شب یلدا  در جنگل




 

■ ویانا روح افزایی کلاس سوم

 

یکی بود یکی نبود. در آخرین روز پاییزی قشنگ و زیبا دو جوجه پرطلایی و نازدر حال عبور از جنگل، در مورد شب یلدا صحبت می کردند که ناگهان کلاغ که از بالای سرشان  می گذشت، شنیدکه جوجه ها در مورد یلدا صحبت می کنند. کلاغ همین که شنید جار زد و همه جنگل را خبر کرد و می گفت:«شنیده اید که فردا یلدااست»؟ حیوانات جنگل وحشت کردند و به پچ پچ افتادند و همهمه شد که یلدا چی هست یکی می گفت خوردنی.یکی می گفت پوشیدنی. خلاصه هریک چیزی می گفتند. همه حیوانات به وحشت افتادند تا این که لاکپشت پیری از جنگل عبور می کرد و گفته های حیوانات را شنید، نزدآن ها رفت و پرسید: «چرا همه شما وحشت کرده اید؟می خواهید به شما بگویم یلدایعنی چه»؟ تمام حیوانات دورلاک پشت جمع شدند و گفتند:«آره بگو ببینیم یلدا دیگه چی هست»؟ لاک پشت تعریف کرد و گفت:«یلداطولانی ترین شب سال است. آخرین روز پاییز و اولین روز زمستان است، مردم جشن می گیرند و دور هم جمع می شوند ویا به خانه پدر و مادر می روند.آن شب میوه های مختلف می آورند؛ مثل  هندوانه، انار، آجیل و تنقلات دیگر، خلاصه یلدا شب جشن گرفتن است. بیشتر مردم در شب یلدا فال حافظ می گیرند و شعرمی خوانند.شب بسیار خوبی است. حیوانات جنگل از شنیدن گفته های لاکپشت خیلی خوشحال شدند و گفتند: «ما هم دوست داریم شب یلدا بگیریم». حیوانات جنگل دست به کار شدند تا وسایل جشن را آماده کنند و شب یلدا را با هم جشن بگیرند. آن شب بهترین شب برای حیوانات جنگل شد وبه خوبیو خوشی حیوانات جنگل با هم زندگی می کردند. قصه ی ما به سر رسید کلاغ به خونه اش نرسید.