هیأت هندسی محیط و سیستم




input = داده یا وارده.

process= فرآیند عملیات یا جریان

out put= خروجی یا صادره

feed back= بازخورد یا پردازش.

حالت نیل به کمال  a compolishment state.

حالت انحلال یا نابودی و فناء  an nihilation state.

حالت تعادل یا توازن و بقاء balance.

هر سیستمی محاط در یک محیط است و رابطه ی سیستم با محیط بر دو نوع است:

1بازو2 بسته

مثال: فرض یک محیط تولیدی (کارخانه)نیروی کار یا کارگران نسبت به نحوه ی اداره و مدیریت سیستم تولید و کار و دستمزد خود اعتراض و شکایت و گله مند می باشند، لذا در قالب اعتراض ساده که توسط اتحادیه یا سندیکای کارگران به مثابه حق صنفی و قانونی و شهروندی و مدنی آنان سازماندهی میشود و مطالبه کاهش ساعات کار کمتر یا افزایش دستمزد متناسب با میزان تورم اقتصادی و بهای کالاها و خدمات، در خواست خود را به صورت مسالمت آمیز و مدنی و بدون توسل به خشونت یا تخریب وسایل و ابزارها و ماشین های تولید از طریق کارفرما به مدیریت منتقل میکنند(input= ورودی) و نهادهای سیاست گذار و تصمیم ساز به بررسی، کنترل، محاسبه و پردازش خواسته یا مطالبه (input) می پردازد اگر سیستم مبتنی بر روش های مدیریتی نوین و دموکراتیک باشد وحق اعتراض کارگران را به رسمیّت بشناسند ناگزیر در چارچوب قوانین اساسی و مدنی رفتار می نماید و البته مشروط است به شروط زیر:

شناخت مسئله یا مشکل ( تحلیل وضع موجود) آیا مشکل به نیروی انسانی بازمیگردد یا امکانات انسانی؟ و پرسش ها و تحلیل هایی نظیر آن.

آلترناتیوها (راه حل ها، شقوق، شیوه ها) جستجوی درست ترین، کم هزینه ترین و عقلانی ترین و سودمند ترین و صحیح ترین راه حل ها و شقوق ممکن در راستای حل مسئله.

خصیصه راه حل ها: هدفمندی و منطقی بودن تصمیمات و ایجاد هماهنگی و تشخیص مسائل فوری و غیر فوری، اصلی و فرعی.

انعطاف پذیری (راه بازگشت از تصمیمات هزینه ساز وجود داشته باشد یا باز باشد(قابل فهم بودن تصمیمات (همگان از تصمیمات مطلع شوند و آن را قابل فهم بدانند)

اخلاقی بودن تصمیمات (نباید به هیچ عنوان موجب هتک حرمت شود)

ارزیابی علمی و عقلانی دلایل و ریشه ی اعتصاب (کلان است یا خرد؟) در حوزه ی کلان مثل (اقتصادی، اجتماعی و سیاسی) و در حوزه ی خُرد (پایین بودن دستمزد، درخواست کاهش ساعت کار، فقدان ضمانت شغلی و سوء مدیریت و فساد اداری و تغییر شیوه تولید و موج ناآرامی های جهانی) و غیره.

موارد فوق هنگامی مورد بررسی، پردازش و تحلیل و ریشه یابی قرار میگیرد که نظام اجتماعی مذکور یا سیستم باز باشد و از قابلیت انعطاف در شرایط و تغییر مواضع برخوردار باشد و نسبت به محیط اجتماعی سیستم اشراف اطلاعات جامع و غیر سوگیرانه داشته باشد و تعدّد منابع و کسب صحیح اطلاعات از ویژگی سیستم های باز و دموکراتیک است.

برعکس در سیستم های بسته مانند (اتحاد شوروی اسبق) یا چین مائو، کره شمالی و به طور کل نظامات اجتماعی ایدئولوژیک و اُتوپیک که رابطه ی بین سیستم و محیط دوسویه و دو جانبه نیست به علت انسداد مجاری ورودی به درون سستم از طریق انعکاس و اخذ اطلاعات سیستم قادر به اتخاذ تصمیمات عقلانی و سودمند نیست. لازم است واژه ی « انعکاس یا refelexive» را تعریف نماییم:

انعکاس عبارت است از خاصیت عام و عمومی ماده و سیستم های مادی است. یعنی امکان اینکه یکی در دیگری بازتاب بیابد و یکی در دیگری تأثیر گذارد و موجب «تغییر» و « اصلاح» و کنش و واکنش action and reaction گرددکه بر اثر آن پاسخ هایی در دیگری حاصل گردد.

لذا خشکی و انعطاف ناپذیری، انجماد و عبوسی، ساخت فیکس گرایانه، فقدان میل به تغییر و اصلاح در اجزاء و عناصر سیستم از ویژگی ها سیستم های بسته است که بدواً مجاری گردش آزاد اطلاعات و آگاهی ها را مسدود می نماید و بدین ترتیب راه هر گونه گفتگو و دیالوگ دوسویه را بر روی سیستم می بندد و از دیگر مشخصات بوروکراتیک سیستم های بسته اجتماعی ایجاد نگرانی و استرس و اضطراب های دائمی بین شهروندان است به گونه ای که همواره شهروندان اینگونه سیستم های بسته دچار اختلالات رفتاری، بی حسی اجتماعی، فقدان طراوت و شادکامی و افسردگی عمومی می باشند چنان که ضریب امید به زندگی در پایین ترین سطح ممکن می باشد.پس در یک جمع بست در خصوص « نظریه سیستم ها» به این نتایج و تعاریف می رسیم که:سیستم عبارت است از مجموعه ای از اجزاء و عناصر که با یکدیگر دارای ارتباط و پیوند تنگاتنگ و ارگانیک داشته باشند.ارتباط (relation) بین اجزاء از اساسی ترین و مهمترین مشخصه های آن است، که رابطه ی میان اجزاء و عناصر تشکّل یافته می تواند به « ساخت، رفتار یا فرآیندهای سیستمی انتساب پیدا کند، لذا ارتباطات موجد سیستم می توانند به ایجاد « ساخت، رفتار، کنترل و تحول» منجر شوند.هر سیستم محاط در یک محیط بزرگتر و وسیعتر و جامع تر است و محیط یک سیستم که ممکن است عبارت از فاکتورها، عوامل، پارامترها و متغیرهایی باشند، جزو سیستم نمی باشند اما می توانند در ساخت و رفتار سیستم اثر بگذارند.

هر سیستم دارای « سلسله مراتب = hierarchy» است که غالباً یک کل یا سیستم از سیستم های فرعی تشکیل می یابد و به طور کل در سلسله مراتب سیستم ها و خرده سیستم ها یا اصلی و فرعی قرار دارند.

سیستم ها را می توان سازگار و ناسازگار و باز و بسته تقسیم بندی نمود.

سیستم های باز با محیط رابطه مبادله ای و داد و ستد دارند و می تواند در قالب ماده، انرژی یا اطلاعات باشد.

سیستم های بسته فاقد هر گونه مبادله و تبادل گوناگون با محیط خویش می باشند.

از مهمترین مشخصه های سیستم های باز خاصیت « هم پایانی= equifinality» آن است یعنی یک سیستم باز با وضعیت و شرایط اولیه می تواند از مسیرهای گوناگون به پایانی واحد دست یابد.

از دیدگاه سیستمی، به جامعه ی انسانی و سیمای زمانی آن یعنی « تاریخ بشری» به صورت یک سیستم« اجتماعی- فرهنگی= social cultural» آرمان گرا و هدفمند نگاه کرده میشود.

اکنون به تئوری « فونکسیونالیسم = functionalisme» یا کارگرایی که یکی از اصلی ترین مکاتب و تئوری های جامعه شناسی و در حوزه ی « نظریه جامعه شناسی» است می پردازیم.

مکتب کارکردگرایی که یکی از بنیان گذاران آن « امیل دورکیم» فرانسوی است فی الواقع در واکنش به بُرد و وسعت اجتماعی و گسترش مارکسیسم که در جامعه شناسی از آن تحت عنوان مکتب یا نظریه تضاد نام برده می شود، پدید آمد. مهمترین متفکر این حوزه تالکوت پارسونز جامعه شناس متوفی معاصر می باشد که در قبال نظریه ی رادیکالیسم مارکسیسم مبنی بر تغییر بنیادین تمامی زیرساخت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و حقوقی نظام سرمایه داری به عنوان نظریه ای محافظه کارانه در قالب ارائه تئوری حفظ و تعادل و بقاء سیستم سرمایه داری شکل گرفت و عمده تغییرات آن سنجیده و برنامه ریزی شده و در چارچوب« اصلاحات و رفرمیک» می باشد.

در دانش جامعه شناسی هیچ تئوری یا نظریه ای به اندازه ی« کارکرد گرایی» مورد بحث و جدل متفکران و صاحب نظران این رشته از دانش بشری قرار نگرفته است. اگر مضمون و محتوای مشاجرات فی ما بین اندیشمندان را در این زمینه آنالیز و طیف بندی نماییم به طرز شگفتی دو سر طیف در نقطه ی مقابل یکدیگر قرار دارند. گروهی بر آنند که کارکردگرایی نظریه ای فاقد ارزش تئوریک و جامعه شناسی بوده و آن را به کل رد و نفی کرده اند، در حالی که گروهی دیگر از آن سوی طیف بر این عقیده اند که نظریه کارکردگرایی، نظریه ای کامل و جامع می باشد که بواسطه ی آن می توان پدیده های اجتماعی را مورد تحلیل و تبیین های جامعه شناسانه قرار داد.

لیکن هم اکنون نظریه کارکردگرایی یک تئوری جاافتاده در میان تئوری های جامعه شناسی است و از درجه ی رسمیت در بین نظریه ها و مکاتب و دبستان های جامعه شناسی برخوردار است.

دکتر غلامعباس توسلی، اندیشمند و جامعه شناس برجسته ایرانی درباره این نظریه می نویسد:اساس این نظریه بسیار ساده می نماید؛ هر کل مرکب از اجزائی است که به نحو خاصی با هم ترکیب شده اند و حتی اگر هر دو بخش یعنی اجزاء و کل دچار تغییر و دگرگونی هم شوند، باز هم به حفظ و ثبات کل کمک میکنند. اساساً برای تحلیل هر موضوع دو راه بیشتر وجود ندارد: راه اول این که موضوع را تجزیه کنیم و اجزاء تشکیل دهنده ی آن را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم. راه دوم این است که پیوستگی و کلیت اجزاء و عناصر مدنظر گیرد و کارکردگرایان در مطالعات خود راه و شیوه ی دوم را برگزیده اند.چنان که مشاهده و ملاحظه میشود شباهتش غیرقابل انکاری بین دو تئوری « سیستمها» و « کارکردگرایی» وجود دارد، چنان که مرکزیت و محور هر دو تئوری« کل گرایی» یا توجه به کلیت و سیستم و نظام و سازمان است و در هر دو اجزاء و عناصری وجود دارند که دارای رابطه ی ارگانیک با کل یا سیستم و نیز بین اجزاء و عناصر می باشند. آنچه مسلم است این تئوری به شدّت متأثر از نگرش اندامواره ای و داروینیسم و ارگانیک گرایی است.اصولاً کارکردگرایان اصل و اساس و بنیان خود را بر « تعادل» قرار میدهند، یعنی آنان « نظام اجتماعی- social system» را دارای تعادل می خوانند و همین مسئله موجب میشود که آنها به وحدت عناصر و اجزاء اهمیت و بها دهند. از منظر آنان کل و اجزاء متشکله با هم درآمیخته و به « وفاق» رسیده و هویت « واحد» پیدا میکنند. با توجه به رشد و پیشرفت علوم زیستی، بویژه« بیولوژی- biology» در طی قرون 18 و 19 میلادی و گسترش نظریه های تکامل گرایانه به جامعه شناسی کمک رساند و در این تئوری در واقع جامعه دارای ویژگی و خصلت اندامواره و زیستی میشد که کل یا پیکره یا اندام در یک رابطه ی ارگانیکال با اجزاء در راستای بقای کل ادامه حیات میدهد. اندیشمندانی مانند لویی اسپنسر به عنوان پیشگام این نظریه در گامهای اولیه که آرایی ترکیبی از پوزیتیویسم و داروینیسم ارائه نمود از اصطلاحات بیولوژی در جامعه شناسی مدد گرفت که بر طبق آن جامعه را یک « اندام اجتماعی» تلقی میکرد.دکتر توسلی در زمینه ی تبارشناسی شخصیت های بنیان گذار و اثربخش در این نظریه می گوید:"در نظرات افلاطون نیز به تحلیل ارگانیکی جامعه و دولت و وظیفه تقسیم کار اجتماعی به عنوان عامل ضروری نظام اجتماعی برمی خوریم، ارسطو را نیز از پیشگامان این نگرش محسوب می دارند، معمولا از امیل دورکیسم به عنوان بنیانگذار کارکردگرایی عصر جدید نام می برند، اما آسان می توانیم داروین، مالتوس، مارکس و اسپنسر را از مؤسسان کارکردگرایی به شمار آوریم"

اما دکتر منصور وثوقی در مقاله ی « فونکسیونالیسم و تغییر اجتماعی» دیدگاه و نظریه ای برخلاف دیدگاه دکتر توسلی در زمینه ی پیشگامان نظریه کارکردگرایی دارد. وی می نویسد:

« غالباً مالینوفسکی و رادکلیف براون را پایه گذار مکتب فونکسیونالیسم محسوب میکنند. یکی از مهمترین اصولی که این دو مردم شناس برای مکتب فونکسیونالیسم قائل شده اند آن است که هر یک از اجزاء نظام، خواه جامعه، خواه فرهنگ، با کل نظام توجیه میگردد».

با رشد و تکامل و گسترش تدریجی تئوری فونکسیونالیسم یکی از مهم ترین فرضیات آن که عبارت است از جمله ی« آنچه هست، بایستی باشد» به جهت گرایش و تمایل آن به حفظ و بقاء نظام و سیستم سرمایه داری صنعتی و مکانیسم و سازوکارهای آن که این مکتب را به شدّت به ویژگی محافظه کاری متشبه میکند، مورد انتقاد جامعه شناسان قرار گرفت و می توان گفت که امروزه این طرز فکر غالب و اساسی کارکردگرایی را اکثریت جامعه شناسان معاصر نفی کرده اند.

وثوقی برحسب تغییر و تحولاتی که در نظریه فونکسیونالیسم پدید آمد آن را به سه نوع زیر تقسیم می کند:

« الف: فونکسیونالیسم کلاسیک.

ب: فونکسیونالیسم نسبی گرا.

ج: فونکسیونالیسم ساختی.»

وی ضمن توصیف و تشریح هر یک از انواع سه گانه ی فوق الذکر به طرح مهمترین نوع فونکسیونالیسم که به ابعاد و اجزاء بحث ما در خصوص اندیشه های کارکردی-ساختی تالکوت پارسونز نزدیک تر است می پردازد. وثوقی در شرح و توصیف« فونکسیونالیسم ساختی» می نویسد:« فونکسیونالیسم ساختی شامل برداشت های جدیدی از کارکردگرایی است که آن را از دو نوع قبلی متمایز میسازد، زیرا نظرش به تحلیل عناصر فرهنگی یا اجتماعی معطوف نیست، بلکه نقطه ی آغازین آن « جامعه» است که آن را هم به لحاظ کل و هم به لحاظ اجزائش مورد مطالعه قرار میدهد و سوال اصلی آن این است که کارکردهای اساسی لازم برای ادامه ی حیات جامعه کدامند؟ و پاسخ مجموعه ای از مفاهیم است که می توان آن را « مقتضیات یا الزامات کارکردی» نامید و در مقاله ی مشترکی که 5 جامعه شناس امریکایی نگاشته اند فهرستی از الزامات کارکردی را که موجب بقاء و ادامه ی حیات جامعه اند را ارائه کرده اند».معروف ترین و در واقع مغز متفکر این تئوری که خلاقیت ونبوغ در آن به طرزی درخشان تجلّی یافته است، تالکوت پارسونز جامعه شناس معاصر امریکایی است.اندیشه ها و تفکرات و آثار پارسونز از نقش و اهمیتی کلیدی و بسزا در ایجاد خلّاقانه ی این نظریه برخوردار است. آنچه که در زمینه ی فونکسیونالیسم ساختی مورد پرسش جامعه شناسان قرار میگیرد این است که : فونکسیونالیسم ساختی: استاتیک یا ایستایی یا دینامیک و پویائی اجتماعی ؟ کدامیک در قاب و چارچوب این نظریه محور و کانون تمرکز این نوع معرفت جامعه شناختی است.اساساً پارسونز متفکر واقع گرا و دانشمندی است که می داند موضوع وابژه و متعلّق بحث او دقیقاً چیست؟ چنان که وی« جامعه» را کانون و محور مطالعه خود قرار میدهد، یعنی محور بحث تالکوت پارسونز« ساخت جامعه» است. و درست به همین دلیل مکتب او را «فونکسیونالیسم ساختی» نامیده اند. در این زمینه وثوقی می نویسد:« پارسونز ساخت را به عنوان یک نظام کارکردی تلقی میکند ه عناصر تشکیل دهنده ی آن نقشها هستند. از ویژگی های ساخت های اجتماعی در مقایسه با دیگر ساخت ها از قبیل ساخت های بیولوژیکی، تغییرات پیوسته ای است که بدان ها دچارند. در حالی که فعالیت و کارکرد اعضاء موجود زنده ثابت است. کارکرد نهادهای یک جامعه در حال تغییرند. چنان که رادکلیف براون در این زمینه می گوید: خوک هرگز تبدیل به اسب آبی نمی شود ولی یک جامعه می تواند تغییر یابد و یا حتی دچار تغییرات ساختی شود».چنان که در قبل گفته آمد زیربنا یا زیرساخت تئوری کارکردگرایی ساختی ملهم از نظریه تکامل داروینیسم و ارگانیک گرایی و انداموارگی است که اسپنسر آن را مطرح ساخت و پارسونز در ابداع این نظریه از اسپنسر تأثیر پذیرفته است اما به تفاوت های اساسی ارگانیسم جانوری و جامعه کاملا آگاه است. در واقع اساس و مبنای اصلی تئوری پارسونز بر حفظ نظام اجتماعی و تعادل کل و اجزاء مبتنی است. او ضمن پذیرش قواعد اصلی جامعه یعنی نظم« order» و استاتیک-" static" حاکم بر آن نظریه خود را بر اصل مهم و پایه ای « تغییر-change» قرار می دهد اما نه به گونه ای که تغییر موجب انهدام، نابودی و از هم پاشیدگی سیستم اجتماعی گردد، بلکه او به تغییرات مهندسی شده و مبتنی بر پلان های اندیشیده شده و کارشناسانه تدریجی و گام به گام اعتقاد دارد به گونه ای که تحت هر شرایط و تغییری می بایست« تعادل اجتماعی» سیستم یا کل حفظ شود. او تاکید اصلی را بر روی تغییر خرده سیستم ها- "sub systems" و بخشها-"partes" در درون سیستم قرار میدهد و به اصطلاح آن را بازسازی، ترمیم و تغییرات بدون هر گونه تکانش و آتشفشان های رادیکالی که انهدام پیامد آن است را مسیر قرار میدهد که بدین ترتیب ارتباط، پیوند و نیز وحدت بخشی اجزاء و عناصر در یک ارتباط متقال حفظ و کلیت باقی و دوام سیستم پایدار میماند. درواقع آشکار است که پارسونز با هر گونه عملکرد و حرکت افراط گرایانه و رادیکالی و بنیادین مانند« انقلاب » به شدت مخالف است و آن را پر هزینه و کم فایده تلقی میکند و لذا به اصلاح و تغییرات مهندسی شده و حفظ بقاء و تعادل سیستم اعتقاد دارد.

 

 فرزاد ملک محمودی(جامعه شناس)