ای هفت سالگی ■ آزاده حسینی




 

ای لحظه ی شگفت عزیمت

بعد از تو هرچه رفت، در انبوهی از جنون و جهالت رفت

 فروغ فرخزاد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 از دیدگاه ژان پیاژه دو سال اول زندگی دوره ی حسی -حرکتی است که کودک با دنیای خارج به صورت عملی تماس داشته و تنها رفتارهای بازتابی فطری را ابراز می کند. در این زمان کودک بین خود و دنیای پیرامون تفاوتی قائل نیست که به این حالت «خود میان بینی» می گویند.

در دوره پیش عملیاتی، یعنی دو تا هفت سالگی، کودک بطور کامل خود میان بین است و همه اشیا را از دیدگاه خودش می بیند و اگر در موردی تجربه ای نداشته باشد، برای توجیه آن تبییناتی از خود می سازد. علامت را بعنوان زبان به کار برده و کنش های رمزی کم کم در حد گسترده ای به کار می افتند و تصاویر ذهنی به وجود می آیند. در این مرحله تفکر کودکان بیشترین تفاوت را با تفکر بزرگسال دارد.

در مرحله عملیات عینی (هفت تا حدود دوازده سالگی) کودک قادر به انجام عملیات ذهنی بوده و می تواند ظاهر فیزیکی اشیا بر حسب ابعاد و وزن را درک کند.دوازده تا پانزده سالگی دوره ی عملیات صوری (قیاسی)، دوره ی استقرار هوش انتزاعی و شروع تفکر تجریدی است. فکر بیشتر قابل انعطاف، منطقی و نظام دار است. نظام ارزشی درونی بوده و احساسی از داوری اخلاقی را گسترش می دهد. این حد آخرین حد تکمیل ساخت های ذهنی است و از این پس هیچ نوع ساخت ذهنی جدیدی در فرد بنا نمی شود و آنچه یک بزرگسال را از نوجوان جدا می کند، مساله بیش و کم بودن تجربه است. البته پیاژه معتقد است که سنین متوسط مراحل ممکن است بر حسب هوش آزمودنی های فردی و بر حسب محیط فرهنگی آن ها تغییر کند، اما ترتیب توالی آن ها ثابت می ماند.

 مغز بشر هنگام تولد به طور کامل شکل نگرفته است و چنانچه دکتر گلمن نیز بیان می دارد، مغز در طول دوران زندگی به شکل گیری خود ادامه داده که بیشترین رشد آن در خلال دوران کودکی انجام می گیرد. تعداد یاخته های عصبی موجود در مغز کودکان، بسیار بیشتر از مغز بالیده است. تورستن ویسل و دیوید هیوبل که هر دو عصب شناس و برنده جایزه نوبل هستند، اولین بار تاثیر تجربه بر رشد مغز انسان را نشان داده اند. طبق مطالعات ایشان چند ماه اول زندگی، در گربه ها و میمون ها، مقطع حساسی برای رشد سیناپس هایی است که علایم را از چشم به قشر بینایی مغز می فرستند. و در صورت بسته نگه داشتن یک چشم، تعداد سیناپس هایی که از چشم به قشر بینایی مغز می روند کم شده و در چشم دیگر چند برابر می گردند. پس از پایان مرحله بحرانی، در صورت باز شدن چشم بسته، حیوان عملا کور خواهد بود، هر چند که ایرادی در چشم نباشد، اما مدارهای ارتباط با قشر بینایی برای تعبیر علائم ارسالی،کم می شوند.

با توجه به شناخت و اهمیت دوره های رشد، باید توجه بیشتری به پرورش خلاقیت کودکان داشته باشیم. دکتر برنادت دافی در کتاب «پرورش تخیل و خلاقیت کودکان» می گوید: «کودکان، خلاق و مبتکر به دنیا می آیند. اشخاص بسیاری معتقدند که آنان خلاق تر از بزرگسالان هستند . زیرا مغزشان در مجموعه ی راه و روشهای معمول مشاهده مسائل، حبس نشده است. یا تحت فشار پیروی یا اجبار منطقی قرار نگرفته اند.»

آشنا نمودن کودکان با فضاهای شعر، موسیقی، نقاشی و سایر رشته های هنری موجب بهبود رشد خلاقیت و هوش آنها می گردد. قرار نیست همه ی کودکان شاعر یا نقاش شوند؛ اما رشد در چنین فضاهایی موجب افزایش اعتماد بنفس و گسترش تجربه و مهارت آن ها می گردد. گلمن در کتاب هوش هیجانی اش می گوید: «ما به طور ناخودآگاه، احساساتی را که از فردی دیگر مشاهده کرده ایم، تقلید می کنیم. به این صورت که ناخودآگاهانه از حالت های چهره، اندام، آهنگ صدا و دیگر نشانه های غیر کلامی احساسات دیگران الگو می گیریم». از این رو رویکرد آموزشی در کودکان بسیار ظریف و حساس بوده و همواره باید روشی در جهت پرورش خلاقیت کودکان به کار گرفت که آسیب رسان و تقلیدی نباشد.

با توجه به اهمیت هوش و خلاقیت دوران کودکی، در این شماره به مطالعه آثاری از کودکان می پردازیم. آثاری که درک کودکان از وزن و نوع ارتباط آنها با روایت در سطرها کاملا قابل مشاهده است.در انجیل آمده : « نزد عیسی آمدند و گفتند: چه کسی در ملکوت آسمان بزرگ تر است؟ آنگاه عیسی طفلی را در میان ایشان بر پای داشت و گفت: هر آینه به شما می گویم تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید، هرگز به ملکوت آسمان راه نمی یابید.» و اما فراتر از سن و سال و دوره های تحول و تکامل، کودکی در درون بزرگسالی ما باقی مانده که گاه ما را به آن حقیقت پنهان نزدیک تر می کند. و مولوی نیز در فیه مافیه دلتنگی های آدمی از دوران کودکی را چنین بیان می دارد: «حق تعالی صبوتی (کودکی) بخشد پیران را از فضل خویش که صبیان (کودکان) از آن خبر ندارند، زیرا صبوت بدان سبب تازگی می آورد و بر می جهاند و می خنداند و آرزوی بازی می دهد که جهان را نو می بیند و ملول نشده است جهان، چون این پیر جهان را هم نو بیند، همچنان بازی اش آرزو کند...»