلی دور، آن زمانی که سنّ خیلی از تمدن ها به آن قد نمی‌دهد ایرانی ها بلندترین شب سال را به نام شب یلدا، آخرین شب پاییز جشن می گرفتند. این سنت دیرینه نزد ایرانیان، جایگاه ویژه‌ای دارد. مردم تا سپیده دم، این دراز شب را با آجیل، انار و شیرینی که گل سرسبد شان هندوانه است، با قصه گویی و بعد هم به حافظ، چیدمان سفره های رنگین گاه سنتی، گاه مدرن  می شود را به خوشی سپری می‌کنند.فضای مجازی پر میشود از عکس های شیک و خاص و هرچه لاکچری تر، پر بازدید تر و در میان این جذابیت ها چشم هایی پر از امید وجود دارند که به دستانی می نگرند که شاید یلدای امسال شان را متفاوت تر کند، اما همچنان یلدای هر سال شان در سکوت و بی رنگی صبح میشود بدون شیرینی و ناراحتی یک قاچ هندوانه. دست هایی که خالی اند و شرمنده از نامهربانی روزگار که با وجود پینه ها، نماد شرمساری است پیش چشم هایی که امیدشان به همان پینه ها و چروک هاست. دستهای یخ زده از سرمای نابرابری که از خجالت، داخل جیبش نمی رود که باز هم یلدا آمد و از این دست های خالی معجزه‌ای برنمی‌آید. کاش در این تلاطم زندگی های ماشینی و ذوق مرگ شدن از عکس های رنگین، فکر سفره هایی باشیم که پر از "تهی" است، در لابلای افکار ناجوانمردانه و لاکچری مان به آن دستهای خالی بی معجزه هم بیاندیشیم. به سفره های بی رنگ به چروک دستان زحمتکش و به چشم کودکانی که همه امیدشان را به همان دستها گره زده اند. مبادا از آن چشمها غفلت کنیم و در این هنگامه ی بی عدالتی، آنها را از لطف خود بی بهره سازیم. یلدا یعنی تولد و زایش، بیاییم تولد مهربانی ها را جشن بگیریم در کنار  تفأل حافظ، فالی هم برای خوب شدن حال دلمان بگیریم.

گفتم هوای میکده غم می برد ز دل 

گفتا خوش آن کسانی که دلی شادمان کنند