قارچ سمی


یادداشت |

 

 

■ مهرسانا غریب. چهارساله

 

یکی بود، یکی نبود. یه مردی بود که رفته بود جنگل، توجنگل قارچ سمی دیده بود. آن را چید و خورد. کمی بعد مریض شد و افتاد. کسی نبود. کمکش کنه. از اونجا یه مرد آردفروش رد شد که پاهاشو گرگ گازگرفته بود، نتونست کمکش کنه. بعد یه مرد اسب سوار اومد و سوار اسب کردش و بردش دکتر.   

 

عشق

 

 

 

 

 

 

■ مائده احمدی لیوانی. پایه نهم.

 

ای کاش قلب انسان هم /چیزی بود مثل یک فناوری /نانو میشد 

آن وقت دیگر/دلمان تنگ تر از آنچه که میشد 

نمیشد.