آداب معاشرت  و زندگی بهتر


یادداشت |

 

 

■  رکسانا سادات حسینی

سعدی جان حکایتی دارد در باب تاثیر ادب که چنین می فرماید: «اعرابیی را دیدم که پسر را همی گفت: یا بُنَّی اِنَّک مسئولُ یومَ القیامهِ ماذا اُکتَسَبتَ و لا یُقالُ اَنتسبتَ : یعنی تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند که پدرت کیست»؟ جامعه کعبه را که می بوسند/ او نه از کرم پیله نامی شد/ با عزیزی نشست روزی چند/ لاجرم همچون او گرامی شد» (باب هفتم گلستان سعدی حکایت هشتم». سخن خود را با حکایتی از سعدی جان آغاز کردم تا کلام شیرین‌تر باشد. به عنوان یکی از اصول و مبانی آداب معاشرت می توان به «برتر ندانستن خود بر دیگران» اشاره کرد. اصلا منظورم از گفتن چنین جمله ایی چیست؟  بعضی از افراد در گفتگو و برقراری ارتباط با دیگران‌ چنان از اصل و نسب خانوادگی صحبت می کنند که انگار تنها شخص برتر و با اصل و نسب جامعه خودشان هستند. این دسته از افراد که تنها به اصالت خانوادگی خود افتخار می کنند و چنان افتخارات پدران و پدربزرگان خود را به رخ بقیه می کشند؛ که انگار خودشان با هزاران هزار زحمت به آن ها دست یافته اند. حکایت بالا به طور کامل و به وضوح به این دسته از افراد اشاره می کند که در زندگی خود همواره به جای تلاش برای دستیابی و رسیدن به هدف و آرزو و داشتن زندگی بهتر و به دور از مشغله ای آمده اند تنها از نام و رسم پدران و پدربزرگان خود گفته اند و با نام آن ها خواسته اند برای خودشان زندگی بهتری داشته باشند.