کودک و نوجوان


کودک و نوجوان |

 

وقتی به آسمان نگاه می کنم به سفرخیالی خود می روم که تبدیل به یک ابرشدم و دست در دست ابرهای دیگردادم و جینگیلی الیسا بازی می کنم و با هم جلوی خورشید را می گیریم تا بباریم و با باریدن صورت گل ها و چمن ها را نوازش کنیم؛ و بعضی وقت ها هم کنار می رویم تا ماهتاب زیبا دیده شود و همچنان که در سفر خیالی خود هستم بوی غذای خوشمزه ی مادرم به مشامم می رسد و از ابرها خداحافظی می کنم و پیش به سوی غذای مادرم می روم. 

 

دلارام دوستی. کلاس سوم. تهران

 

قشنگ و دانه دانه ای، ردیف شکل ِ شانه ای

خوراک خوب خانه ای، به فصل هندوانه ای

چه چتر سبز ِ خش خشی، کشیده ای به روی خود

طلای آفتاب را، کشیده ای به موی خود

نگین نگین کنار هم، چه شاد مان و زرد رنگ

نه این یکی به جای آن، نه آن یکی به فکر جنگ

ورق ورق نقاب را، یکی یکی هَرَس زدم

تمام موی نرم را،  ز صورت تو  پس زدم 

به بعد ِ خنده، گفتمت: تویی تویی بلال من

پدر کباب میکند تو را  و خوش به حال من

 

ترانه محمدی. گرگان

شاید همین نزدیکی ها باشد. خوشبختی را میگویم. چرا اینقدر نا امید داریم می اندیشیم؟ با این مشکلات جامعه حق هم داریم، ولی این که دردی را دوا نمی کند. دست بگذاریم زیر چانه مان غصه این را بخوریم که چرا زندگی این است؟ مگر کاری درست می شود؟ مگر دردی دوا می شود؟ خیر فقط زمان میگذرد دریغ از این که یک کار مفید انجام داده باشیم. با سعی و تلاش می توانیم دیدگاه مثبت زندگی را پر رنگ تر کنیم و زندگی مان را سرشار از خوشی های نا محدود کنیم. حتی می توانیم به دیگران هم کمک کنیم و این یک کار خیر است که باعث شادی روح آدمی می شود. هنوز هم دیر نشده است به خودت بیا!

 

فرزانه دودانگی. کلاس یازدهم

. کردکوی