وحدت حوزه و دانشگاه 


یادداشت |

 

■  دکترحسین میقانی

با آنکه بیش از چهل سال از زمان ترور دکتر مفتح گذشته است کماکان این سوال برای من دانشجوی آن زمان و یک عضو هیات علمی دانشگاه در حال حاضر باقی مانده است که بنا به چه دلایلی و بر اساس چه منطقی گروه فرقان ایشان را ترور کرد. انسان میتواند این دلیل را بپذیرد که گروه فرقان شهید مطهری را ترور کرد برای اینکه مطهری عضو شورای انقلاب بوده و هدایت مقدمات تاسیس حکومت غیر دلخواه آنها را رهبری میکرده است ولی اخر شهید مفتح در کجای این پازل قرار داشته است و اگر مسئولیتی هم بر عهده ایشان بوده است در آن حدی نبوده است که دلیل قاطعی برای ترور او بوده باشد. روزنامه‌های عصر ۲۷ آذرماه ۱۳۵۸ خبر از تروری دادند که در دانشکده الهیات دانشگاه تهران اتفاق افتاده بود. محمد مفتح، رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، عضو جامعه روحانیت مبارز تهران و سرپرست کمیته انقلاب اسلامی منطقه چهار در ساعت ۸:۴۵ صبح آن روز با گلوله یکی از اعضای گروه فرقان به نام کمال یاسینی مضروب شد، به سرعت به بیمارستان امیراعلم منتقل شد و پس از چند ساعت به شهادت رسید. روزنامه‌های کیهان و اطلاعات در این روز با تیتری مشابه در صفحات نخست خود با فونت درشت نوشتند: دکتر مفتح ترور شد. روزنامه جمهوری اسلامی یک روز پس از این رویداد آن را این‌گونه شرح داد در ساعت ۹:۱۵ هنگامی که استاد مفتح به اتفاق پاسداران وارد راهروی ورودی دانشکده می‌شوند، در راهرو مورد اصابت گلوله دو جوان قرار می‌گیرد. ابتدا پاسدار محافظ ایشان را به رگبار می‌بندند و سپس خود دکتر مفتح در حالی که گلوله‌ای به پای ایشان اصابت کرده بود خود را به محوطه دانشکده می‌رساند مهاجمین از پشت سر چند گلوله دیگر شلیک می‌کنند که به کتف ایشان اصابت می‌کند و در همین حال ایشان به روی زمین می‌افتد. پاسدار دیگر که در آستانه درب راهرو محافظت می‌کرده به رگبار بسته می‌شود و چون گلوله به قلب وی اصابت می‌کند در همان لحظات اول به شهادت می‌رسد. پاسدار شهید دارای یک مسلسل یوزی بوده است که ضدانقلابیون مسلسل او را نیز با خود می‌برند. من با دوستان و هم مسجدیهای اقای اکبر گودرزی در یک دانشکده درس می خواندیم و با نشریات ودیدگاههای او و همفکرانش تا حدودی اشنا بودم و نشریات و جزوه های تئوریک گروه فرقان و گروه آرمان مستضعفان را مطالعه میکردم و اینها دنبال حذف فیزیکی افرادی بودند که به نظرشان درپی تثبیت ارتجاع می باشند ولی خوب چرا به خود اجازه دادند که دکتر مفتح را که از روشنفکران ان زمان بود را ترور کنند؟.  هنوز که هنوز است برای من یک سوال بزرگ باقی مانده است . الغرض به خاطر شهادت ایشان که در روز 27 آذر ماه صورت گرفته این روز را به نام روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گذاری کرده اند. این که هدف این نامگذاری چه بوده است و ایا اینکه هدف ان نامگذاران در طول این  چهل سال محقق شده است و یا خیر ؟ و سوالاتی از این قبیل را باید در پی نوشته های زیر جست .

1 – چه فرد و یا چه ارگانی این روز ( روز شهادت دکتر مفتح ) را روز وحدت حوزه و دانشگاه نامیده است و از نام گذاری این روز به این نام چه هدفی داشته است و اینکه ایا پس از چندین سال اهداف در نظر گرفته شده براورده شده اند و .... شاید مهمترین سوال هم این باشد که این نامگذاری از طرف کدامیک از این دو حوزه پیشنهاد شده است؟. در چگونگی این اتحاد و ارتباط و عملی شدن آن سخن بسیار رفته است و اینک که ما چهل  سال از انقلاب اسلامی را پشت سر نهاده‌ایم، شاید برای کثیری از دانشگاهیان و حوزویان این سؤال همچنان زنده باشد که این وحدت، آیا عملی شده است یا نه. و آیا اصولا عملی شدنی است یا نه. و مراد کسانی که از ابتدا خواستار چنین وحدتی بوده‌اند، چه بوده و اگر بنا باشد که تحقق بیابد، آن چگونه خواهد بود؟ سمینارهای بسیار هم در این باب برگزار شده و جوانب این کار کاویده شده است. ولی آن وحدت آرمانی، گویا همچنان تحقق نیافته است و تلاشها در این زمینه کماکان ادامه دارد ولی اینکه ایا به سرمنزل مقصود خواهد رسید و یا نه باید منتظر زمان بود و اینکه اصلا مقصدی و هدفی نهایی در پیش هست ؟.

2 – اینکه از یک تاریخی ما برای وحدت دو سازمان و دستگاه و حوزه و ... در خواست وحدت کنیم باید دید که ایا قبل از این درخواست و دستور وحدتی در بین نبوده است و یا برای تحکیم وحدت بین انها این پیشنهاد داده شده است ؟ آنچه که از تاریخ اواخر حکومت پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی میدانیم هر روز که می گذشت تبلیغات علیه قشر روحانیت بیشتر و بیشتر می شد و حتی در خیابان و در ملا عام هم گاهی مشاهده میشد که به روحانیت توهین و بی ادبی صورت میگرفت تا اینکه جرقه های انقلاب زده شد و از ان تاریخ به بعد بود که روحانیت دوباره عزت و عظمت خود را بازیافت و مورد اقبال جامعه و مردم قرار گرفت .

3 – بنا براقوال تاریخی، از زمانی که اراده بر تاسیس دانشگاهها حاکم شد و در سال 1304 دانشگاه تهران به عنوان اولین دانشگاه کشور ساخته و افتتاح شد چنین به نظر میرسد که روحانیت در برابر دانشگاه موضع گیری کرده و این دکان ودستگاه را در برابر منافع خود دید و لاجرم به مخالفت با ان برخواست. قبل از تاسیس دانشگاهها تمامی کارهای حقوقی مردم با روحانیون بود و دفاتر روحانیت مسائلی از قبیل معاملات ملکی و اختلافات خانوادگی و ... را در دفاتر خود انجام می دادند در حالی که با تاسیس دانشگاه و فارغ لتحصیلان حقوقی دانشگاهها و بالطبع افتتاح دفاتر ولای دانشگاهی اختلالی در کار ان دستگاهها ایجاد میشد و بنا بر این اختلافات روحانیون با دانشگاه  را اگر از این جبنه بنکیریم باید به روحانیون حق داد!.

4 – برای وحدت بین دو گروه ( حوزه – دانشگاه) باید دنبال تفرقها و تفاهمهای این دو حوزه بود و اینکه ایا اصلا چنین تفرقها و یا تفاهماتی وجود دارند ؟ برای پاسخ به ین سوالات باید به موارد زیر توجه کرد:

الف : ماهیت علوم حوزوی و دانشگاهی 

ب : روش تدریس و تحقیق در حوزه و دانشگاه

پ : میزان نقد پذیری مطالب تدریس شده در حوزه و دانشگاه

ت : تجربی و غیر تجربی بودن علوم در این دو حوزه 

ث :مخاطبین علوم حوزوی و دانشگاهی 

ج : انتظارات دو حوزه از همدیگر 

ح : انتظارات مردم از این دو حوزه

خ : زبان مورد استفاده در این حوزه ها 

د : طرح سوال در دانشگاه و طرح شبهه در حوزه 

ذ : پذیرفتن و یا مقاومت در برابر تغییرات

ر : پالایش و ایجاد تغییرات در متون اصلی 

ز : ... 

 

برای هر کدام از موارد فوق میتوان مطلب نوشت و البته باید مورد توجه باشد و در پایان توجه به فاکتور های بالا را در اختیار خوانندگان فهیم میگذارم و برای هر دو حوزه موفقیت روز افزون را خواستارم.

 

■ عضو هیات علمی دانشگاه