شهر


شعر و ادب |

 

یک دوست دارم، در شهر ِ اهواز

ای کاش الان، می آمد او باز

این را به من گفت، یک روز مادر:

من هستم از او، قدری بزرگ تر

یک سال و نیم است، او را ندیدم

امروز از او، یک عکس دیدم

کردم تعجّب، تا دیدم آن را

گفتم: چه قدّ اش، رفته به بالا!

گفتند: خودت هم، قدّ ات کشیده

چشم های زیبات، آیا ندیده؟

از حرف هاشان، خوردم به بن بست

اما قدّ ِ او، در خاطرم هست

 

■ ترانه محمدی