13بدر


شعر و ادب |

 

 

■  فاطمه ریاحی

هر بار دیدن فصل بهار حال مرا یک جور دیگر میکند. من زاده ی بهارم  حال یک بهار را؛ بهار بهتر میکند. هر زمان که شاهد نسیم روح بخش و رقصیدن برگها و طنازی درختان میشوم،  در آن لحظه نم نم عشق بهار را با دنیا عوض نمی کند؛  همان نم نم بارانی را میگویم که وقتی می‌بارد گویی تمام بدی ها را محو می کند. من تمام فصل سال بی‌قرار و چشم انتظارم که چشمانم با دیدن شکوفه های بهار نارنج روشن شود. من زاده ی بهارم. به شوق ۱۳ بدر کنار ساحل امن دهکده رفتم تا که سبزه دلم را به ماهی قرمز دریا گره بزنم اما به ناگاه صدای امواج دریا مرا به آرامش دعوت کرد و من در افق خود را پیدا کردم.

 

درختان کم کم خودی نشان می دهند و لباس های زیبایش را به تن کرده اند. نوروز از را فرا رسید و همه ی مردم خوشحالند. خانم بهار هدیه های زیبایی به همه مردم داد .بهار یعنی درباره زیستن. بهار را دوست ندارم چون خودش از خواب زمستانی بلند شده است ولی من را در خواب بهاری فرو برده است.