گاه ناچیزی مرگ
■ احسان مکتبی
"موت صغیر " رمان ارزشمندمحمد حسن علوان نویسنده ی عرب زبان با ترجمه ی مترجم جوان و توانمند کشورمان امیر حسین الهیاری بشدت جذاب و خواندنی است ، لذتی که خواننده در حین مطالعه کتاب می برد چنان اورا با شیخ اکبر محی الدین عربی به کوچه پس کوچه های اندلس ،اشبیلیه ، حلب و دمشق و ...می برد که به یک باره می بینی با محی الدین عربی به پایان عمر کوتاه دنیا رسیده ای ،سیر تطور زندگانی محی الدین عربی ، فرازها و فرودهای زندگی او ، جوانی های او و باده نوشی هایش ، عشق بی مثال او به یک زن ،سیر و سلوک درونی او و امیدواری همیشگیش به ارتقا روحانی شاید از پارادکس هایی است که مدام خواننده را مشغول می کند ، آیا می توان باده نوشی کرد و امیدوار به لطف خداوند بود آیا میسر است شیفته و شیدای زنی بود و برای او شعرهای عاشقانه گفت و در آن حال شیخ اکبر صوفیه بود و دهها نقیض دیگر که به ذهن هجوم می آورد ، عبارتهای زیبا و ترجمه هایی به غایت موجز و قدرتمند و خیالین، خواننده را به تعجب وا میدارد وقتی می بینی "موت صغیر " را "به گاه ناچیزی مرگ" ترجمه کرده است متوجه می شوی که با مترجمی چیره روبرویی که می تواند خیال انگیزی را وسیله ای برای ترجمه ی بهتر قرار دهد و یا این مناجات که آغاز گر کتاب است
الهی ما احببتک وحدی، لکن احبتک وحدک
خدایا تنها من نیستم که تو را دوست دارم، اما من، تنها ، تو را دوست دارم
به هر حال نکته های بسیار آموزنده معرفتی ، زیبایی شناختی و تاریخی که در لابلای این اثر نهفته است علاوه بر سبک نویسنده در سیالیت زمان ومکان وبهره بردن از شگردهای داستان نویسی و کشاندن مخاطب بر اساس پی رنگی محکم، مطالعه این اثر را برای هر علاقمندی ضروری می کند ، بخش هایی از این متن در اینجا می آید باقی را به امید حق خود بخوانید و لذت ببرید .
1
سخنان شیخ اکبر محی الدین عربی
-کسی که حکمت ندارد حکومت ندارد
-مردمان جانهای سر زمینند
-هر هنری که دانشی نیفزاید سودی در آن نیست
-حقیقت، حصر را بر نمی تابد
-به نوری که تاریکی را از میان نبرد اتکا نمی توان کرد
-نوری که بر انسان ظاهر شود و علمی نیفزاید سودی ندارد
-هر حالی که در دوزمان یکسان بماند سودی ندارد
-حقیقت بسته به درک عارف رنگ های مختلفی دارد مانند آب که به رنگ جام در می آید
-تقوایی که تنها به یک کار محدود باشد بی ارزش است
-زمان، مکانی سیال و مکان زمانی جامد است
-هر مکانی که زنانگی نداشته باشد اعتباری ندارد
-تو یکی ابری بر خورشید خویش ،پس خود را بشناس
-ظهور حقیقت، تنها در زن کامل می شود
-حجاب تو از خود توست
-آزاده کسی است که زمام امور را به دست گیرد نه آنکه امور زمام او را به دست گیرند
-به معرفتی که گونه گون نباشد نمی توان اعتماد کرد.
-بزرگداشت خلق او، بزرگداشت اوست
-بر من حرجی نیست اگر عقیده ام را می گویم، بگذار جاهلان حق را باطل جلوه دهند
-هر که غفلت ورزد افول کند
- در هستی هیچ نیست جز عاشق و معشوق
-به مسافر بی توشه اقتدا نمی شود
- په چاره از از مرگ چه چاره از غم
-عشقی که زوال یابد عشق نیست
-دهش پیش از بخشش بی اعتبار است
- زندگی ام بعد تو نیستی است
این چند جمله بخش کوچکی از معرفتی است که در این کتاب به وفور از آن می توان یافت ، تامل بر هر یک از این جملات نشانه ی پشتوانه ی جدی و محکم ابن عربی است که بوسیله علوان و الهیاری به مخاطب فارسی زبان میرسد ، در کنار این جملات کلمات و جملاتی است که در خلال مباحث از سوی ابن عربی طرح و بحث می شود که آنها نیز هر کدام دنیای خود را دارد .
2
-هیچ چیز زندگی زیباتر از خود زندگی نیست (ص34)
-پسرکم نزدیکتر بیا
بله مادر جان ..... بعد مرا آن چنان طولانی در آغوش فشرد که خسته شدم ، دستش را بر سینه ام گذاشت و چشمانش را بست و فاتحه ای خواند و سپس با انگشت سبابه اش دقیق روی قلبم فشار آورد :
این را پاک نگه دار و مداومت کن (ص36)
-اگر هر کدامتان بی دلیل دلگیر شدید و بی علت احساس درد کردید بدانید این همان قرضی است که از یاد برده بودید و خداوند بیاد داشته است .(ص37)
-راه راه خداست و اگر خداوند کسی است که بر می گزیند بنده چرا پریشان شود (ص47)
-از کوهستان مجاور ، زوزه ی شغالان دو خواهر کوچک مرا می ترساند اما پدر ایشان را ارام می کرد و می گفت : زوزه ی شغالان تسبیح خداوند است آیا ذکر نام الهی شما را ترسانده است ؟ (ص60)
-پدرم نمیدانست شنا غوطه وری در ملکوت الهی است و تیراندازی گفتن حقیقت به هنگام ترس و اسب سواری سفر برای کسب علوم است او در پی ظواهر بود و من طالب باطن .(ص63)
-اوضاع زمانه کارهای آدم را شرحی دیگرگونه میدهد کاری که امروز خود دیوانگی است شاید فردا عین عقل و درایت باشد (ص84)
-زندگی جدی است (ص105)
-ابن رشد می گوید :میان مرد و زن فرقی نیست زن می تواند امام جماعت باشد حکومت کند و بجنگد(ص107)
-آیا نمی دانند که زندگی در راه خدا دشوارتر از مرگ در راه خداست ؟(ص119)
-بی کتابی بد دردی است (ص 119)
-فاصله عشق و نفرت یک وجب است چنانکه مسافت مهر و ستم (ص120)
-فیلسوفان صاحبان اندیشه و استدلال و عقل اند و فقها ارباب پیروی و اطاعت و نقل و صوفیان اما خدایگان ذوق اند و حال (ص147)
-مردم به دین پادشاهان خود هستند (ص146)
-آنچه فقها می کنند در جهت چیزی است که خلیفه می خواهد نه بر اساس آنچه در دل دارند (146ص)
- قلبم را پاک کن و به من سکوت ،گرسنگی و توکل ارزانی دار (ص157)
-توان دیدن نمایش تحقیر یک انسان را ندارم (ص360)
-دفترم را باز می گذاشتم تا خداوند به نوشته هایم برکت دهد هر صبح که بر میخاستم می دیدم که هر کلمه دو کلمه شده است و از هر خطی خطی دیگر زاییده و متونم تمام به هم ریخته اما من اعتراضی نمی کردم هر آن چه آسمان می بخشید،زمین باز می گرفت (ص359)
-با مردم که بودم تنها بودم این جا خداوند با من است (ص395)
-اولیای خدوند در خانه ها ، بازارها مغازه ها و مساجد با خداوند خلوت می کنند در حضور خلق و در غیاب خویش (ص397)
-تمام عمر زیر سایه ی خیال خود زیستم و خیال تا زمانی که در این غار با خدا خلوت نکردم به اختیارم نیامد (ص397)
-کسی که شمشیرش را به تو می فروشد به دیگری هم می فروشد اما کسی که خود را به خداوند بفروشد دیگر به کسی جز او نخواهد فروخت(ص433)
- تنها گوسفندان اندوه ندارند (ص437)
-چقدر از او آموختم چقدر بلد بود زندگی کند(ص439)
-قلب خود را با چه پاک کنیم ؟ با عشق(ص456)
کتاب گاه ناچیزی مرگ اثر محمد حسن علوان و ترجمه ی امیر حسین اللهیاری با تلاش نشر مولی در دسترس است .
■ صاحب امتیاز گلشن مهر