■ مائده احمدی لیوانی. پایه نهم


شعر و ادب |

 

مردان بی ادعا 

میان خون  غلتیدند، میان مرگ رقصید 

تو که با رفتنت شادی 

تو که با مردن آزادی

بکن روزی ز ما یادی

توشیرینی تو فرهادی

و  تو بی ادعا رفتی

لباس رزم پوشیدی

به این دنیا چه خندیدی

میان خون غلتیدی 

میان مرگ رقصیدی

وجام شربت لعل شهادت را چه خوب آرام نوشیدی/تمام روزها تا شب تمام لحظه ها تا صبح صفیر تیر میاید، صفیر بمب و خمپاره. جوانی که زصف جا ماند چقدر دلگیر میاید، بروی سیم خاردار چقدر آرام خوابیدی به همرزمان وهم کیشان دادی نوید ازادی

وگفتی من پلی هستم برای خوبی و شادی

برای عشق و آزادی

آری شهادت و رفتن برای او یک نوید

نوید و آرزو  و رفتن و صبحی سپید است

اگر چه تشنه ای، سیراب بودی

نبودی پیش ما در یاد بودی

دستت بستند زاد بودی

گمان کردند که خاموشی ولیکن آتشی در باد بودی