حافظ بخوانیم ■ آزاده حسینی




سخن عشق نه آن است که آید به زبان

حافظ جان می فرمایند: «سخن عشق نه آن است که آید به زبان»! شما چه می گویید؟ همان عشقی که اول آسان نمود «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها» و بعد مشکل های بسیاری بر سر راهش بود. همان راهی که هیچش کناره نیست. «راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست». عشقی که هر قدر هم به کمال برسد، در مقابل حسن و زیبایی یار، ناقص و ناتمام است و زیبایی یار همچنان بی نیاز از عشق. «ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است». با این همه هر آنچه که بی عشق باشد فانی و از دست رفتنی است به جز آن که دلش به عشق زنده گردد، پیوسته زنده می ماند، «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»؛ مانند حافظ که نامش همچنان از قرن هشتم تا کنون بر قله های ادبیات جهان است. شما با کدام عشق دل خود را زنده نگه می دارید؟ آیا به رغم مدعیانی که منع عشق می کنند گام های استوار زندگی خود را بر می دارید؟ به هر حال عشق به گفتن که نیست. «کوتاه کن این گفت و شنفت»