هرگز تسلیم نشو


اجتماعی |

 

هر زمان که در تلاش هستی تا به چیزی دست پیدا کنی، بر خلاف جریان حاضر زندگی در حرکت هستی. اغلب عقاید مردم دور و برت به گونه‌ای است که سعی دارند تو را از هدفت دور کنند.  آن‌ها می‌گویند: تو نمی‌توانی، تو در اشتباهی، غیرممکن است، تو حتماً شکست می‌خوری.

هرچه تلاشت منحصربه‌فردتر باشد، فشارهای مخالف بیشتر خواهد بود. چرا؟ خوب به این دلیل که افرادی که در زندگی‌ات حضور دارند اغلب از تو شخصیت مشخصی را سراغ دارند پس وقتی تلاش می‌کنی تا آن کالبد همیشگی را بشکافی، این فقط دنیای خودت نیست که به هم می‌ریزد، بلکه دیگران را هم آشفته می‌کند. موضوع بعدی این‌که این مقاومت در راه رسیدن به هدف فقط از سوی دیگران ناشی نمی‌شود؛ ذهن خودت هم هست که گاهی مقاومت می کند. هم افکار آگاهانه و هم افکار ناشی از ضمیر ناخودآگاهت می توانند درست در مسیر رسیدن به رؤیاها، مانع سرسختی باشند. این افکار می توانند کاملاً و صراحتاً منفی باشند، مثل این غیرممکنه، چرا داری زوری بی‌خود می‌زنی؟  زمان‌هایی در این حرکت پیش می آید که مسیرت را گم می‌کنی. در یکنواختی های روزانه قفل می شوی، طوری که به کلی راهت را گم می‌کنی و از جنگلی سر درمی‌آوری که باید پیچ و خمی طولانی را بدون نقشه، آب و راهنما طی کنید. در این لحظه از زمان و مکان، وقتی نمی‌دانی برنده یا بازنده چه قدر از مسیر را طی کرده یا چه قدر از آن هنوز باقی‌مانده، تنها یک راه وجود دارد و آن این است که به راهت ادامه دهی. این همان عزم و اراده است. نیروی پیش برنده برای ادامه حرکت، حرکت و حرکت!  افراد موفقی که بین ما هستند با پشت سر گذاشتن موانع به اینجایی رسیده‌اند که امروز هستند. اما گفتنش از انجامش خیلی راحت‌تر است. وقتی عزم و اراده در تو به جوشش درآید، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند تو را از کامیابی بازدارد. تو دیگر یک طعمه نیستی. دنیا هم دیگر برایت توطئه‌ای ترتیب نمی‌دهد و تنها چیزی که تو را متوقف می‌کند زمانی است که به این عقیده ایمان بیاوری که متوقف شده‌ای. سپس، واقعاً متوقف می‌شوی. آن موقع است که باید از دل و جان مبارزه کنی. به تمام چیزهایی فکر کن که در تاریخ بشر به دست آمده‌اند و روزی «غیرممکن» به نظر می رسیدند. اگر به شخصی در سال 1850می‌گفتی که می‌توانی با یک لوله فلزی توخالی از کالیفرنیا تا چین را همراه صدها نفر دیگر پرواز کنی، به احتمال زیاد برای گذراندن روزهای زندگی، ترا تیمارستان می‌فرستاد. اما برادران رایت نپذیرفتند که پرواز غیرممکن است. آن‌ها به همین سادگی این فکر را رد نکردند. اگرچه هیچ مدرک تاریخی برای اثبات این وجود نداشت که پرواز انسان ممکن است. به‌هرحال آن‌ها هیچ دلیل قابل رؤیتی نداشته‌اند که این اتفاق قبلاً افتاده باشد، آن‌ها مصمم بودند که این فکر را عملی کنند و در تعقیب آن با عزم و اراده پیش رفتند. حالا این موضوع را با مشکلات خودت مقایسه کن. اگر تو هم شبیه اغلب مردم هستی، پس اهدافت احتمالاً به اندازه ساختن نخستین هواپیما جاه‌طلبانه نیست. تو احتمالاً به دنبال پول بیشتر، مواجهه با ترس‌هایت، یافتن یک همدم همیشگی، رسیدن به وزن و هیکل ایده‌آل،  یا تلاش برای رسیدن به موفقیت در زندگی هستی. این اهداف را افرادی با توانایی تو، میلیون‌ها بار قبل از تو انجام داده بودند و در آینده هم دیگران بارها و بارها تکرار خواهند کرد. این اهداف همگی شدنی هستند. باوجود این، از چرندیات ذهنیت فریب نخور که دائم زیر گوشت می‌خواند: ولش کن! چون تو نمی‌توانی. هیچ‌کس نمی‌تواند. وقتی کسی به چشمانت نگاه می‌کند و می‌گوید: هرگز یه میلیونر نمیشی  یا مغزت مدام به این فکر می‌کند که غیرممکنه بتونی پنجاه کیلو وزن کم کنی، دو انتخاب داری. اول این‌که می‌توانی مقابل این عقیده که نمی‌دانی چه کاری داری انجام می‌دهی به زانو در بیایی: این‌که تو به هیچ منبع و قدرتی دسترسی نداری، این‌که چیزی که این کار نیاز دارد در تو وجود ندارد، پس  از هدفت دست می‌کشی.دوم اینکه می توانی مقابلش بایستی و مخالفت کنی. می‌توانی این حرف‌ها را رد کنی و برای رسیدن به آنچه لیاقتش را داری تلاش کنی. می‌توانی بگویی: نه، شما در اشتباهید و من این رو ثابت می‌کنم. غیرممکن فقط در لحظه‌هایی به ممکن تبدیل می‌شود که به شدنش ایمان داری.   اگر نتوانیم به طور قطع بگوییم که رفتن انسان به مریخ غیرممکن است، چطور هر یک از ما می‌تواند چیزهایی را بداند که در زندگی روزمره توان انجام دادنش را داریم؟ تنها سوال این است که آیا موافقی که می توانی انجامش دهی؟ یا نمی‌توانی؟ یک عقیده زمانی به واقعیت می‌پیوندد که آن را بپذیری و عمل کردن براساس استعدادت را متوقف کنی. وقتی تو برای عقاید شخصی و طرز نگاه دیگران زندگی می‌کنی، زندگیت نمونه‌ای از چیزهای ممکن خواهد بود. من یک دانش‌آموز دبیرستانی بودم، اما به سفرم به دور دنیا ادامه دادم و هزاران هزار نفر را راهنمایی کردم. من پزشکان، وکلا، سیاست‌مداران، بازیگران، افراد مشهور، ورزشکاران، مدیران عالی‌رتبه را راهنمایی و هدایت کردم. لعنت بر من! حتی روحانیان کاتولیک را در ایرلند و راهبان بودایی را در تایلند هدایت کردم! یک زندگی شگفت‌انگیز و رویایی در ناشناخته ها منتظرت است که البته شبیه پای گیلاس یا آدامس بادکنکی نیست. واقعیتی وجود دارد که می‌توانی آن را محقق کنی، نه مثل الان که در حال بر باد دادن آن هستی

■ کتاب خودت را به فنا نده 

گری جان بیشاپ